پوهندوی سیدعنایت‎الله شاداب مبارزه در برابر امواج و طوفان نا ملایمات روزگار و نا هنجاری های زنده‎گی از جمله زنده‎گی سیاسی، جزء تفکیک نا پذیر حیات بوده و پیوند آن با زنده‎گی انسان چنان محکم گره خورده است که تصور جدایی آن از زنده‎گی امری است محال و دور از تصور و انسان در طی […]

پوهندوی سیدعنایت‎الله شاداب

مبارزه در برابر امواج و طوفان نا ملایمات روزگار و نا هنجاری های زنده‎گی از جمله زنده‎گی سیاسی، جزء تفکیک نا پذیر حیات بوده و پیوند آن با زنده‎گی انسان چنان محکم گره خورده است که تصور جدایی آن از زنده‎گی امری است محال و دور از تصور و انسان در طی مسیر زنده‎گی به آن می ماند که با بیل و کلندی قبر خودش را حفر کرده و زنده‎گی را ترک می گوید. جلوگیری انسان در گلستان زنده‎گی در گرو آن شبنم های صبحگاهی مبارزه است که تداوم حیات و بقا جلوه آفرینی داده است.

موجودیت این معنای سترگ در کتاب زنده‎گی انسان ، این شاه بیت قصیده آفرینش را می توان در این چهار بیتی علامه اقبال به تصویر کشید که گفته است:

تو در دریا نه‎ای او در بر توست                     

به توقان در فتادن جوهر توست

چو یک دم از طلاطم ها بیاسای                     

همین دریای تو غارتگر توست

در روشنایی همین اندیشه است که استاد ربانی با الهام گیری از چشمه ساران و رودبار آموزه های پیامبر اسلام و مطاله‎ای تاریخ زنده‎گی جوامع بشری مبارزه را با این جملۀ معروف خود تعریف و از قلم او تراوش کرده است که ”زنده‎گی مومن مبارزه‎ای است دوامدار و کشمکشی است، پایان نا پذیر“

فلسفۀ وجودی مبارزه درحیات انسان را، رسیدن به اهدافی تشکیل می دهد که انسان برای به دست آوردن آن، دامن بر زده است و رسیدن به این اهداف خواهان انتخاب راه و روشی است که انسان را در رسیدن به هدف کمک نماید و این روش از نگرگاه استاد همان روش مبتنی بر واقعیت های عینی و ذهنی جامعه و شناخت زمان و مکانی است که انسان در آن زنده‎گی می کند.

طرح روش واقعگرای در مبارزه یک طرح خیالی نیست بل طرحی است که سیرت مبارزاتی پیامبر و مطالعه تاریخ زنده‎گی بشر بر آن  مهر تایید می زند. مبارزه‎ی مبتنی بر آیده آل های آرمان‎شهری که در برج های عاجی رشته و بافته شده است، به سرایی می ماند که رفتن به سوی آن به هر اندازه که ادامه یاید به جز عطش و تشنه‎گی چیز دیگری را نصیب چنین راهروی نخواهد کرد که درپی رفع آرمان تشنه‎گی است و در نهایت نقش پاهای او را تند باد کویر زنده‎گی نابود خواهد کرد.

خرما نتوان یافت ازین خار که کشتیم                              

دیبا نتوان بافت ازاین پشم که ریشتیم

آری! بر مبنای همین اصل واقعگرایی در مبارزه است که استاد در رسالۀ ”چه نوع مبارزه“ خود خطوط آن را دقیقاً رسم نموده و گفته است: مبارزۀ اسلامی، یک شعار تند، میان تهی ویا یک خیز بی حاصل ومشت زدن بر لب شمشیر تیز نیست، سخنی است موثر و سنجیده، گامی است پلان شده و ضربتی خُرد کننده است که دشمن را جابجا فلج می کند، مبارزۀ اسلامی در هوا برنامه ریزی نمی شود و بر وهم و خیال اتکا نمی کند، واقعیت های اجتماعی و نیازمندی ها، نوعیت مبارزه را تعیین می کند و بنا بر این، مبارزۀ اسلامی گاهی به صورت آرام، منطقی و گاهی هم تند و انقلابی و وقتی در شکل برخورد قهر آمیز و فیصله کن صورت می گیرد.

