دکتور شمس‌الحق آریانفر پروفیسور برهان الدین ربانی، سیاستگر خبیر و مدبر، دانشمند بزرگ علوم اسلامی، نخستین رئیس جمهور منتخب دولت اسلامی افغانتستان، رهبر نهضت و جمعیت اسلامی افغانستان، یکی از رهبران جهاد ملت افغانستان علیه تجاوز ارتش سرخ و یگانه زعیم و پیشوای ملت در مقاومت علیه اشغال سیاه و تروریزم است. در نگاه نخست […]

دکتور شمس‌الحق آریانفر

پروفیسور برهان الدین ربانی، سیاستگر خبیر و مدبر، دانشمند بزرگ علوم اسلامی، نخستین رئیس جمهور منتخب دولت اسلامی افغانتستان، رهبر نهضت و جمعیت اسلامی افغانستان، یکی از رهبران جهاد ملت افغانستان علیه تجاوز ارتش سرخ و یگانه زعیم و پیشوای ملت در مقاومت علیه اشغال سیاه و تروریزم است.

در نگاه نخست استاد ربانی یکی از فراوان رهبران جهاد افغانستان است که دست کم ۸ تنظیم در ایران و ۷ تنظیم در پاکستان مرکز و حضور داشتند؛ اما نگاه ژرفتر می نماید که استاد ربانی در میان همه شخصیت ها و رهبران سیاسی کشور، استثنا  و بی بدیل است. این ادعا را با چند برهان روشن، اثبات می نماییم:

عالم ترین رهبر

تاریخ افغانستان رهبری را با فضایل و کمالات استاد تجربه نکرده است. در افغانستان هیچ گاه عالم جامعی به رهبری نرسیده است. شماری از شاهان بی سواد بوده اند و بقیه کم سواد و برخی یک بُعدی که یا دین را نمی دانسته اند و یا دنیا را. فقط استاد ربانی بود که هم تحصیلات عصری و اکادمیک داشت و بر علوم معاصر مسلط بود و هم دانشمند و پروفیسور علوم دین بود.

رهبر بلا منازع

استاد از زمانی که خود را شناخت و در دانشگاه کابل به عنوان یک استاد جوان داخل کار شد، به رهبری جمعیت اسلامی برگزیده شد. از همان روزگار تا ایام شهادت، رهبر ماند. هیچ گاه در هیچ زمان، هیچ کسی به رهبری او چشم ندوخت و با رهبری او به تناقض واقع نشد. استاد با کاربرد استبداد، فشارهای نظامی و استخباراتی، بر این جایگاه تکیه نزد. فقط خِرد سیاسی و رهبری داهیانه استاد بود که هیچ کس نتوانست خود را همطراز او بخواند و یا در برابرش قرار گیرد. امروز هم همه بیک زبان معترف اند کسی به تنهایی نمی تواند برجایگاه استاد ربانی تکیه زند و صاحب آن همه ابعاد متنوع در زنده گی باشد.

رهبر آرمانگرا

استاد برهان الدین ربانی به گونۀ تصادفی به رهبری نرسید. به عنوان یک فرزند روستایی زحمت کشید، ظرفیت های لازم  را کسب کرد، استحقاق رهبری جمعیت اسلامی را یافت. کشور توسط ارتش سرخ اشغال شد، همه زمامداران و سیاستگران راه فرار را پیش گرفتند و دین ملی و اسلامی خود را فراموش کردند. دراین ایام فقط برهنه پایان ایستادند و کسانی چون استاد ربانی که از متن این توده ها قد راست کرده بودند، پیشوایی کاروان خون و شهادت را به دوش گرفتند. جهاد ملت افغانستان به پیروزی رسید.. استاد در راه تحقق آرمان های اسلامی و ملی، ملت به رهبری کشور برگزیده شد. چنین شخصیتی را که به یمن همت و توانایی های خویش به مسندی رسیده است، هرگز نمی شود با کسانی مقایسه کرد که با تکیۀ غیر و سوار بر امواج بیرون به داخل پرتاب گردیده اند.

معتدل ترین رهبر

شماری که حرف دیگری ندارند، در اظهار دشمنی با مجاهدان و استاد ربانی فقط یک حرف را تکرار می کنند: اینها بنیادگرا هستند. نمی شود با اینها کنار آمد. تاریخ تحولات افغانستان به گونۀ عملی یک درس را برای ما داد که در کتاب ها ندیده بودیم و آن این که سهم امروزی ها و راهیان ایزم های معاصر، در بنیاد گرایی، بیشتر از همه جریان ها بوده است. کمونیست ها را دیدیم که  جز کمونیست، انسانی را تحمل نکردند؛  لیبرال ها را دیدیم که فریاد پلورالیزم و حقوق بشر را همیشه در گلو دارند. اینها را نیز بنیاد گراتر از دیگران یافتیم. از دید اینها کمونیست مردود است، مسلمان مردود است، جریان های سوسیالستی و حرکت های آزادیبخش مردود است. فقط باید لیبرال بود و آنهم از کدام قماش. درست همانگونه که در شوروی رایج گردیده بود. در آغاز نظام شورایی، کمونیست بودن مهم بود، بعدها مهم نبود چقدرکمونیست هستید، باید سویتست می بودید.

