نویسنده: دکتر خشوعی الخشوعی محمد (استاد حدیث دانشگاه الأزهر) ترجمه: محدثه سمیعی [بانو عائشه] دگرپذیری؛ اصلی است که اسلام در طول روزگار به وسیلهی آن [از دیگر ادیان] متمایز گشته است. رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- میفرماید: «آگاه باشید که هر کس به همپیمانی ستم کند، یا به او نقص و عیبی نسبت […]
نویسنده: دکتر خشوعی الخشوعی محمد (استاد حدیث دانشگاه الأزهر)
ترجمه: محدثه سمیعی [بانو عائشه]
دگرپذیری؛ اصلی است که اسلام در طول روزگار به وسیلهی آن [از دیگر ادیان] متمایز گشته است.
رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- میفرماید: «آگاه باشید که هر کس به همپیمانی ستم کند، یا به او نقص و عیبی نسبت دهد، یا بیش از حد توانش او را مکلّف سازد یا چیزی را بدون رضایتش از او بگیرد من در روز قیامت شاهد او هستم.» (روایت ابو داود)
از عبد الله بن عمر -رضی الله عنه- روایت است که گفت: رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- فرمود: «هر کس هم پیمانی را به ناحق بکشد بوی بهشت به او نمیرسد حال آن که بوی آن از فاصلهی چهل ساله حس میشود» (روایت بخاری)
دگرپذیری و همزیستی با دیگران اصلی است که اسلام آن را بنا نهاده و پایههای آن را محکم ساخته است و همزمان با آغاز شکلگیری حکومت اسلامی در مدینهی منوره، از زمانی که فاتحان و پیروان پیامبر -صلی الله علیه و سلم- در شرق و غرب جهان در پی گسترش اسلام بودند، پیش از آن کهاین اصل در طول روزگاران دراز به گوش همهی دنیا برسد، پیامبر محمد -صلی الله علیه و سلم- و اصحاب بزرگوارش آن را به صورت عملی به مرحلهی اجرا درآوردهاند.
بنابراین اسلام به مسلمانان آموخت و اصل دگرپذیری و همزیستی را بر اساس رعایت حقوق و وظایف در میان آنان کاشت. در حکومت اسلامی غیرمسلمانان در کنار مسلمانان بر اساس برابری در حقوق و وظایف، در سلامت و امنیت و آرامش زندگی میکنند و قانونی عادلانه که رابطهی مسلمانان با غیر مسلمانان را بر اساس اصل «مساوات در برابر قانون» تنظیم میکند در میان مردم حکمفرماست؛ قانونی که رابطهی مسلمانان با غیر مسلمانان را در نزدیکترین مرز همزیستی تنظیم میکند و برای همهی مردم امنیت و آرامشی را به همراه دارد که بشریت آن را به جز در اسلام ندیده است. [بر اساس این قانون] هیچ تفاوتی در حقوق و تکالیف مردم به سبب دین، رنگ، نژاد، ملّیّت، ثروت و فقر وجود ندارد؛ بلکهاین تفاوت در پایبندی به حقوق و تکالیف هم متوقف نشده و به مرز گذشت و احسان میرسد.
خدای تعالی میفرماید: «لَّا یَنْهَاکُمُ اللَّـهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»
«الله شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در [امر] دین با شما نجنگیدهاند و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، نهی نمیکند، بی گمان الله عدالت پیشگان را دوست دارد.» (ممتحنه، ٨)
تاریخ، امتی باگذشت همچون امت مسلمانان، به خود ندیده است. این بردباری و گذشت شیوهای شده که مسلمانان را تربیت میکند و برای قضاوت در اثبات بیگناهی از هواهای انسانی از این قانون بهره میگیرند؛ که این امر به طور روشن و آشکار در موارد زیر بیان میشود:
١- اجرای حق و عدالت میان همهی مردم -صرفنظر از اعتقادات و دین آنها- یکی از اهداف اساسی اسلام میباشد. بلکه [اجرای حق و عدالت] با چشمپوشی از هر گونه روابط بر اساس منافع مادی یا پارتی یا هر رابطهای که موجب فساد در آینده شود، به خودی خود یک هدف میباشد؛ زیرا خداوند حقِ آشکار است و آسمانها و زمین بر اساس عدالت بنا نهاده شده است.
خدای تعالی میفرماید: «وَخَلَقَ اللَّـهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَىٰ کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ»
«و خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است، تا هر کس را در برابر آنچه که انجام داده است پاداش دهد، و به آنها ستمی نخواهد شد.» (جاثیه، ٢٢)
به همین خاطر خداوند متعال مسلمانان را امر نموده است تا علاوه بر پدران و مادران و نزدیکانشان، با مردمِ همنوع خود نیز صرفنظر از اعتقادات و دینشان با انصاف رفتار کنند و این یک امر واجب میباشد. خدای تعالی میفرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّـهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ ۚ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیرًا فَاللَّـهُ أَوْلَىٰ بِهِمَا ۖ فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَىٰ أَن تَعْدِلُوا ۚ وَإِن تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّـهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا»
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! برپا دارندهی عدالت باشید، برای خدا شهادت دهید؛ اگر چه به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان [شما] باشد، اگر [مدعی علیه] توانگر یا فقیر باشد، [به هر حال] خداوند به آنها سزاورتر [و مهربانتر] است. پس از هوای نفس پیروی نکنید، که از حق منحرف میشوید و اگر زبان را بگردانید [و حق را تحریف کنید] یا [از اظهار حق] اعراض کنید، مسلماً خداوند به آن چه انجام میدهید؛ آگاه است.» (نساء، ١٣۵).
