نویسنده: شهید عبدالعلی دانشیار علمای تاریخ را عقیده براین است، که قدرت‌ها ظهور و سقوط دارند. تشکیل یک قدرت جدید در راستای ایدیولوژی جدید ظهور کرده و با گذشت زمان، انحراف دوجانبه، هم در ایدیولوژی و هم در گرداننده‎گان قدرت سیاسی، باعث سقوط یک قدرت سیاسی و فروپاشی نظام ایدیولوژیکی آن می‌گردد. با این نظر […]

نویسنده: شهید عبدالعلی دانشیار

علمای تاریخ را عقیده براین است، که قدرت‌ها ظهور و سقوط دارند. تشکیل یک قدرت جدید در راستای ایدیولوژی جدید ظهور کرده و با گذشت زمان، انحراف دوجانبه، هم در ایدیولوژی و هم در گرداننده‎گان قدرت سیاسی، باعث سقوط یک قدرت سیاسی و فروپاشی نظام ایدیولوژیکی آن می‌گردد. با این نظر شکست ایدیولوژی‌ها از چند طریق امکان‌پذیر است:

۱-انحراف پیروان یک ایدیولوژی از اصول اصلی آن؛

۲-غیرعلمی بودن یک ایدیولوژی؛

۳-مخالفت یک ایدیولوژی با غرایز و سرشت درونی انسان؛

۴-تحجر و غیرعقلایی بودن یک ایدیولوژی.

بدون تحریف، موارد بالا از ویژه‎گی‌های اصلی ایدیولوژی کمونیزم به‌شمار می‌رود. اگر با نگاه ژرف‌تر به درون ایدیولوژی کمونیزم وارد شویم. سیر حیات سیاسی [و] اجتماعی این پدیده را انحراف دوجانبه؛ یعنی تجرّد و مخالفت ایدیولوژی با علم، انسان و عقل از یک طرف و انحراف پیروان، گرداننده‎گان و حتّی بنیان‌گذاران این ایدیولوژی از طرف دیگر تشکیل می‌دهد و به این صورت کمونیزم ایدیولوژی‌ای‌است که تاریخ تکامل بشری با آن مخالف است و مخالفت تاریخ به‌عنوان جایگاه حرکت‌های تکامل‌پذیر دینی، علمی، عقلی، عاطفی و ارزشی فوق‌العاده کارساز و تأثیرآور می‌باشد. فلهذا هر حرکت و جنبش که نتوانست خود را با فلسفۀ آفرینش خدا در تاریخ هماهنگ سازد، فرجامش نابودی و مرگ زودرس است؛ امّا توجّه به بُعد دیگری قضیه، ما را به این حقیقت می‌رساند که بعد از تشکیل نظام‌های سیاسی در تاریخ بشر که به هرشکل و شیوه‌ای که تشکیل می‌گردید. از جاویدانه‎گی برخوردار نبوده و سیر تحوّلات تاریخ مرگ و تولد هزارها نظام اجتماعی ساخت انسان را با خود همراه دارد. اگر مبنای مطالعات‌مان را تحوّلات قرون وسطی قرار دهیم، می‌بینیم که زمانی نظام‌های سلطنتی بر اروپا و اکثر جهان حکومت دارند. این نظام‌ها در تحوّلات بعدی که عامل عمدۀ آن رشد فرهنگ انسانی‌است، دچار آشوب گردیده و سقوط می‌کنند، تولد نظام‌های جدید در جهان، ساختار نظام‌های جدیدالظهور که با نابودی نظام‌های سلطنتی قد بر می‌افروزد، در بخشی از جهان جمهوریت و در بخشی نیز امپراتوری‌های سلطه‌گر است.

این امپراتوری‌ها که بزرگ‌ترین قسمت تاریخ معاصر بشر را بعد از رنسانس به خود اختصاص داده‌است، با ظهور انقلاب فرانسه و انقلاب صنعتی انگلستان که بر اساس نظریۀ “ماکس وبر” بر پایۀ مذهب پروتستان بنا یافته بود، “نهضت احیای تجدد اسلام از محرّکه‌های اصلی و آشوب‌ساز در متن این امپراتوری‌ها می‌باشد.” این محرّکه‌ها پیامدهایی با خود داشتند که ناسیونالیزم، لیبرالیزم و آنارشیزم را می‌توان از پیامدهای آن دانست.

مجموعۀ این محرکه‌ها عامل فروپاشی امپراتوری‎ها با اجزای متشکلۀشان گردیده وبا جنگ اوّل جهانی عمر اکثر امپراتوری‌های کلاسیک به پایان می‌رسد. از جملۀ این امپراتوری‌ها، امپراتوری مهم تزار است که با آشوب‌های داخلی و خارجی مواجه بوده و می‌باید که مثل سایر امپراتوری‌های تاریخ به گورستان سپرده شود؛ ولی متأسفانه از بخت بد مردمان این بخش از سیارۀ خاکی، امپراتوری تزار به جای اینکه منقرض شود، تغییر شکل می‌دهد؛ یعنی از امپراتوری تزارهای زرد به امپراتوری تزارهای سرخ تغییر شکل می‌دهد.

بناءً ظهور و تسلّط کمونیزم را در حوزۀ حکمروایی تزار از نظر نگرش علمی تاریخ، جز به‎معنای تشکیل امپراتوری جدید، هیچ معنای دیگری نمی‌تواند داشته باشد. امپراتوری جدید که متشکل از یک مشت مردمان موزی و درنده به‌نام “بلشویک” و به رهبری عقده‌مندترین مرد تاریخ “ولادی میر لنین” تشکیل شده بود، با اعلام تز جدیدی (انقلاب جهانی کمونیزم) به قلمرو حکمرانی تزار نه‌تنها اکتفا نکرده؛ بلکه تسخیر جغرافیایی و تغییر تاریخ بشر را از اهداف اساسی خود اعلام داشت.

با این تحلیل می‌توان به این نتیجه رسید که کمونیزم تنها امپراتوریی‌است که از میان تمام امپراتوری‌های فروپاشیدۀ کلاسیک باقی مانده‌است، این امپراتوری با ارائۀ دکترین انقلابی (!!) مسیر مخالف با جهت تاریخ را که از نظر علمی سیر قهقرایی‌است، پیموده و اینک به‌عنوان آخرین امپراتوری تاریخ از بین می‌رود. از جانب دیگر تجزیۀ امپراتوری‌ها در تاریخ، به‌معنای فروپاشی آن‌ها بوده و جریان تجزیه در شوروی، جز فروپاشی این امپراتوری کلاسیک معنای دیگری ندارد.

_______

یادداشت: این مقاله، بخشی از نوشته‌های استاد شهید عبدالعلی دانشیار است که در اثر گران‎سنگ شان “جنگ افغانستان و شوروی عامل فروپاشی جهانی کمونیسم”، در بهار ۱۳۷۱خورشیدی از سوی مرکز تحقیقات انقلاب اسلامی در ایران به نشر رسیده بود که اینک به بهانۀ ۲۶دلو، یا ۳۱مین سالروز اخراج قشون سرخ از افغانستان، آن را بازنویسی و با ویرایش تازه خدمت خواننده‎گان عزیز به نشر سپرده‌ام و خواننده‎گان عزیز می‌توانند بقیۀ مقالات و نوشته‌های راجع به موضوع را در کتاب مذکور مطالعه فرمایند.

خیرالله خیرخواه