خیرالله خیرخواه سخنگفتن و قلمزدن پیرامون شخصیتی به بزرگی رسول الله – که پیامش آزادی، مَحبّت و همدلیاست – کاریاست دُشوار؛ چون پرداختن در مورد شخصیت و ویژهگیهای رسول الله، آن هم در یک مقال کوچک از توان و طاقت هرکسی بهدُور است. بهخاطری اینکه در مورد زندهگی و نحوۀ رفتار او با انسانها، مسلمانان […]
خیرالله خیرخواه
سخنگفتن و قلمزدن پیرامون شخصیتی به بزرگی رسول الله – که پیامش آزادی، مَحبّت و همدلیاست – کاریاست دُشوار؛ چون پرداختن در مورد شخصیت و ویژهگیهای رسول الله، آن هم در یک مقال کوچک از توان و طاقت هرکسی بهدُور است. بهخاطری اینکه در مورد زندهگی و نحوۀ رفتار او با انسانها، مسلمانان و غیرمسلمانان و حتّی حیوانات، چه سخنانی که گفته نشده و چه کتابها و مقالاتی که نوشته نشده باشد. از مهربانی و صداقتشان گرفته تا امانتداری، پاکدلی، رأفت، همکاری، عدالت، تواضع و فِروتنی، سادهنشینی، حلم و علم، سخاوت و شجاعت، مهاننوازی و بردباری و… سخنهای زیادی گفته شدهاست؛ امّا اگر هر قدری که در وصف این مردِ بزرگ تاریخ و این بیدارگر راستین انسانیّت و معلّم مهربان تاریخ بشر، سخن گفته شود و کتابها تألیف گردد، هنوز هم کم و بیمقدار است.
سخنگفتن و نوشتن در مورد این پیامآور رحمت، بهسان این میماند که: گویی؛ ”آب بحر را در کوزهای جا داده باشی.“ چون:
”کتاب وصف او را آب بحر کافی نیست
که تر کنم سرِ انگشت و صفحه بشمارم.“
هرازگاهی اگر بخواهیم صفحات زرین زندهگی این اختر تابناک و رسول مهربان، آن آفتاب درخشان هستی را ورق بزنیم و به کوچکترین بخشی از زندهگیشان لب به سخن بگشاییم و خامه سیاه کنیم، درخواهیم یافت که سخنگفتن و قلمزدن و نوشتن در مورد مردی به چنین عَظَمت، جلال و جبروت و بزرگیِ – که خداوند متعال او را ”رَحْمَهً لِلعالَمین“ خوانده است – کاریاست مشکل.
***
امّا؛ اینجا، در این مقال کوچک، سخن پیرامون ”محمّد“ است؛ محمّدی که پیامش بیداری و انذار است، محمّدی که پیامش، مِهر، آزادی و رحمت است، محمّدی که پیامش، خواندن است؛ او کِه بود؟!
او (محمّد)؛ ”مهربانترین، گرامیترین، گرانبهاترین، زیباترین، گهربارترین و پاکترین گوهر صدف هستیاست،“ محمّدی که در هر زمانی و هر کسی، در هرجایی او را دُرود و سلام میفرستد و زندهگی فردیِ، اجتماعیِ و سیاسیِ او را سرلوحۀ زندهگیاش قرار میدهد. محمّد پیامبری بود از جنس آدمی و برای آدم؛ تا آدمها را از افتادن در منجلاب بدبختی، بهسوی آدمشدن بکشاند، او کسیاست که انسانها را از بندهگی بندهگان و از غلامی زراندوزان، به دنیای آزادی رساند و قفسهای تنگ و تاریکِ اسارت را شکستاند و پرندههای بیبال و پری همچون: بلال حبشی، صهیب رومی، سلمان فارسی، عمار و یاسر و.. – رضی الله عنهم اجمعین – را به دنیای آزادی کشاند و همچنان برای خانوادهاش مهربانترین و ”قهرمانترین قهرمانان“ بود.