همچنان که خداوند متعال مسلمانان را امر نموده تا با دشمنان همنوع خود نیز با انصاف رفتار کنند و به خاطر خداوند بزرگ حقیقت را بگویند و مبادا ظلم و ستم کافران آنان را به دشمنی و کینه وادار نماید.
خدای تعالی میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّـهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید و به عدالت گواهی دهید، دشمنی با گروهی شما را بر آن ندارد که عدالت نکنید؛ عدالت کنید که به پرهیزگاری نزدیکتر است و از خدا بترسید، همانا خداوند به آن چه میکنید آگاه است.» (مائده، ٨)
بنابراین مسلمان به خاطر خداوند تعالی حقیقت را میگوید زیرا خداوند از کسی که نسبت به وی دشمنی میورزد بر او عزیزتر است.
خدای تعالی در قرآن کریم هشت آیه در حمایت از یهودی نازل فرموده که مظلوم واقع شده است. آن جا که خدای تعالی میفرماید:
«إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّـهُ ۚ وَلَا تَکُن لِّلْخَائِنِینَ خَصِیمًا ﴿١٠۵﴾ وَاسْتَغْفِرِ اللَّـهَ ۖ إِنَّ اللَّـهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا ﴿١٠۶﴾ وَلَا تُجَادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا ﴿١٠٧﴾ یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلَا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّـهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لَا یَرْضَىٰ مِنَ الْقَوْلِ ۚ وَکَانَ اللَّـهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطًا ﴿١٠٨﴾ هَا أَنتُمْ هَـٰؤُلَاءِ جَادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فَمَن یُجَادِلُ اللَّـهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَم مَّن یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا ﴿١٠٩﴾ وَمَن یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّـهَ یَجِدِ اللَّـهَ غَفُورًا رَّحِیمًا ﴿١١٠﴾ وَمَن یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا یَکْسِبُهُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۚ وَکَانَ اللَّـهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿١١١﴾ وَمَن یَکْسِبْ خَطِیئَهً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا»
«یقینا این کتاب را بهحق بر تو نازل کردیم تا به آنچه خداوند به تو آموخته در میان مردم داوری کنی و مدافع [و حمایت کنندهی] خائنان مباش * و از خداوند آمرزش بخواه، حقا که خداوند، آمرزندهی مهربان است * و از کسانی که به خود خیانت کردند، دفاع مکن، یقینا خداوند افراد خیانتپیشهی گنهکار را دوست ندارد * آنها [زشت کاریهای خود را] از مردم پنهان میدارند، اما از خدا پنهان نمیدارند و او با ایشان است هنگامیکه در جلسات شبانه سخنانی را که خداوند نمیپسندد، تدبیر میکنند و خداوند به آن چه تدبیر میکنند احاطه دارد * و کسی که کار بدی انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند، پس از خداوند آمرزش بطلبد، خدا را آمرزندهی مهربان خواهد یافت * و هر کس زیانی مرتکب شود، پس تنها به زیان خود مرتکب شده است و خداوند دانای حکیم است * و هر کس خطا یا گناهی مرتکب شود، سپس بیگناهی را به آن متهم کند، قطعاً بار بهتان و گناه آشکاری را بر دوش گرفته است.» (نساء، ١٠۵-١١٢)
در اینجا ما میبینیم که قرآن کریم برای پیروزی حق و تبرئهی بیگناه و رعایت انصاف با او علیرغم یهودی بودنش میشتابد و فرد گنهکار را با وجود اینکه به مسلمانان منتسب است -هر چند از منافقان بهشمار میرود- محکوم مینماید و این امکان وجود داشت که گفته شود: مصلحت عمومی مسلمانان اقتضا میکند که قرآن در شأن این حادثه نازل نگردد و در حقیقت واجب است این موضع پنهان بماند تا یهودیان –سرسختترین دشمنان اسلام و مسلمین – که برای مخدوش نمودن چهرهی مسلمانان کمین کردهاند، از آن سوء استفاده نکنند و دیگر اینکه [مبادا] مسلمانان مرتکب گناه شوند سپس آن را به یهود نسبت دهند و از پیامبر -صلی الله علیه و سلم- بخواهند تا آن [نسبت گناه] را از آنها دور سازد.
