نویسنده: فضلی آماج این‌جا سخن از ربانی استاد است؛ نه از ربانی رهبر!! شاید جهان ما، شاهد رهبرانی باشد که در ویژگی‌ای و یا در ویژگی‌های رهبریِ، رهبر شهید انبازی کنند؛ اما قطعاً او استادی است، بی‌انباز و انسانی‌است که روزگاران درازی‌است دیدگانِ روزگاران، استاد رهبر و رهبر استاد! ندیده است. سعی متواضعانۀ ما در […]

نویسنده: فضلی آماج

این‌جا سخن از ربانی استاد است؛ نه از ربانی رهبر!!

شاید جهان ما، شاهد رهبرانی باشد که در ویژگی‌ای و یا در ویژگی‌های رهبریِ، رهبر شهید انبازی کنند؛ اما قطعاً او استادی است، بی‌انباز و انسانی‌است که روزگاران درازی‌است دیدگانِ روزگاران، استاد رهبر و رهبر استاد! ندیده است.

سعی متواضعانۀ ما در سطور ذیل، بر این است که به شماری از برتری‌های استادی او در سخن، اشارتی خواهیم داشت و از حضرت دوست می‌طلبیم که این سخنان را از شیفتگی تار گیسوی یار نگهدارد و حق را رفیق طریق ما کناد!

قدرت تخیل:

اگر یکی از ویژگی‌ها یک نویسنده و سخنور برتر، قدرت تخیل است، استادِ سخن ما، از این ویژگی بهرۀ شیر دارد. قدرتی که جهان مخاطب را دگر می‌کند و او را از عالم آدم به عالم رؤیا می‌برد. این قدرت خیال‌انگیز از چنان جایگاهی برخوردار است که حتی در نبود او بیان را معنایی نیست.

به قول دکتر شمیسا: « در چنین زبانی، معمولاً واژه‌ها و جملات در معنای عادی و اصلی خود (زبان روز مرّه) به‌کار نمی‌روند.» بیان و معانی، چاپ هشتم، ص: ۱۱

ساده‌ترین معنای سخن این است که این واژه‌ها و این گزاره‌ها، با کاربردِ این گونه‌ای که دارند، نشان دهندۀ جهان دیگرند.

تطبیق:

* استاد در نوشته‌ای زیر نام : « چه نوع مبارزه » می‌گوید: «آنان‌که چون مرغانِ گم‌کرده آشیان، گاهی بر شاخی و زمانی بر شاخۀ دیگر، بی‌قرار و پرزنان پایین و بالا می‌جهند، اگر آماج صَیّادی نگردند، سنگ کودکی هم بال و پرشان را می‌ریزاند.» چاپ سوم، ص: ۵۰٫

– شما بی‌استدلال می‌پذیرید که گزاره‌های بالایی زبان دیگری غیر از زبان روزمرۀ ماست.

– سخنِ بالا، از چنان «قدرت تخیل» بهره‌مند است که انگار خواننده دارد، به انسان بی‌استقامت و بی‌ثَباتی می‌نگرد؛ که در کشاکش مبازره، استحکامش فرو افتیده و گاه در آغوش این و گاه در آغوش آن است.

– استاد در گزاره‌های بالا، از «تشبیه» سود جسته است و اگر غرض تشبیه روشن‌کردن حالت مشبّه است، پس او با کمال توانمندیِ توانسته است که حالت و وضعیت مشبّه‌اش را – که در این‌جا همان مبارز بی‌ثبات است – در ذهن خواننده مجسّم کند.

* این تکه هم از همان قدرتی ، محظوظ است که پارۀ اولی:

«مجاهدان شوریده و سپاهیان سربه‌کفی‌که در راه برافراشتنِ پرچمِ شکوهمند و ظفرکردن اسلام، در سنگرِ پیکارِ بی‌کَرانِ انقلاب و نبرد، به پرواز می‌آیند، عنایت و رِعایت الهی به آن‌ها تضمین می‌دهد » همان ص: ۵۱٫

حافظۀ نیرومند:

استاد بی‌مبالغه از چنان حافظه‌ای بهره‌ور بود که هم‌سان او را یافتن سخت است و جانکاه.

این مدعای من نه سخنی است توصیفی و نه هم تغزلی است در ستایش یار اندیشه؛ بل این مدعا، لعلی‌است بیرون‌شده، از کان تجربۀ پنج‌ساله‌ام‌.

