فقیری دین و فرهنگ و تاریخی مشترک ما را بهم پیوند می دهد و نباید بر اساس خواسته های نفسانی راه مشترک و سرنوشت مشترک ما را فدای این خواسته ها نماییم! افغانستان و ایران به ویژه کشورهایی هستند که از نام تاریخی ایران، زاییده شده اند و فقط ایران است که خود را در […]

فقیری

دین و فرهنگ و تاریخی مشترک ما را بهم پیوند می دهد و نباید بر اساس خواسته های نفسانی راه مشترک و سرنوشت مشترک ما را فدای این خواسته ها نماییم!

افغانستان و ایران به ویژه کشورهایی هستند که از نام تاریخی ایران، زاییده شده اند و فقط ایران است که خود را در قرن گذشته میلادی وارث آن نام تاریخی دانست و همه شخصیت های مهم تاریخی را به مناسبت همین نام، ایرانی نامید و به آنان تذکره یا شناسنامۀ ایرانی داد.

از زمان پیدایش نام افغانستان به حیث یک کشور و جدی نگرفتن نام ایران برای کشور فارس، مشکلات فرهنگی و تاریخی میان مردمان برادر هردو کشور پدید آمد و آخرین مورد آن سید جمال الدین افغانی است که ایرانی ها آن را اسد آبادی و از همدان می دانند و بر هویت اصلی او که همان افغانی و از کُنر است، پرده می افگنند!

هرگاه به شخصیت های مهم تاریخی و فرهنگی افغانستان امروز نگاه کنیم و شناسنامه های آنان را بررسی نماییم پس به روشنی در می یابیم که آنان همه از کشوری بزرگ و تاریخی به نام ایران بودند و بخصوص سلاطین و شاعران بلند پایه چون سلطان محمود غزنوی، عنصری، فرخی و دیگران همه خود را ایرانی دانسته اند و در دیوان این شاعران از ایران و ایرانی یاد شده است.

هرگاه فارس یا پارس را به ایران تبدیل نمی کردند و بخش از ایران بزرگ را در محدودۀ کوچک امروزی به همین نام، نامگذاری نمی شد، این مشکل بزرگ فرا روی ما قرار نمی گرفت!

این دغدغه را برادران و خواهران ایرانی امروز ما در ساحۀ شخصیت های تاریخی و فرهنگی دیروز محدود نساخته، بلکه در ساحۀ مذهب نیز بی انصافی کرده اند: بدون توجه به مذهب رسمی امروز ایران (اکثریت) شیعۀ دوازده امامی است، آن را به تاریخ بسیار دور ایران پس از اسلام نیز وسعت داده اند و همۀ آن شخصیت ها را شیعی دانسته اند!

من زمانی که محصل دورۀ دکتورای ادبیات فارسی در دانشکدۀ شهید علی شریعتی در مشهد بودم و موضوع کنفرانس صنفی من مذهب فردوسی بود، پس از کنفرانس با سیل اعتراض ها و ایراد های همکلاسی ها روبرو شدم که همه با تعجب می پرسیدند: آیا فردوسی هم سنی بود؟

من به رویت اسناد و از کتاب های چاپ شده در هند و پاکستان دلایل و اسناد سنی بودن فردوسی را بیان کردم و درضمن از مدح خلفای چهارگانه که در اصل در منابع تشیع جا ندارد، یاد آوری کردم و نسخۀ چاپ ماسکوی شاهنامه را نقل کردم، ابیاتی که در چاپ های ایران حذف شده است؟! پس از ایراد ها و اعتراض های هم صنفان، یکی از همکلاسی ها خطاب به دکتور حسین رزمجو استاد حماسه سرایی، گفت:

آقای دکتور! آقای فقیری خواهد گفت که سعدی و حافظ نیز سنی بوده اند! این پرسش که با خندۀ جمعی همراه بود، دکتور رزمجو در پاسخ گفت: ما نمی توانیم که امروز شناسنامه های افراد دیروز را اصلاح کنیم! سعدی و حافظ بدون شک که سنی بوده اند و ما دوست داریم که آنها نیز شعیه می بودند ولی چه کار کنیم که نبودند و سنی بودند!

در واقع مذهب ایران در زمان صفوی ها شیعی شده و قبل بر آن سنی بوده است. این واقعیت ها را در کتاب های چاپ ایران و بخصوص تاریخ ادبیات فارسی داکتر صفا و کتاب تاریخ که دانشگاه اصفهان چاپ کرده است، می توان به روشنی دید. دکتر صفا نوشته که در خراسان سربازان صفوی با شمشیر ها به درس گاه های استادان و مدرسان می رفتند، امر می کردند که شیخین (خلیفه اول و دوم) را سب گویند و هرگاه دشنام می گفتند، از آن رد می شدند و اگر سکوت می کردند گردن های شان را بریده و در جلو شاگردان انداخته می شد!

و قصۀ شیعی شدن پادشاه صفوی و ظهور مذهب در کتاب تاریخ چاپ دانشگاه اصفهان به تفصیل آمده است.

این ها همه حقایق و واقعیت های تاریخی است که در منابع ایران امروزی آمده است و اصل حرف و حرف انصاف و عدالت است توقع ما از برادران ایرانی در فضای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران این است که، با انصاف باشید و حق تاریخی برادران هموطن خویش یعنی افغان ها را نیز در نظر بگیرید و کاری نکنید که دشمنان اسلام و دوستی افغانستان و ایران از آن سوء استفاده کنند و روابطه برادرانۀ ما را بهم زنند!

درست است که تا سال ۱۳۵۰ هـ در ایران، سید جمال الدین به نام افغانی یاد می شد و در همه اسناد و کتاب های آن زمان موجود است و پس از آن سال، او را ایرانی و همدانی دانسته اند!

و امروز موضوع مولانای بلخ (جلال الدین محمد بلخی) مطرح است که ایران و ترکیه به حیث کشورهای مولد و مدفن او به چاپ مثنوی معنوی او، برای بار دگر توسط یونسکو اقدام کرده است.

بدون شک همه می دانند که مولد مولانا شهر بلخ است و حتی مانند سید جمال الدین افغانی مولد او را همدان نساخته اند!

و اوست که از بلخ براه افتاده و از راه ایران به ترکیه رفته بر او شعر سروده و در قونیه دفن شده است و مثنوی از یادگار های اساسی اوست.

پس بیایید با هم برادر و باشیم و برادر بمانیم تاریخ مشترک دیروز خویش نیز با انصاف بوده و عدالت را رعایت کنیم.

پاینده باد دوستی افغانستان و ایران!