٢- ظلم ذاتاً حرام است؛ اسلام صرفنظر از اینکه مظلوم کافر باشد یا فاسق، ظلم را حرام کرده است؛ لذا اگر کافر یا فاسق باشد کفر و فسق او بر علیه خود او میباشد و با وجود ظلم به خداوند نزدیک نخواهد شد. خدای تعالی میفرماید: «وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا ۚ إِنَّ اللَّـهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» «و در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند، جنگ کنید، و از حد تجاوز نکنید، که خداوند تجاوزگران را دوست نمیدارد.» (بقره، ١٩٠) و از ابوذر از پیامبر -صلی الله علیه و سلم- از خدای تبارک و تعالی روایت شده است که فرمود: « یَا عِبَادِى إِنِّى حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلَى نَفْسِى وَ جَعَلْتُهُ بَیْنَکُمْ مُحَرَّمًا فَلا تَظَّالَمُوا» (ای بندگان من! من ظلم را بر خود حرام کردم و آن را در میان شما نیز حرام قرار دادم. پس بهیکدیگر ظلم نکنید). (روایت مسلم)
از جابر بن عبد الله از رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- روایت است که فرمود: «از ظلم و ستم بپرهیزید؛ زیرا ظلم تاریکیهای روز قیامت است و از مالپرستی بپرهیزید؛ زیرا مالپرستی پیش از شما کسانی را به خونریزی و حلال نمودن محارم واداشت و [آنان را] هلاک نمود.» (روایت مسلم)
٣- حقیقت اسلام: آنچه موجب تمایز اسلام [بر سایر ادیان] میشود، تعامل آن بر اساس واقعیت است. خدای تعالی همان کسی است که بشر را آفریده است و میداند که اختلاف میان انسانها در عقیده و تفکر و غیره همچون اختلاف آنها در زبان و رنگ، مادامیکه انسانی بر روی زمین باشد [همراه انسانها] باقی خواهد بود. خداوند متعال میفرماید: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلاَّ مَنْ رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ لأَمْلأَنَّ جَهَننَّمَ مِنْ الْجِنَّهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ»
«و اگر پروردگارت میخواست، [همهی] مردم را یک امت قرار میداد، ولی [آنها] همواره مختلفاند.* مگر کسی که پروردگارت [بر او] رحم کند و برای همین آنها را آفریده است و سخن پروردگار تو محقّق شد که: مسلما جهنم را از همهی [عاصیان و مجرمان] جن و انس پر خواهم کرد.» (هود، ١١٨-١١٩)
همچنین خدای تعالی میفرماید: «وَلَو شَاءَ رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِى الأَرْضِ کُلُّهُم جَمِیعاً أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»
«و اگر پروردگار تو میخواست، مسلماً تمام کسانی که در [روی] زمین هستند، همگی ایمان میآوردند، آیا تو میخواهی مردم را مجبور کنی تا که ایمان بیاورند؟!» (یونس، ٩٩)
در حقیقت مسلمانان عملاً و نه از روی ضعف و ناتوانی بلکه به عنوان یک واجب دینی غیر مسلمانان را میپذیرند و زمانی که مسلمانان، به خاطر اطاعت از خداوند غیر مسلمانان را میپذیرند پس دیگران نیز باید مسلمانان را بپذیرند تا بدین ترتیب این دایره کامل شده و امنیت، صلح و آرامش برقرار شود. این چیزی است که عقل آن را لازم دانسته و مصلحت همگان در آن است.
هر یک از ما با توکل به خداوند امید دارد که حقوق شهروندی برای هر انسانی محقق گردد. بنابراین صرفنظر از اعتقادات و دین، وظایف خود را انجام میدهد و [در مقابل] به حقوق خود میرسد. اسلام تنها در زمان اضطرار -زمانی که راه دیگری نباشد و دشمن اصرار به جنگ داشته باشد- به جنگ متوسّل میشود و بهترین دلیل آن اولین سخنی است که پیامبر -صلی الله علیه و سلم- هنگام ورود به مدینه منوره فرمودند و مردم را به صلح و احسان و مهربانی میان انسانها و ارتباط با خداوند تعالی دعوت نمودند که [سخن ایشان] اخلاق و رفتار را اصلاح نموده و انسان را از همهی انواع و اشکال ظلم دور میسازد.
عبد الله بن سلام میگوید: زمانی که پیامبر -صلی الله علیه و سلم- وارد مدینه شد، مردم شتابان به سوی او رفتند و سه مرتبه گفته شد: رسول خدا -صلی الله علیه و سلم- آمده است، رسول خدا آمده است، رسول خدا آمده است. به میان مردم آمدم تا [رسول خدا را] ببینم. چون چهرهاش آشکار شد فهمیدم که چهرهاش، به چهرهی دروغگویان نمیخورد. اولین سخنی که از او شنیدم این بود که فرمود: «ای مردم، صلح وآشتی را گسترش دهید، اطعام دهید، صلهی رحم را به جا آورید و شب هنگام که مردمان در خوابند نماز بگذارید تا با سلامت وارد بهشت شوید.» (روایت ابن ماجه و ترمذی، ترمذی آن را صحیح دانسته است)
بدین ترتیب پیامبر -صلی الله علیه و سلم- بعد از سیزده سال تحمل ظلم، با فراموش کردن گذشته و ظلم توصیفناپذیری که در آن سالها اتفاق افتاده بود، پس از هجرت به مدینه صفحهای جدید باز میکند و با دعوت مردم به اخلاق پسندیده و کارهای نیکو، پایبندی به آن را از عوامل لازم برای ورود به بهشت قرار میدهد.