با درنظرداشت باورها و کنش های جاری معاصر، استاد ربانی معتدل ترین رهبر بود. با کافر و مسلمان بدون بغض و عداوت و شیطنت های مخفی می نشست، آن ها را به کار می پذیرفت و به آنها اعتماد می کرد. کار و دلسوزی و خدمت گزاری اش به میهن، می تواند سند معقولیت آن باشد. درحالی که در نزد سایران، وابسته گی حزبی، قومی و سمتی و غیره، جانشین صداقت و انصاف بود.

تقوای مالی

شاید وقتی از تقوای مالی استاد صحبت می نمایم فراوان اشخاص، اعتراض کنند و سخنانی بگویند. اما من مدتی به عنوان سخنگو از نزدیک شاهد همه رویداد ها بوده ام. استاد هیچ شخصی نداشت که توسط آن برای خود پول و ثروت جمع آوری کند  و اصلاً به این فکر نبود که برای خود سهمی را ذخیره نماید. شاید کس و یا کسانی از کنارش به شیوه ها و طُرقی استفاده کرده باشند، اما استاد خود هرگز به فکر کنز اموال برای خود نبود. از کنارش فراوان کسان صاحب زنده گی شدند. این که گفت: آنچه من دارم از جمعیت است، اوج عظمت و تقوای او را به نمایش می گذارد. استاد آنچه داشت توزیع می کرد و حتی انتقادی که بر استاد وارد بود، توزیع بیش از حد پول بود. کسی که به فکر خود باشد، چنین نمی کند.

مبارز راستین

استاد در راه تحقق عدالت اسلامی، مبارزه را از عهد استبداد شاهی اغاز کرد. در عهد جمهوری داود خان، که مبارزه جدی را برعلیه مسلمانان و در همسویی با کمونیست ها آغاز کرده بود، فراوان کوشید، داود را از انحراف نجات بخشد. به شهادت بزرگان نهضت و جمعیت اسلامی، استاد حتی نامه های به داود خان نوشت و او را متوجۀ کارکرد های انحرافی اش نمود، که سودی نبخشید.

دوران تجاوز شوروی رسید. اگر کسانی به گونۀ استاد نمی بود، همه دولت داران که سال ها برگردۀ مردم سوار بودند، تا ینگی دنیا، عقب خود را ندیدند. رفتند و فارغ از درد ملت و دینی که میهن و دین بر آن ها داشت، به خوش گذرانی مصروف شدند. ۱۳ سال دوران جهاد و ۹ سال دورۀ دولت داری اسلامی، همراه با تجاوز لشکر مزدوران و تروریستان، دشوارترین ایامی بود که هیچ سیاستگری امید نجات از آن را نداشت.

عظمت استاد و سایر رهبران و مجاهدان زمانی تابنده می گردد که دریابیم در دوران جهاد، سیاستگران کشور طبل نا امیدی  کوبیدند و مسئلۀ افغانستان را ختم شده اعلان کردند و در دورۀ طالبان مفتضحانه از دنبال مزدوران حرکت کردند و لشکر اجیر را با صدا و قلم و قدم خود یاری کردند که ننگ همیشه گی نصیب شان باد.

استاد در دوران جهاد و مقاومت، با ایمان اسلامی درکنار سایر رهبران و مجاهدان ایستاد و کاروان خون و شهادت را به پیروزی  رساند.

بعد از اجلاس بُن بزرگترین آزمون در برابر رهبران جهاد قرار گرفت. اینجا بود که دیگر کسی نتوانست مقاومت کند و یا راه را به بُن بست رسیده یافت. شماری ترک سیاست کرد، شماری ترک میهن کرد، عده یی فقط به القاب تشریفاتی دلخوش کردند و با نواله های راضی گشتند. اینجا بود که قامت مبارز راستین، بلندی گرفت. استاد همچنان در راه مبارزه استوار ماند. از ریاست کنار زدند به وکالت ملت رفت. در برابر دسایس و برنامه های اجنبی سخن و طرح خود را عنوان کرد و در هر معرکه میدان‌دار گردید. این بود که سرانجام شهیدش کردند. چنین بود که مبارز راستین جان در راه آرمان نهاد و جاودانه شد.

مدیر مدبر

استاد سال ها در پاکستان ماند و تنظیم جمعیت را رهبری کرد. سخن دراین است که استاد چه تدبیر بکار برد که پاکستان در آن روزگار استاد را تحمل کرد و به نابودی اش کمر نبست. درحالی که دیدیم حتی برای یک لحظه رهبری استاد را در کابل نپذیرفت و تا سرحد شهادتش دشمنی کرد. می گویند: در پاکستان حزب اسلامی حکمت یار، نظم و ترتیب ویژه و استخبارات نیرومند داشت، جمعیت از چنان تشکیلات شدید و سختگیرانه مبرا بود.