آری؛ بنده که شرف پنج سال زیست و کار با آثار، این استادِ سخن را دارم، خود از این امر در شگفتم؛

یعنی شما بروید «خط رهبر/۱-۵» را- که مجموعه سخنرانی‌های شش‌ساله اوست- ورق بزنید! با دقت ورق بزنید! باز با دقت ورق زنید! بنگرید که حاصل ورق‌زدن شما چند سخن تکراری است؟ برگه‌ای؟ و یا برگه‌هایی؟

هنگامی شما با کسی روبه‌رو می‌شوید که «تکرار» سخن شش‌ساله‌اش ، برگه‌های چند است و بس، اگر او استاد سخن و مالک حافظۀ نادر نیست، پس کیست؟ آه راستی! سخنانش گفتم، نه نوشته‌هایش!!

این در حالی‌است که شما از «اهداف تکرار» و « تفاوت زمان و زمین در تکرار» چشم فرو ببندید.

نیروی استدلال:

استاد، آن‌گاه که مدعایی را رو می‌کند، رو سوی داد و فریادها و صدور فرمان‌ها نمی‌کند؛ بلکه با آرامش هرچه تمام، بنای معنا را بر استدلال می‌نهد. از استحکام ویژه‌ای در هر نوعی استدلال‌ برخوردار است.

استدلال او ، نه بنای چوبین دارد و نه بنیان مغالطه‌گری.

بلی؛ او در هر نوعی از استدلال- چه عقلی محض باشد و چه نقلی- تکلف نمی‌جوید و بسیار استوار، ولی چنان ساده‌فهم، استدلالش را پی می‌افکند که عقل را الزام است و روان را آرام.

تطبیق:

او که مدعی است «یکی از وظایف اساسی رسالت پیشوای بزرگ» بشریت، آموزگاریِ و پرورشگریِ‌است و او – در این راستا- از همه یک سروگردن بلندتر است، استدلالش چیست؟

وقتی رسالۀ «محمد نخستین، مربی و آموزگار بشریت» را در این باب بخوانی، می‌بینی که او خواننده‌اش را با چنان استدلال‌های متنوعی مواجه می‌کند که مجالی را برای تشکیک باقی نمی‌گذارد.

این هم نمونه‌های از استدلال‌ها و فرنایش‌های او:

الف) استدلال نصی:

«رسول اکرم این بخش از رسالت جهانی خود را چنین بیان نموده‌اند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ مُعَلِّمًا..»

(من به صفت مربی و آموزگار مبعوث شده‌ام.)

قرآن‌کریم، این وظیفه عمده و اساسی پیشوای بزرگ را چنین شرح می‌دهد:

«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِین»

(خداوند آن ذاتی‌است که در میان اُمیان، پیامبری را از میان خود آن‌ها مبعوث نموده؛ تا آیات خداوندی را برای‌شان بخواند و آنان را پاک سازد و برای آنان کتاب و حکمت را تعلیم بدهد، آنانی‌که پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.)

این آیت قرآنی تعلیم و تربیت را به‌عنوان وظیفه اساسی در رسالت پیغمبر اسلام مُعَرّفی نموده‌است، تعلیم و تربیت مهم‌ترین ناحیه پرعَظَمت رسول اکرم را تشکیل می‌دهد » محمد.. چاپ دوم، ص: ۲۵-۲۶٫

ب) استدلال تاریخی و عملی:

رسول اکرم اصحاب را مکلّف می‌ساخت که تعلیم و تربیت را عمومیت بخشند، چنانچه طبرانی به روایت از علقمه آورده‌است که رسول الله فرمودند: چه باشد حال آن قومی‌که همسایه‌های خویش را فقیه نمی‌سازند و آن‌ها را تعلیم نمی‌دهند و پند و نصیحت نمی‌کنند و آن‌ها را امر و نهی نمی‌نمایند و چه باشد، حال آن‌هایی‌که از همسایه خویش علم فرا نمی‌گیرند، پند آن‌ها را نمی‌شنوند و فقه فرا نمی‌گیرند؛ قسم به خدا یا حتماً مردم همسایه‌های خویش را تعلیم می‌دهند و یا اینکه آن‌ها را به زودی عقاب می‌نمایم، در اینجا گروهی از مردم، از یک‌دیگر خویش پرسیدند، چه فکر می‌کنید؟ هدف پیغمبر اکرم چه بود؟

رسول خدا فرمود: اشعری‌ها مردم فقیه‌اند؛ امّا همسایه‌گان‌شان اعراب سخت‌سرند.