تاریخ شاهد است که پیامبر ما محمد -صلی الله علیه و سلم- زمانی که از مکه مکرمه به سوی مدینهی منوره هجرت میکند پایههای حکومت اسلامی را در مدینهی منوره بنیانگذاری نموده و از جمله اقداماتی که انجام میدهد عهدنامهی میان مسلمانان و یهودیان است که پیامبر در آن حقوق و وظایفی را که همگان اعم از مسلمانان و یهودیان غیرمسلمان باید بدان پایبند باشند را مشخص میسازد.
و با وجود اینکه مسلمانان حکومت و ریاست را در دست داشتند، اما قانون حاکم در میان همهی مردم که مسلمانان و غیر مسلمانان بر اساس آن مورد قضاوت قرار میگرفتند قانون واحد «برابری و مساوات» بود. اما یهودیان با حیله و نفاق و عدم پایبندی به عهد و پیمان تمرّد نموده و پیمانی را که با پیامبر -صلی الله علیه و سلم- بسته بودند نقض نموده و خیانتهای بسیاری به ایشان کردند.
خداوند متعال میفرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ الَّذِینَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِى کُلِّ مَرَّهٍ وَهُمْ لا یَتَّقُونَ»
«یقینا، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانی هستند که کافر شدند، پس آنان ایمان نمیآورند. * کسانی که با آنها پیمان بستی، سپس هر بار پیمان خود را میشکنند و آنها [در خیانت و پیمانشکنی از خدا] نمیترسند.» (انفال، ۵۵-۵۶)
همچنین خدای تعالی میفرماید: «أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» «آیا [چنین نیست] هر گاه آنان پیمانی بستند گروهی از آنان آن را دور افکندند؟! بلکه بیشترشان ایمان نمیآورند.» (بقره، ١٠٠)
اینها صفات زشت و مورد مذمّتی هستند که یهود آنها را با انتقال از پدران به فرزندان به عنوان میراث به جای میگذارند و دین یهود پس از تحریف به دینی نژادپرستانه تبدیل شد که پیروان آن، دیگران را قبول ندارند و خودشان را والاترین افراد بشر میدانند و [معتقدند که] همهی انسانها تنها برای خدمت به آنها آفریده شدهاند. تاریخ بر این موضوع گواه است و آنان تا کنون بیشرمانه و با صراحت آن را بیان کردهاند. نتنیاهو گفته است: «مبارزهی میان ما و عربها مبارزه بر سر مرزها نیست بلکه مبارزه بر سر وجود است. یا ما [باید باشیم] یا آنها. منطقه با وجود عربها جایی برای یهودیان ندارد».
خداوند متعال در آیهای که به مسلمانان اجازهی کشتار یهودیان را داده است، سبب این اجازه را هم بیان فرموده است که همان دفع ظلم واقع شده بر مسلمانان میباشد. خداوند متعال میفرماید: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُم ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِم لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْممُ اللَّهِ کَثِیراً وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِیزٌ» «به کسانی که با آنان جنگ میشود، اجازه [جهاد] داده شده است، از آن روی که مورد ستم قرار گرفتهاند و یقیناً خداوند بر یاری آنها تواناست. * [همان] کسانی که به ناحق از دیارشان رانده شدند؛ جز اینکه میگفتند: «پروردگار ما الله است» و اگر خداوند بعضی از مردم را به [وسیلهی] بعضی دیگر دفع نمیکرد، بیگمان دیرها[ی راهبان] و کلیساها[ی مسیحیان] و کنشتها[ی یهودیان] و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده میشود، ویران میگردید، و مسلماً خداوند یاری میکند کسی که [دین] او را یاری دهد، بیگمان خداوند قوی پیروزمند است.» (حج، ٣٩-۴٠)
بنابراین زمانی که دشمن به صلح و دوستی پناه آورد، اسلام اولین دینی است که برای جلوگیری از خونریزی و حفظ اموال و بقای روابط انسانی به آن مبادرت میورزد. علاوه بر آن به منظور امنیت، صلح، آرامش، بهرهبرداری از سرمایه و انرژی در اموری که خیر و رفاه و خوشبختی را به بشریت بازگرداند.خدای تعالی میفرماید: «وإِنجَنَحُوالِلسَّلْمِفَاجْنَحلَهَاوَتَوَکَّلعَلَىاللَّهِإِنَّهُهُوَالسَّمِیعُالْعَلِیمُ»
«و اگر به صلح مایل شدند، پس تو [نیز] از در صلح درآی و بر خدا توکل کن، بیگمان او شنوای داناست.» (انفال، ۶١)
و پیامبر -صلی الله علیه و سلم- اصحاب خود را سفارش مینمود که آرزوی دیدار دشمن را نداشته باشید و از خداوند طلب عافیت نمایید، پس زمانی که با آنان دیدار کردید صبر پیشه کنید و بدانید که بهشت در سایهی شمشیرهاست». (روایت بخاری و مسلم)
[در غزوهی احزاب] زمانی که احزاب مدینهی منوره میخواستند ریشهی مسلمانان را از بیخ برکنند و آنان را تار و مار کنند، خداوند به وسیلهی بادی که بر آنان فرستاد [شر] آنان را از مسلمانان دور کرد و با نجات مسلمانان از شر جنگ و پیامدهای آن، [قدرت مسلمانان را] در برابر آنان استوار ساخت.