محمّد از چه راهی وارد شد؟
او از راه دلها وارد شد، نخست در دلها نفوذ کرد و همین روش بلندِ او بود که هر کسی در هر جایی از او یاد میکرد و او را میسُتود. از امانتداری و صداقت او سخن میگفت، از صلۀ رحم و مهربانی او سخن به زبان میآورد. او در خانه، همسان دیگر افراد خانواده، ساده مینشست و ساده میپوشید و ساده میخورد. هیچگاهی پیامبر غذایی را بهخاطر اینکه سرد است یا گرم، شیرین است یا شور، خوب است یا خراب دور نکرد. هیچوقتی پیشانی تُرش نکرد. با جبین باز و با دلِ پر از ایمان، اخلاص و مَحبّت، در کِنار همسران و أمّهات المؤمنین مینشست و با آنان در کارهای خانه همکاری و همیاری میکرد. برای فهم بیشتر این سخن، نکوست که در پای سخنانی از استاد سیّد قطب شهید، مفسر ”فی ظلال القرآن“ بنشینیم؛ او چنین حکایت میکند:
”پیامبر برای خود و خانوادهاش زندهگی ساده و به حد کفایت برگزید. نه بهخاطر ناتوانی از بهدستآوردنِ امکانات مادّی؛ چون پیامبر زندهگی کرد تا زمانی که سراسر زمین برایش فتح شد و غنایم و خراج و مالیات آن زیاد شد و کسانی که قبلاً هیچ مال و توشهای نداشتند، بینیاز شدند. با این وجود، یک ماه میگذشت و در خانۀ پیامبر آتشی روشن نمیشد، در عینحال به دیگران صدقه و هبه و هدیه میداد؛ ولی این نوعِ زندهگانی را برگزید؛ تا متاع زندهگی دنیوی را کِنار نهد و به آنچه نزد خداست، رغبت و تمایل داشته باشد. رغبتِ کسی که مالک همه چیز است.. لازم به ذکر است که رسول الله از لحاظ عقیده و شریعتش، مکلّف نبود که چنین معیشتی را برای خود و خانوادهاش اختیار کند؛ چون در عقیده و شریعتِ او، چیزهای حلال و پاک حرام نبود و زمانی که چیزی به او بخشیده میشد، اگر در حد اشرافیت نمیبود و بهطور اتفاقی و تصادفی در اختیار او قرار میگرفت، ـ نه اینکه همیشه چنین باشد و دایماً مشغول آن باشد ـ آن را بر خود حرام نمیکرد و همچنین امّتش را مکلّف نکرد که مثل او زندگی کنند؛ مگر کسی که به دلخواه خود چنان زندهگانیای را اختیار کند؛ تا بر لذایذ و متاع دنیوی تسلّط یابد و از اسارتِ آن نجات یابد و به آزادهگی کاملی از تمایلات و امیال نفسانی برسد.“[۱]
رسول الله علاوه از اینکه در خانه با همسران خود از هیچنوع کمکی دریغ نمیکرد، نهایت وفادار به همسران خویش بود؛ چون ”پیامبر اکرم، نمونۀ والا در وفاداری و نیکیکردن با اهل نیکی بود، او نسبت به همسرِ مخلص خود در زندهگی و پس از مرگش، نهایت وفادار بود و او را در زندهگی به خانهای در بهشت مژده داد و سلام خدا و جبرئیل را به او رسانید.“ او در حدیثی چنین ارشاد فرمودهاست: ”بهترینِ شما، بهترین شما با خانوادۀ خود است و من بهترین شما در مقابل خانوادۀ خود هستم.“[۲]
از ابوهریره – رضیالله عنه – روایت است که گفت: ”جبرئیل نزد پیامبر اکرم آمد و گفت: این خدیجه است، پیش تو آمده و ظرفی پر از آب و غذا همراه دارد؛ چون به نزد تو آمد، از جانب پروردگارش و از جانب من به او سلام برسان و به خانۀ طلایی در بهشت مژدهاش بده که هیچ سروصدا و کدورت و رنجی در آن نخواهد بود.“[۳]به یقین و بدون اندکترین گمانی، رسول الله پیامآورِ مهر و رحمت، قلب راستی و صداقت بود، همانگونهای که بزرگ بود و افتخار آدم و عالم نیز بود. در خانه مانند افراد عادی خانواده برخورد میکرد، با همسرانش کار و شوخی و مزاح میکرد.
در حکایتی آمدهاست: ”در نشستی که مملو از انوار ربّانی بود، محمّد با خدیجه صحبت میکرد، صدای گرفتهاش تارهای قلب خدیجه را لمس میکرد و آن حکمتی که از بین لبانش بیرون میآمد، روح خدیجه را با خوشبختیِ سرشار و بالداری که بالای جسمش بلند میشد و در افق نورانی زندهگی میکرد، فرا میگرفت، در آن لحظات بندۀ آزادشدهای خدیجه آمد و گفت: ای سرورِ من! حلیمه دختر عبدالله بن حارث سعدیه آمده و میخواهد داخل شود؛ آنگاه که رسول الله نام حلیمۀ سعدیه را شنید، قلبش پُر از مهربانی و دلسوزی شد و خاطرات دوستداشتنی و خوب در ذهنش تداعی شد، خاطرات دوستداشتنیای که بیابان بنیسعد و دوران شیرخوارهگیاش را در آنجا به یاد آورد. لحظۀ سرشار از احساساتِ لطیف بود، لحظهای که با یک چشم به همزدن یا حتّی سریعتر از آن، دوران کودکیاش و دورانی که در دامان پرمِهر حلیمه بزرگ شده بود را زنده کرد.
