ابوبکر سبزوار ششم جدی سالروز تجاوز قشون سرخ شوروی به افغانستان است. این روز برای ما افغان ها یادآور دوران تلخ و سرآغاز حدود چهار دهه مصیبت است که هنوز هم ادامه دارد. مانند اکثر تجاوزگران، اتحادشوری نیز با حمله به افغانستان روی نیروی نظامی اشغالگر خود حساب می کرد تا از راه فشار و […]

ابوبکر سبزوار

ششم جدی سالروز تجاوز قشون سرخ شوروی به افغانستان است. این روز برای ما افغان ها یادآور دوران تلخ و سرآغاز حدود چهار دهه مصیبت است که هنوز هم ادامه دارد.

مانند اکثر تجاوزگران، اتحادشوری نیز با حمله به افغانستان روی نیروی نظامی اشغالگر خود حساب می کرد تا از راه فشار و زور پایه های لرزان و مواجه با سقوط حکومت دست نشاندۀ خود را که در نتیجۀ کودتای هفت ثور سال ۱۳۵۷ به میان آمده بود استحکام بخشد و صلح از راه جنگ در این کشور برقرار گردد.

رژیم قبل از کودتای ثور نیز یک رژیم برآمده از کودتا بود و به همین دلیل ریشه در میان مردم نداشت. رژیم های کودتاگر، متکی به نیروی نظامی کودتاگران و به عبارۀ دیگر گروگان کودتاگران باقی می مانند و هر زمانی که حرکتی خلاف خواست های آنان انجام دهند، از اریکۀ قدرت به زیر کشیده می شوند که در مورد رژیم سردار محمد داود خان نیز چنین شد.

اما کودتای ثور، اقلیتی را روی کار آورد که رابطه ای با ملت نداشتند. این کودتا مشتی بی ریشه و بریده از مردم را به اریکۀ قدرت نشانده بود و تلاش های آن رژیم برای ایجاد رابطه با مردم از راه فرمان های مختلف از توزیع زمین ملاکین به دهقانان بی زمین گرفته تا منع گرفتن شیربها توسط خانوادۀ عروس از داماد هیچ کدام نتوانست تا میان ملت و دولت پل ایجاد کند که در نتیجه مخالفت ها روز تا روز اوج گرفت.

تلاش ها برای تربیت یک نسل جدید باورمند به ارزش های کودتایی که رهبرانش آن را ”انقلاب کبیر ثور“ می خواندند، به جایی نرسید و از جانب دیگر میان رهبران حزب دیموکراتیک خلق نیز اختلافات روز افزون موجب شد تا این حزب دچار دو دسته گی شدید گردد. اختلافات داخلی عامل دیگری بود که روس ها را وادار ساخت تا فکری برای دولت دست نشاندۀ شان در کابل بکنند.

کرملین برای حل این معضل و جلوگیری از سقوط رژیم کمونیستی در کابل دو گزینه در جلو داشت؛ نخست اینکه بگذارد تا این رژیم در برابر قیام مردم سرنگون گردد.

راه دومی مداخلۀ مستقیم نظامی بود تا با اعزام سرباز و جنگ افزار به افغانستان، قیام های مردمی سرکوب گردد و پایه های رژیم کمونیستی  توسط نیروی بیگانه مستحکم شود. سرانجام هواداران گزینۀ دوم در کرملین موفق شدند تا حرف خود را کرسی بنشانند و در نتیجۀ این تصمیم، لشکر چهل اتحاد شوروی با هزاران تانک و طیاره به افغانستان هجوم آورد.

هرچند تجربۀ تجاوزگران قبل از روس ها در افغانستان نشان از شکست گزینۀ مداخلۀ نظامی داشت اما برداشت روس ها از وضع در افغانستان با این خوش بینی ها توام بود که افغانستان در همسایه گی اتحاد شوروی قرار دارد که این یک مزیت روس ها در مقایسه با انگلیس ها در افغانستان است.

عامل دیگری که می توانست برای روس ها امیدوار کننده باشد، تکنالوژی مدرن نظامی آنان بود. در گذشته نبود تکنالوژی مدرن نظامی موجب شده بود تا فرق چشمگیری میان سلاح های تجاوزگران و مدافعین افغان وجود نداشته باشد و آن ها در کوه های این سرزمین در برابر ارتش بیگانه مقاومت کنند و با جنگ فرسایشی، نیروی تجاوزگر را زمین گیر سازند اما تکنالوژی جدید رزمی، نیروی خردکننده ای در اختیار شوروی قرار داده است تا این جنگ را در مدت کوتاه ”نهایتا چند ماه“ با پیروزی به پایان برساند و نیروها با کمترین مصرف و تلفات و شکست کامل مجاهدین، افغانستانی فارغ از تهدید های امنیتی را به رژیم کمونیستی دست نشاندۀ شان در کابل بسپارند و خود پیروزمندانه به کشور شان بازگردند.

اما این محاسبه اشتباه خطرناکی بود و شوروی را در باتلاق جنگی فرو برد که حدود یک دهه به طول انجامید و باری سنگین بر دوش اقتصاد ناتوان آن کشور نهاد. در نهایت جنگ افغانستان برای زمامداران کرملین مبدل به زخم خونینی شد که هیچ مرهمی جز خروج خفت بار از افغانستان قادر به مداوای آن نبود.

تبعات این تجاوز برای افغان ها بسیار سنگین بود. در این جنگ زیرساخت های اقتصادی ضعیف افغانستان از میان رفت؛ میلیون ها افغان به خصوص از روستا های این کشور در نتیجۀ حملات نیروهای روسی مجبور به ترک کشور شان شدند که حاصل این جنگ برای مردم افغانستان میلیون ها شهید و مجروح و معلول و کشوری ویران بود.

گزینۀ روس ها تنها جنگ نبود، بلکه آن ها کوشش کردند تا با تغییر مهره ها در ارگ، مردم را به آیندۀ بهتر امیدوار سازند اما این کار بی ثمر بود. در نهایت آن ها به همان راهی رفتند که اگر قبل از مداخلۀ ششم جدی در پیش می گرفتند، معقول تر بود؛ آن ها با خروج نیروهای خود از افغانستان، دولت کابل را در ”دفاع مستقلانه“ تنها گذاشتند.

این تجاوز ویرانگر ویرانی های اجتماعی را نیز بر ما تحمیل کرد که از ویرانی های مادی به مراتب خطرناک تر بود. خون های ریخته شده به خاطر آزادی ما را به آزادی نرسانید و از درون ویرانه های به جا مانده از این جنگ خونین، مارها و عقرب های نفاق و اختلاف سر برون کردند که تا به امروز نیز نیش های زهرآگین شان پیکر جامعۀ ما را می آزارد.