خدای تعالی میفرماید: «وَرَدَّاللَّهُالَّذِینَکَفَرُوابِغَیْظِهِمْلَمْیَنَالُواخَیْراًوَکَفَىاللَّهُالْمُؤْمِنِینَالْقِتَالَوَکَانَاللَّهُقَوِیّاًعَزِیزاً» «و [در غزوهی احزاب] خداوند کافران را با خشمشان [از مدینه] باز گرداند، [در حالی] که هیچ خیر و منفعتی نیافتند و خداوند مؤمنان را از جنگ بی نیاز کرد [و پیروزی نصیبشان ساخت] و خداوند توانای پیروزمند است.» (احزاب، ٢۵)
بنابراین جنگ و کشتار در اسلام به خودی خود یک هدف نیست بلکه هنگامیکه دشمن آن را تحمیل میکند جایگزینی است که چارهای از آن نمیباشد. اما در رابطه با رشد و کمال انسانیت و ترک جنگ و صلح با یکدیگر اسلام اولین دینی است که از آن استقبال نموده و آن را مبارک میداند و این همان قرآن مدنی است که پس از آن که مسلمانان به قدرت میرسند و نیرومند میشوند به بخشش و گذشت دعوت میکند.
خداوند متعال میفرماید: «وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ ۖ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّىٰ یَأْتِیَ اللَّـهُ بِأَمْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» «بسیاری از اهل کتاب، از روی حسدی که در وجودشان است، آرزو دارند که شما را بعد از ایمانتان به حال کفر بازگردانند، پس از اینکه حق برای آنان روشن شده است، پس شما عفو کنید و درگذرید، تا خداوند فرمان خویش را [برای جهاد با آنها] صادر نماید، همانا خداوند بر هرچیزی تواناست.» (بقره، ١٠٩)
از آنجا که اسلام تنها در مواقع اضطرار وارد جنگ نمیشود، لذا همراه با آن قوانینی را به نام آداب جنگ در اسلام وضع نموده است و بر مسلمانان شرعاً واجب است که نسبت به آن پایبند باشند و هر کس که از این قوانین تجاوز نماید مرتکب خطا شده و گنهکار است. بر اساس این آداب بر مسلمانان واجب است که پیرمردها و زنان و کودکان و راهبان و سایر افرادی که مشغول عبادتاند را نکشند. درختان را قطع نکنند و خانهها را آتش نزنند و افراد پیاده را نکشند، اسلام از فساد عمومی نهی نموده است و اینها آدابی است که انسانیت آن را به خود ندیده و فقط در اسلام وجود دارد. اسلامیکه پیامبرمان محمد -صلی الله علیه و سلم- آن را به ارمغان آورد و تا زمان ما [ادامه دارد] که افراد با کذب و دروغ ادّعا میکنند که داعیان و مدافعان آزادی و دموکراسی هستند، هشیارانه بر اجرای حقوق انسانی نظارت دارند و عدالت و صلح را در میان انسانها منتشر میکنند. در صورتی که آنان سرزمینها را ویران میسازند و بندگان را به فساد و انحرافات اخلاقی میکشانند، درآمد آنها را خودشان مصرف نموده و آنان را خوار و ذلیل میسازند و بلکه با استفاده از هر وسیلهای آنها را قلع و قمع و نابود میکنند. میان مرد، کودک، زن و یا پیرمرد فرقی نمیگذارند و برای رسیدن به اهداف پست خود از جمله ربودن منابع درآمد دیگران، تسلط بر آنان و به ذلّت کشاندن و کشتن و قلع و قمع آنان، تر و خشک را نابود میکنند. با وجود همهی اینها آنان گمان میکنند که اعمالشان از جمله کشتار با سلاحهای کشتار جمعی در عراق در جهت مصلحت بشریت است.
همچنین آنچه از قتل و کشتار جمعی و آوارگی که آمریکا و همپیمانان متجاوز و ظالمش با ادعای نابودی تروریسم -که ما نمیدانیم واقعا تروریسم چه کسی است- با افغانستان انجام دادند و نیز اقدامات یهود از جمله قتل، آوارگی، محاصره و غیره که در طول بیش از نیم قرن توسط مبارک و با همکاری آمریکا و همپیمانانش بر سر فلسطینیان آورده و میآورند، از چشم و گوش جهانیان پنهان نیست. همچنین آنچه که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم بر سر ژاپن آورد صدایش از گوش مردم پنهان نمانده است.