خدیجه که برخاست تا حلیمه را به داخل بیاورد، پیامبر راجع به مَحبّت، شفقت، کرامت، بزرگواری و دلسوزی حلیمه زیاد سخن گفت و هنگامی که چشمش به او افتاد، خدیجه صدای زیبا و دلانگیز محمّد را شنید که با اشتیاق و مهربانی، بانگ برمیآورد: ”مادر! مادر!“
خدیجه به رسول الله نگاه کرد، دید که او رَدایش را برای حلیمه گسترانده و دستش را در نهایتِ دلسوزی و مهربانی بر سر حلیمه کشید و خدیجه شادمانی سرشاری را در چهرۀ پیامبر احساس کرد. خوشحالی زیادی در چشمانش موج میزد، گویی که در دامانِ مادرش، آمنه دخت وهب قرار گرفته و او از قبرش زنده شدهاست. در گرماگرمِ دیدار بین رسول الله و حلیمه، پیامبر حال و اوضاعش را پرسید، او از دُشواری و سختی زندهگی که در بیابان بنی سعد پیش آمده بود، به پیامبر شکوه کرد، سپس راجع به تنگدستی و زندهگی سخت و تلخی فقر با پیامبر دردِ دل کرد، [که بعداً] پیامبر هم [با نهایت لطف و مهربانی] به او کمک و بخشش زیادی کرد.
پس از آن پیامبر – با تأسُّف – راجع به دردی که پیامبر بهخاطر تنگدستی و فقر و نداری دایهاش، حلیمه کشید و گرفتاری و سختیای که شامل حال حلیمه و قومش شده بود، با همسرش خدیجه صحبت کرد، سراسر قلب خدیجه پُر از عطوفت و مهربانی شد و از تهی دل چهل رأس گوسفند را به حلیمه داد و به همراه آن شتری را برای حمل و نقل آب، به او بخشید. همچنین مخارج و هزینههای برگشتش را نیز به او داد.
خدیجه – رضیالله عنها – بهطور مداوم، همه اموال و داراییاش را جهت راضیکردن شوهرش محمّد، به او میداد و پیامبر نیز از او نهایت تشکر و قدردانی را میکرد. سپس نزد دایهاش، حلیمه میرفت تا آنچه را که خدیجه به او بخشیده بود، در اختیارش قرار دهد.“[۴]
رسول الله با وصف اینکه دنیایی از مشکلات را سپری میکرد، امّا در مقابل هرگونه مشکلی، استوار، محکم و مقاوم مُبارَزه میکرد؛ چون او مردی به بلندای آسمانها بود.
رسول الله در میان خانوادۀ خود و مؤمنان، اُسوه و الگوی رفتاریای نیکو برای تمامی فرزندان آدم است، ایشان فرمودند: ”یقیناً کاملترین مؤمنین از نگاه ایمان، خوشاخلاقترین و ملایمترین آنان با اعضای خانوادۀشان میباشند.“[۵]
رسول الله با ملایمت و لطف، باعزّتترین و سعادتمندترین خانوادهها را بِنا نهاد، ایشان بهترین و مهربانترین همسر برای ازواج خود بودند، ایشان هیچگاهی بر همسران خویش خشونت و شدّت اتخاذ نمیکردند؛ بلکه برای ایشان دوست مهربان بودند که هرگاه آنان عصبانی میشدند، آنان را خشنود میکردند و با عمیقترین حالت عشق و مَحبّت با ایشان رفتار میکردند و ثابت است که در زندهگی مشترک زیباترین نشست و برخاست را داشتند و دایماً گُشادهرو بودند و به همسران خود توجّه میکردند و مصارف را برایشان توسعه میدادند و با آنان گفتوگو و صحبت میکردند و در مقابلشان صبر و تحمّل پیشه میکردند.