 

باری یکی از افراد جمعیت به استاد گفت: باید تشکیلات جمعیت را مثل حزب اسلامی استوار و مستحکم بسازیم.

استاد در پاسخ گفت: بگذار همین گونه باشد و بگویند: جمعیت چیزی نیست، نظم و ترتیب خاصی ندارد و از ما تشویش نداشته باشند. معلوم است که استاد عمق دشمنی استخبارات را می دانسته و آن سهل گیری ها یکی از تدابیری بوده که جمعیت را سالم به پیروزی رساند.

تواضع و اخلاق اسلامی

عملکرد و اخلاق استاد، تمامیت دساتیر اسلامی را بر می تابد. به کسی خشم نمی گرفت، با صدای بلند حرف نمی زد، می بخشید و حتی بر خطا کاران شفقت و مهربانی داشت. عفت و پاکی اخلاقی اش، حتی در جوانی بی مانند بود. در روزگاری که در دورۀ مقاومت در مزارشریف بودیم، روزی استاد یکی از خاطرات جوانی اش را قصه کرد. ارچند بسیار خصوصی است؛ ولی اکنون که مناسبت دارد یاد می کنم.

استاد در مجلسی که شماری از بزرگان و رهبران بود، قصۀ دوران تحصیل در مصر را می کند و می گوید: وقتی در سرویس ایستاده بودم، دیدم دختری خود را نزدیک می سازد. از سرویس پایان شدم، متوجه شدم که آن دختر هم پایان شد و با من به راه افتاد.

گفتم: کجامی روی؟

گفت: من همرایت می روم.

بالای آن قهر شدم و با خشونت او را راندم.

وقتی استاد این قصه را می کرد یکی از رهبران که با استاد هم شوخی دارد، گفت: او فکر کرده که خودیت هم یک جوان هستی. هم خندیدند.

این رویداد نشان می دهد که استاد تا چه پیمانه پایبند عفت و پاکی است. اصلی که پای اکثر بزرگان در این عرصه لغزیده و لنگ است. نه تنها در نوجوانی که حتی در پخته سالی هم، از این ورطه با امان نگذشته اند.

بزرگترین سیاستمدار تاریخ

وقتی می گویم بزرگترین سیاستمدار تاریخ، گمان مبرید از ارادت خاص و شخصی خود عنوان می کنم و یا مبالغه می نمایم. مردی که از هیچ به رهبری یک کشور در بحرانی ترین حالت می رسد. در فرصتی که در جلسۀ بُن، دنیا تصمیم می گیرد، نظر خود را عنوان می کند و بعد ثابت می شود که او برحق بوده است و در آخرین تحلیل، زمانی که تمام دنیا می خواهد از عرصۀ سیاسی کنار برود و ریاست جمهوری اش را هم می گیرند، بازهم می بیند که هربار قوی تر از پیش در صحنه ظاهر می گردد.  تا آنجا که دنیا عملاً نمی تواند او را از عرصۀ سیاسی حذف کند، آیا بزرگ ترین سیاستمدار تاریخ است یاخیر؟

دریک طرف همۀ دنیا سخن می گفت و کارنامه داشت و در طرف دیگر استاد ربانی. در هر مرحله و هربار حضور او پر شکوه بود و برندۀ واقعی هم او بود. از ریاست جمهوری برکنار کردند، رفت وکیل و نمایندۀ مردم شد و باز درصحنه آمد. جبهه ساخت و تمام سیاسیون چپ و راست را زیر رهبری خود بسیج کرد و بار دیگر حضور پرصلابت خود را مطرح نمود. در همه انتخابات ها میدان دار بود و او بود که نامزد تعیین می کرد و معرکه دار بود. با معنویت و حقانیت اش هربار میدان را  برد که دنیا به تقلب و تهدید متوسل گردید. تا این که در یک توطئۀ کلان، برنامۀ حذف اش را کشیدند. تا زمانی که استاد زنده بود هیچ سیاستگری از او پیشی نگرفت و هرگز حذف نشد. مگر این خود برهان جاودانه گی مردان سیاسی نیست و این نمی نماید که بزرگترین سیاستمدار تاریخ است؟

درکنار این ویژه گی ها، مقام علمی، برخورد و تعامل سیاسی و اجتماعی و مقام معنوی و فرهنگی استاد به عنوان عارف، نویسندۀ توانا، محقق بزرگ و … ابعادی است که مقام شکوهمند استاد را بر می تابد و شخصیت استثنایی استاد برهان الدین ربانی را به نمایش می گذارد. مردی که انسان های با وجدان، تمام قد در برابرش تعظیم می نمایند.