این اقدامات از گروهی که نه دینی دارند که آنها را محدود سازد و نه مردم آنها را از انجام هر کاری با هر اندازه و هر نتیجهای منع میکنند عجیب نیست. اهداف این گروه، صرفنظر از نتائجی که به بار میآورد، توجیه اقداماتشان است. آنها به مرحلهی فساد رسیدهاند حال آن که این فساد از چشم دیگران افتاده است تا آنجا که آنها همهی این اعمال را مرتکب میشوند و دیگران شهادت میدهند که آنها خیرخواه بشریت هستند، به طوری که هیچ کس توان انکار یا مخالفت با آنان را ندارد؛ زیرا آن ها پذیرفتهاند که کسی پاسخشان را نخواهد داد و با ناهنجاری فکری و سوءرفتارشان مقابله نخواهد کرد، بلکه همگی تسلیم خواهند شد و هیچ کس سخنی نخواهد گفت، گذشته از اینکه این موضع، موضعی ضعیف است که در جهت پرستش دنیا و مال و مقام به خدمت گرفته شده است.
مسلمانان هیچ کس را با زور برای گردن نهادن به اسلام اجبار نمیکنند و این بدان خاطر است که شرط ایمان یا شرط درستی ایمان تسلیم قلبی است. بنابراین برای درستی ایمان باید صداقت قلبی باشد و تنها گفتن شهادتین با انکار قلب کفایت نمیکند. لذا کسی که با اکراه به اسلام گردن نهد در واقع از کفر ظاهری به نفاقی پوشیده منتقل شده است و فرد منافقی که نفاق در او نهادینه شده است در حقیقت کافر است؛ زیرا او کفر را پنهان کرده و اسلام خود را آشکار میسازد و خطر او برای مسلمانان از خطر کافر ظاهری هم بیشتر است و دیگر اینکه خداوند تعالی نیازی ندارد که خلقش به او ایمان بیاورند تا اینکه نسبت به آن (ایمانشان) اکراه داشته باشند؛ زیرا ایمان انسانها به خدای تعالی نه برای ذات منزّهش کمالی را محقق میسازد و نه از او سبحانه و تعالی نقصی را دفع میکند، بلکه ثمرهی ایمان درست به خداوند تعالی با سعادت در دنیا و زندگی نیکو و نائل شدن به بهشت در آخرت به خود انسان ها بازمیگردد.
حال شخصی که با اکراه به اسلام گردن نهاده است اگر فرصتی برای رهایی از آن پیدا کند چه خواهد کرد؟ او یک لحظه هم درنگ نخواهد کرد و آیین اسلام را ترک نموده و دشمنی خود را بر مسلمانان آشکار میسازد؛ بلکه او هرگز منتظر فرصت نمانده و با پنهان شدن در پوشش اسلام، برای نابودی مسلمانان تلاش خواهد کرد.
برای مثال لشکر اسلام به فرماندهی فاتح اسلامی عمرو بن عاص -رضی الله عنه- که بالغ بر چهار هزار نفر بودند با ساکنان مصر که در آن زمان به جز سپاه اشغالگر روم هفت میلیون نفر بودند چه کردند؟ آیا چهار هزار نفر میتوانند هفت میلیون نفر را اجبار کنند و آنها را خوار و ذلیل سازند و گروه بسیاری از آنها را با اکراه به دین اسلام داخل سازند؟ این [سخنی] هذیان و بیهوده است که انسان عاقل از بیان آن شرم میکند.
به دنبال عبادت فرعونها، یک سوم مردم مصر دین بتپرستی داشتند و سایر ملت مصر بر دین مسیحی بودند. اشغالگران روم مصریان را شکنجه میدادند و کورههای آدمسوزی برایشان بنا کردند و آنها را به صورت زنده به عنوان غذا به حیوانات وحشی میسپردند، این در حالی بود که رومیان بر دین مسیحی بودند اما اختلاف مذهبی آنان را به این ظلم وا میداشت.
به محض اینکه سپاه اسلام وارد مصر شد بتپرستان یکپارچه به دین اسلام شتافتند و اکثر مسیحیان نیز با اختیار به اسلام گرویدند. آری، جنگهایی درگرفت، اما این جنگها میان سپاه اسلام و اشغالگران روم بود و میان مسلمانان و مسیحیان مصر هرگز جنگی واقع نشد.
و هنوز خداوند با نصرت دادن مسلمانان نعمت را بر آنها تمام نکرده بود که عمرو بن عاص اماننامهای به مردم مصر نوشت و جان و مال و کلیساهایشان را امان داد.