ایمان به اصل مبارزاتی را می توان در همه موضعگیری های استاد مشاهده کرد. دراین نوشتار به نمونه‎ی از این‎گونه موضعگیری ها اشاره می شود:

( جنبش جوانان مسلمان که در ماه حمل ۱۳۵۲ از طریق فیصلۀ مجلس موسسان نام ”جمعیت اسلامی افغانستان“را به خود گرفته و به مبارزۀ تشکیلاتی مسالمت آمیز در تشکیل هسته ها، حلقه ها و حوزه ها آغاز کرده بود، بعد از کودتای سردار محمد داود در ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ خورشیدی، سران معروف آن آماج حملات و تعقیب و پیگردهای دستگاه های استخبارات تازه تشکیل نظام کودتای محمد داود بنام مصئونیت ملی، قرار گرفتند و شماری در رأس انجنیر حبیب الرحمن روانۀ زندان جهنمی نظام شدند، شماری از سران جمعیت فرار را بر قرار ترجیح داده و روانه صوبه سرحد پاکستان شدند و استاد ربانی هم، از طریق کنر ها به پاکستان هجرت کرد.

مهاجران جمعیت دراین مرحله، که هم زمان تغییر کرده و هم مکان تبدیل شده است در دو خط فکری قرار گرفتند:

-خط مبارزۀ مسلحانه

-خط مبارزۀ فرهنگی

استاد ربانی، اقدام به مبارزۀ مسلحانه برضد نظام را با واقعیت های جامعه، به دور از عقلانیت دانش مبارزاتی دانسته و به همین دلیل بر لزوم مبارزۀ فرهنگی ترکیز می کرد.

به باور استاد ربانی، خاندان آل یحیی که بیش از نیم قرن به اصطلاح به نام ناجیان وطن از بحران، پاسداران استقلال و تامین کننده‎گان امنیت ظاهری، از طریق تعدادی از روحانیون و علما که در موارد شان تبلیغ شده بود، و عوام مردم به اعضای این خاندان به نگاه تقدس مآبانه می نگریستند، مبارزۀ مسلحانه در برابر آن را بغاوت تلقی می کردند که حوادث سال های ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴ خورشیدی در هرات، بدخشان همه گواهی اند بر این ادعا.

به پیروی از همین خط فکری بود که استاد در گام نخست به معرفی رهبر کودتا که در میان مردم به سردار دیوانه معروف بود، رسالۀ ”داود در گذشتۀ ننگین و حاضر جنایتبار و آیندۀ هولناک“ را نوشته کرده و آن را از طریق رسانه های جمعی پخش و نشر نمود و نظام کودتایی را ضمن رسالۀ کوچکی به نام ”فاجعۀ ۲۶ سرطان“ معرفی کرد که بدون تردید نقش برازنده ای را در معرفی سران کودتا و افشای نظام کودتایی داشت. با وقوع کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ و اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی، مبارزۀ مسلحانه افزون بر مشروعیت دینی، مشروعیت ملی کسب می کند و دراین وقت است که زمینه های اقدام به مبارزه مسلحانه و اعلان نفیر عام و بسیج عمومی ملت آماده گردیده و استاد به اشخاص معروف روحانیت و شخصیت های سرشناس ملی تماس بر قرار کرده و از آن ها دعوت به عمل می آورد و جبهۀ نجات ملی افغانستان را تشکیل می دهند.

پیام جهاد و اعلان آن به امضای حضرت صبغت الله خان مجددی به همه‎ای ولایات ارسال می شود.

استاد به پیروی از همین دید واقع بینانه در عرصۀ سیاسی نیز در دوران جهاد با سران دولت های مطرح در جهان آن روز ملاقات می کند و به اتحاد شوروی می رود که علیه آن اعلان جهاد شده بود و جنایات ارتش آن کشور را رو بروی عناصر کلیدی کرملین توضیح داده و راه حل ارائه می کند.

 در اخیر هم پیام این نوشتار برای نسل جدید، نسلی که در دامان جهاد و مقاومت تربیه و رشد و نمو یافته اند، این است که در برابر قضایای سرنوشت ساز کشور خود نباید تماشاگر باشند و راه نیاکان و قهرمانان آزادی کشور را از استعمار سرخ و گروه های سیه اندیش و مزدور تعقیب نمایند و به پیروی از اصل واقعگرایی در مبارزات اجتماعی و سیاسی در برابر نا بسامانی های جامعۀ خویش اقدام مقتضی نمایند.