رسول الله به أمالمؤمنین عایشه – رضی الله عنها – فرمودند: ”من خشم و خشنودی تو را میدانم“، پرسیدند: چگونه این را میدانید یا رسول الله؟ فرمودند: ”هر زمان که راضی باشی، میگویی: بلی، به پروردگار محمّد و اگر خشمگین بودی، میگویی: نه؛ به پروردگار ابراهیم، عایشۀ صدیقه فرمودند: بلی؛ من هیچگاه از شما دوری نمیکنم؛ مگر بعضی اوقات فقط اسمتان را نمیگیرم.“[۶]
پیامبر رحمت و معلّم اخلاق، در خانه متواضع و خوش رفتار بودند و در صورت احتیاج، با آنان میبودند، از اسود روایت است که از أمالمؤمنین عایشۀ صدیقه – رضی الله عنها – پرسیدم، رسول الله در خانه چه انجام میدادند؟ پاسخ دادند: ایشان در خدمت خانوادۀ خود بودند و هرگاه وقت نماز فرا میرسید، بهخاطر ادای نماز خارج میشدند.[۷]
آری؛ رسول الله؛ ترشرُو و بدعنق نبودند – و با همسران خود به نیکی رفتار میکردند، ایشان را با نرمی و مهربانی متوجّه کرده و با ملایمت آنان را نصیحت میکردند و در امور زندهگی، ایشان را مشوره میدادند – و بهترین زنان عَالَم حضرت خدیجه – رضی الله عنها – ایشان را اینگونه وصف کردهاند: ”هرگز تو را الله شرمگین نخواهد کرد، تو صلۀ ارحام را بهجا میآری و بار یتیمی را تحمّل کردهای.. مهمان را عزّت میدهی، آنان که در راه حق هستند را یاری میکنی و صبر و تحمّل ایشان در خانه قابل اندیشهاست، ایشان نزد یکی از أمهاتالمؤمنین بودند، پس یکی دیگرشان همراه خادمشان برای رسول الله در ظرفی غذا فرستادند و آن همسرشان که نزد وی بودند، بهدست خادم ضربه وارد کرد، در نتیجه ظرف افتاد و شکست، رسول الله قطعات ظرف را جمعآوری کرد و سپس غذای ریختهشده را جمع کرده و خطاب به غلام فرمودند: مادرت احساساتی شد و سپس خادم را معطل کردند تا ظرفی را که در خانهاش بود، گرفته و ظرف شکسته را در همانجا گذاشتند.[۸]
در نتیجه میتوان گفت که رسول الله بزرگترین مرد مهربان تاریخ بشر بودند، او تندیسی از مهربانی و مِهرورزی بود. مکتب او، مکتب انسانیّت، اخلاق و دعوت، بیدارگری و مُبارزه است. در رفتار و گفتار، در خانه و مسجد، در سنگر و راه، در امانتداری و صداقت، در برخورد با مردم عادی، خانواده، حتّی حیوانات و.. نمونهای از یک انسان مهربان و مهرورز، پاکدل و پاکسرشت بودند و برای همنوعان خود آموزاند که مهربانی و عطوفت یعنی چه؟ مکتب او، مکتب پرورش انسان بود و از همین رو ”نسل بینظیر قرآنی“ را پرورش داد. پس از مکتب نبوّت باید درسهای فراوانی را فرا گرفت و در سایۀ سیرت پاک، لحظۀ درنگ کرد و زندهگی ساخت و در بحر بیکران مَحبّت او غوتهور شد و از مهربانیها و گهرهای پربهایش، درسهای زیادی فرا گرفت، به قول علامه اقبال:
مصطفی بحر است و موج او بلند
خیز و این دریا به جوی خویش بند
مدتی بر ساحلش پیچیدهای
لطمههای موج او نادیدهای
یک زمان خود را به دریا در فکن
تا روانِ رفته باز آید بُرون[۹]
پینوشتها:
[]- فیظلالالقرآن، تفسیر گرانسنگ از استاد سیّد قطب رحمه الله؛
[۲]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: ۳۸۹۵؛
[۳]- مسلم، کتاب فضایل الصحابه، ص: ۱۸۸۷، شمارۀ حدیث: ۲۴۳۲؛
[۴]- نساء أهل البیت، ص: ۳۱-۳۲؛
[۵]- سنن ترمذی: شمارۀ حدیث: ۲۵۳۷؛
[۶]- صحیحالبخاری، شمارۀ حدیث: ۶۰۷۸؛
[۷]- صحیحالبخاری، شمارۀ حدیث: ۶۷۶؛
[۸]- صحیحالبخاری، شمارۀ حدیث: ۵۲۲۵؛
[۹]- گزیدۀ شعرهای اقبال لاهوری، ص: ۳۲۰٫
Friday, 29 March , 2024