بنابراین مسلمانان هیچ کس را برای گرویدن به اسلام مجبور نکردهاند و دلیلی واضحتر از این نیست که تعدادی نه چندان کم از سرزمینهایی که مسلمانان آن را فتح کردند بر دین خود باقی ماندند و اگر مصریانی که مسلمان شدند با اکراه اسلام آورده باشند پس برای چه آنان که بر دین خود ماندند با اکراه به دین اسلام وارد نشدهاند؟
در حقیقت مبادی و اصولی که اسلام بر اساس آن آمد، عامل جذب به این دین بوده است و گروههایی ورای ورود مردم به دین خداوند بودند. فاتح اسلامی برای همهی اهل زمین ارزشها و اصولی را با خود به همراه داشت که در طول زمان مردم در آرزوی آن بوده و به آن چشم دوخته بودند و آن را آرزویی دستنایافتنی میپنداشتند. ناگهان این ارزشها بر مردم ظاهر شده و مردم این ارزشهای والا و عالی را در شخصیت فاتحان مسلمان مقابل چشمان خود میدیدند.
بنابراین مردم این سرزمینها برابری، مساوات و عدالت را در اسلام یافتند. [بر اساس این دین] مردم همگی تنها بندهی ناچیز خداوند هستند و هیچکس به واسطهی مال، قدرت، مقام و غیر آن بر دیگری برتری ندارد به طوری که قانونی واحد بر همهی آنها حکم میکند و برتری در اسلام در حقیقت بر اساس ایمان و عمل صالح میباشد.
مردم سرزمینهای فتح شده توسط مسلمانان، اسلام عملی را در رفتار صحابهی پیروز دیده بودند و همچنان که پیامبر نمونهی عملی برای اصحاب بود، اصحاب نیز نمونهای عملی برای اهالی این سرزمینها بودند.
صحابه و تابعین فاتح هرگز مانند استعمارگرانی که به مردم ظلم میکردند و منابع درآمدشان را چپاول میکردند نبودند؛ بلکه به خیر در دنیا و آخرت دعوت میکردند. بنابراین آیا از کسی که چنین هدفی دارد انتظار میرود که به بندگان ستم کند در صورتی که میداند که ظلم و ستم میان او و اهداف عالیاش فاصله میاندازد؟ و اگر همچون استعمارگران رفتار میکردند هیچ کس از مردم این سرزمینها به اسلام وارد نمیشدند و قطعاً سرنوشتشان همچون رومیان و دیگر استعمارگران رو به نابودی میرفت.
و فرانسویها به مصر آمدند، پس از آنان انگلیسیها آمدند، اما آیا مسلمانان در مصر به دین اشغالگران تغییر کردند؟ سپاس خدای را که هرگز این اتفاق نیفتاد.
مسلمانان در مصر فرزندان قبطیان بتپرست یا مسیحیانی بودند که خداوند آنان را به اسلام حقیقی هدایت نمود به طوری که در هر بحرانی دین خود را ترک نکردند.
اگر دشمنان الله یعنی کافران و طرفداران لائیک آنها بگویند که آن دسته از مردم سرزمینهای فتح شده توسط اسلام به دلیل ناتوانی در پرداخت جزیه به اسلام گرویدند زیرا افرادی فقیر بودند، در پاسخشان میگوییم: حقیقت این است که جزیه از افراد فقیر گرفته نمیشود؛ بلکه در حکومت اسلامی، حکومت باید یک زندگی کریمانه برای فقیر فراهم کند تا خواری و ذلت را از او دور نموده و انسانیتش از خزانهی بیت المال حفظ شود.
عمر بن خطاب -رضی الله عنه- پیرمردی یهودی را دید که از مردم گدایی میکند، از حال وی جویا شد و فهمید که پیری و نیاز او را به این کار واداشته است، پس او را بهسوی خزانهی بیت المال برد و به او امر نمود که از بیت المال برای او و امثال او هر قدر که نیازشان را برطرف سازد و شأن آنها را حفظ کند پرداخت شود. سپس فرمود: اگر ما در جوانی از او جزیه بگیریم و سپس در هنگام پیری او را به حال خود رها کنیم عدالت را در مورد او رعایت نکردهایم. (روایت ابویوسف در بحث خراج) بنابراین در اسلام، ذات انسان صرفنظر از هر اعتبار دیگری مورد احترام است.
اگر اسلام از غیر مسلمانان جزیه میگیرد در حقیقت این جزیه را در مقابل دفاع از آنها -تا زمانی که آنها در سپاه اسلام به جنگ نمیپردازند- دریافت میکند. اما زمانی که آنها وارد سپاه اسلام شده و همراه مسلمانان به جنگ بپردازند این جزیه از آنان ساقط میشود و تا زمانی نه چندان دور هر کس که نمیخواست بجنگد -خواه مسلمان باشد و خواه غیر مسلمان- میبایست مبلغی را از مال خود پرداخت کند و در مقابل پرداخت این مبلغ به عنوان غرامت آزاد میشدند.
اشغالگران در مصر با حافظان قرآن کریم به بهانهی احترام به آنها نمیجنگیدند، لیکن حقیقت این است که آنها در تاریخ، اقدامات جهادی و فداکارانهی حافظان قرآن کریم را خوانده بودند، لذا به خاطر ترس از آنها -و نه چنان که میگفتند برای احترام به آنها- از آنها دور میشدند.