این فرمودۀ رسول خدا را چون اشعری‌ها شنیدند، به نزد رسول خدا آمده و اظهار نمودند: یا رسول الله خبر شدیم گروهی را به نیکی یاد کنید و از ما اظهار نارضایتی نمودید، پس گناه ما چیست؟

رسول خدا سخنان قبلی خود را تکرار کرد، آن‌ها گفتند: مگر حتماً دیگران را پند بدهیم، این سخن را تکرار کردند. رسول اکرم مکرّراً ایشان را به این مکلّفیت‌ها توصیه نمود؛ پس یک‌سال مهلت خواستند؛ تا در خلال آن همسایه‌های ناخوان خویش را تعلیم بدهند و آن‌ها را موعظه نمایند.» همان، ص: ۲۹-۳۰٫

مقام‌شناسی:

اگر بلاغت مطابقت سخن با مقتضای حال و مقام باشد، بی‌گمان استاد، در رعایت این عنصر موفقیت چشم‌گیری داشتند؛ یعنی او در شناخت زمینه‌های سخن و اثرگذاری بر مخاطب، دست بلندی داشت و پیوسته « حکایت بر مزاج مستمع» می‌گفت.خلاقیت او حتی در رعایت حال مخاطب، پوشیده نیست؛ یعنی او این گونه نبوده که به بهانۀ رعایت حال و مقام، معنای مورد نظرش را قربان کرده باشد. نه‌خیر؛ او این قدرت را دارد که هم عنایتی به حال و مقام داشته باشد و هم معنا را بی‌پرده بیان کند.

استادِ سخن، چنان در این امر چیرگی دارد که نه‌تنها بافت سخنش را مطابق هر مقامی دگر می‌کند، که حتّی واژگان را متناسب به هر جمع بر می‌گزیند. او مثل شماری از سخنوران و نویسندگانی نیست، که تنها واژگان معدود و محدودی را در اختیار دارند و همه‌جا و همه‌وقت آن‌ها را به رخ مخاطب می‌کشند؛ بل وقتی آثار مکتوب و منطوق او را می‌خوانی و می‌شنوی، حس می‌کنی که او واژه‌نامۀ عظیمی را در کنار دارد که پایان نایافتنی‌است.

اگر حس می‌کنید که دارم زیاده‌روی می‌کنم، بروید- مثلاً- «خط رهبر۱-۵» را بخوانید و به‌گونۀ نمونه این دو خطابه را «سخنرانی در شورای علمای افغانستان» و «سخنرانی در هفتمین سالگشت قانون اساسی» با هم به مقایسه بگیرید.

همان‌گونه که اسب بلاغت او در میدان سخن، خوش می‌خرامید، شاهین فصاحت او هم صید بهترین‌ها می‌کرد. آری؛ او واژگانی را بر می‌گزیند که نه غرابت و تنافر حروف دارند و نه هم در مخالفت با قیاس‌اند، اگر هم هست، اندک و شمارناشدنی؛ این چنین سخنش با تنافر واژگان و سستی ساختار و تعقید لفظی و معنوی بیگانه بود و خودش – به قول دکتر محی الدین مهدی- «چنان سخن می‌گفت که می‌نوشت». نگاهی به آثار.. ج دوم مقالۀ دکتر مهدی.

دست‌کم در پانزده اثری که من از استاد خواندم، چنین چیزی را یافتم و مجموع واژگانی که در این پانزده اثر، در چشم عموم خوانندگان غریب آیند، شاید به ده نرسد.

دسترسی بر رویکردها:

استاد به دلیل اینکه به چندین زبان، به ویژه بر زبان عربی تسلط داشت، بر منابع و رویکردهای مختلفی آشنایی داشت. وقتی شما بر منابع آثار استاد که در حاشیۀ آن‌ها ارجاع داده شده، برگردید، شگفت‌زده خواهید شد.

وقتی ما ( یعنی در مرکز تدوین) می‌خواستیم نقل‌قول‌های استاد را ارجاع دهیم، به سخنانی بر می‌خوردیم که چنین چیزی را در هیچ منبعی نمی‌یافتیم؛ اما پس از برگشت به منابع مختلف، می‌دیدیم که روایت مذکور در چندین مصدر، روایت شده است و استاد، بر همۀ این مصادر آشنایی داشته و این روایت‌ها را خوانده و بعد با توانمندی عجیبی روایتی را «تصنیف» می‌کند. و این «تصنیف» هم چنان نیست که معنای بیگانه‌ای را وارد مجلس کند.

مثلاً: به برگه‌های ۲۴-۲۵ آموختنی‌هایی .. چاپ چهارم مراجعه کنید.

این‌ها، شماری از برتری‌های استاد، در سخن است؛ نه همه برتری‌های او.