فاتح مسلمان با ارزشهایی والا و عالی به جنگ میپرداخت به طوری که حتی در شرایط جنگ نیز بر او حرام بود که از ارزشهای خود تجاوز کند…
خدای تعالی میفرماید: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ ۚ وَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»
«و باید از میان شما، گروهی باشند که [مردم را] به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی باز دارند و آنانند که رستگارند.» (آل عمران، ١٠۴)
و با وجود آن که صلیبیها در جنگهای خود با جهان اسلام چنان خون مسلمانان را میریختند که اسبهایشان در خون مسلمانان شناور میشدند و با شکنجههایی غیر قابل توصیف آنان را شکنجه میکردند، اما زمانی که خداوند تعالی برای مسلمانان به فرماندهی فرماندهی مسلمان صلاح الدین ایوبی کردی، پیروزی مسلمانان را بر صلیبیها رقم زد، مسلمانان هرگز جنایتهایی که آنان مرتکب شده بودند را مقابله به مثل نکردند -حال آن که در عرف بشریت عادلانهترین قانون، مقابله به مثل است- بلکه مسلمانان این جنایتهای آنان را با گذشت و چشمپوشی و احسان پاسخ دادند.
اگر به منطقهی فسطاط در مصر قدیم بروید با دو چشم خود مسجد عمرو بن عاص را که فاتح مسلمان و یارانش ساختند را خواهید دید و در نزدیکی آن کلیسای ناتمامی را خواهید دید که این کلیسا روزی که مسلمانان مسجد عمرو بن عاص را ساختند و در مصر قدرت داشتند نیز وجود داشته است. اما چرا مسلمانان -در حالی که میتوانستند- این کلیسا را از بین نبردند؟ زیرا آنها میدانستند که اسلام این کار را حرام کرده است و در همین منطقه معبد یهودی را نیز میبینید. این امر دلالت بر گسترهی دگرپذیری اسلام و اعتراف به آنها دارد.
تمدن جدید -علی رغم ادعاهای کذب و دروغ مبنی بر دعوت به آزادی، دموکراسی و حقوق بشر- تا کنون از اختلافات نژادپرستانه که بر اساس اختلاف در عقاید و رنگ و نژاد و غیره است رنج میبرد، از ظلم و شکنجه و کشتار جمعی رنج میبرد. همهی اینها به دست مدعیان آزادی و صلح و دموکراسی و همچنین کسانی صورت میگیرد که گمان میکنند به حقوق بشر احترام میگذارند. از دید ظالمانهی آنها انسانی که دارای حقوق است همان انسان غربی غیرمسلمان است، اما دیگران و به ویژه مسلمانان از نظر آنان -که جزء بشریت محسوب نمیشوند- حقوقی ندارند.
بلکه کار به مرحلهی فساد رسیده است. جنایتکار کافر، جنایاتی را مرتکب میشود که نسلها را پیر میکند و با هر مقیاسی که بررسی شوند جنایت به شمار میروند. اما او گمان میکند که بنا بر مصلحت، اعمال او واجب است. این امر فرعون ظالم و ستمکار را به ما یادآور میشود که به مدت چهل سال کودکان را کشت، حال آن که میخواست پیامبر خدا موسی -علیه السلام- را بکشد چرا که گمان میکرد موسی منافعی را که فرعون برای آنها محقق ساخته است، نابود خواهد کرد. بنابراین او از موسی -علیه السلام- میترسید، زیرا از دید او، عامل فساد بر روی زمین بود. قرآن سخنان فرعون را حکایت کرده است.
خداوند میفرماید: «وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَىٰ وَلْیَدْعُ رَبَّهُ ۖ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ» «و فرعون گفت: بگذارید موسی را بکشم و او [پروردگارش را] برای نجات بخواند، بی گمان من میترسم که دین شما را دگرگون کند یا در [این سر]زمین فساد انگیزد».» (غافر، ٢۶)
با این وجود فرعون کسی را دید که اعمال ناشایست او را برایش زینت میداد و او را بر پیامبر خدا موسی -علیه السلام- میشوراند و ظلم و فسادش را طبیعی جلوه میداد، خدای متعال در حالی که سخنان فرعون به قومش را حکایت میکند میفرماید: «وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَیَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ ۚ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَهُمْ وَنَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ» «و اشراف [و بزرگان] از قوم فرعون [به او] گفتند: «آیا موسی و قومش را رها میکنی تا در زمین فساد کنند، و تو و معبودانت را واگذارند؟» [فرعون] گفت: «به زودی پسرانشان را میکشیم و زنانشان را [برای خدمتکاری] زنده نگه میداریم و بی گمان ما بر آنها چیره و مسلط هستیم»» (اعراف، ١٢٧)
و چه ناپسند است که انسانی به انسان همنوع خود ستم ورزد و چه ناپسند است که انسان نیرویی را که خداوند به او عنایت نموده است در ستم به انسان همنوع خود و خوار نمودن او به کار گیرد!!
Tuesday, 7 May , 2024