محمدفایق هشام مجاهدان خار چشم هر بازیگر دخیل در امور افغانستان اند. به همین دلیل وقتی رویدادهای گذشته را ورق می زنیم درمی یابیم که پس از انتقال قدرت در اوایل سدۀ دوهزار، برنامۀ حذف کُلی مجاهدان در مراحلی چون: حذف سیاسی مجاهدان از قدرت، حذف فزیکی یا همان ترورهای هدفمند که تسهیل کنندۀ نقشه […]

محمدفایق هشام

مجاهدان خار چشم هر بازیگر دخیل در امور افغانستان اند. به همین دلیل وقتی رویدادهای گذشته را ورق می زنیم درمی یابیم که پس از انتقال قدرت در اوایل سدۀ دوهزار، برنامۀ حذف کُلی مجاهدان در مراحلی چون: حذف سیاسی مجاهدان از قدرت، حذف فزیکی یا همان ترورهای هدفمند که تسهیل کنندۀ نقشه ها گفته می شود، ریخته شد. مرحله هایی از این برنامه در طول این مدت (یک ونیم دهه) که فصل دیگری از جنگ افغانستان را شکل می دهد، تا حدی بازیگران این بازی را مؤفق و پیروز می نمایاند. اما این یک برنامه است. برنامه یی که بازیگران مختلف و دستگاه های استخباراتی آنان برای اهداف و منافع بزرگ شان در این بخش از دنیا، به سلسلۀ بازی های پیشین شان در امور کشور ما به دنبال به دست آوردن مقصود و اهداف شان اند. این برنامه، برنامۀ از پیش ترتیب شده است که برای عدم طوالت بحث، به چند مرحلۀ آن که ذکر آن در این بحث لازم است، باید به آن پرداخت.

حذف سیاسی از قدرت

به منظور حذف مجاهدان از قدرت، یک مثلث شاید فراتر از آن، به قصد تطبیق این مرحله از برنامه، عزم شان را جزم کردند. که صرف برای تحقیر و توهین و – ترور سیاسی فرماندهان مجاهدان آستین و پاچه بر زدند. به روایت از کتاب “پس از سدۀ تاخت و ایستاده‌گی”تکنوکرات ها علیه مجاهدان و مبارزان شروع به تحقیر و توهین کردند. آنانی که دیروز رشادت هایی را در جهاد و مقاومت از خود نشان دادند، امروز تبدیل تجربی باید بدهند و تنزیل وجهه‌یی. ”فرماندهان نیروهای ضد طالبان باید مهارت های نو مانند: معماری، نجاری، جوشکاری، رنگمالی، کُپی کشی، نلدوانی و حتی هوتل‌داری را یاد می گرفتند. استاد برهان الدین ربانی در یکی از خطابه های خود در روز شهید در سال ۲۰۰۸ به نقل از مولانا عبدالرحمان سیدخیلی، با کنایه یادآور شد: آن‌هایی‌که از هوتل‌داری به دولت‌داری رسیده اند، می‌خواهند وظیفۀ قبلی‌شان را ما به عهده بگیریم.“ صص ۹۷ – ۹۸

حذف فزیکی یا ترورهای هدفمند

این بخش خطرناک ترین برنامۀ غربی ها و متحدان و بعضی کشورهای پیرامون افغانستان است. بر اساس برنامۀ یادشده در این مرحله افغانستان بیشترین فرماندهانی را از دست داد که روزگاری هم در برابر روس ها و پس از آن در برابر طالبان ایستاده‌گی کرده بودند. از هر سمت و هر حزب جهادیی. این فرماندهان به خوبی موجودیت شان اگر برای برخی ناآرام کننده باشد، ولی نبود شان به مراتب هم برای آن قشر و هم برای تمامی مردم افغانستان ضایعۀ بزرگ و ایجاد کنندۀ خلاهایی است که آرامش و سکون جامعه را می رباید.

کشورهای همسایۀ مان به شمول پاکستان اهداف شان را دراین بخش بدست آوردند. اهدافی که دیروز در هنگام مقاومت از دست یافتن به آن نه تنها که عاجز مانده بودند؛ بلکه این مجموعه از مردان در هیئت دولت اسلامی مجاهدین چنان صحنه ها را بر پاکستانی ها تنگ و تار کرده بودند که آنان و ایادی مأمور اوامرشان هر ازگاهی خوف و خطر را از ناحیۀ عداوت و دشمنی این فرماندهان علیه خویش، متصور و قریب الوقوع می پنداشتند. تا حدی که پیش‌مرگ های پاکستانی و نیروهای خود پاکستانی به این هدف، سوق گردیدند تا در جنگی رو در رو در جبهه علیه آنان بتازند؛ ولی نه مؤفقیتی بدست آوردند و نه دست‌آوردی را ثبت کارنامۀ شان کردند.

پاکستانی ها با گرم شدن میدان های سرد جنگ در کشور، به دنبال تطبیق مرحله‌یی از برنامۀ غربی‌ها، با اصدار فرامین و سپردن نقشه ها و بایدها و نبایدها، برای اجیران و مزدوران خویش در این مرحله از برنامه، عرق ریزی کردند و در واقع آن مرحله های تا حدی مؤفقیت آمیز را که غربی‌ها و تکنوکرات‌ها شب و روز دنبال می کردند، پاکستانی‌ها مسؤولیت بخش دیگر آن را به عهده گرفتند و نقش شان را به خوبی ادا کردند.

نقش مولانا سیدخیلی در یک دهۀ پسین

مسعود شهید اهمیت شهید مولانای سیدخیلی را این‌گونه بیان کرده بود: ”مولانا دروازه بان پُل متک است تا مردم جبل‌السراج و گلبهار آرام بخوابند.“

شهید دگرجنرال مولانا عبدالرحمان سیدخیلی یکی از فرماندهان جسوری بود که در نقشۀ این دشمنان ملت مجاهد ما قرار گرفت. فرماندهی فرقۀ ۲ پیاده پس از سقوط گروه طالبان، فرماندهی لوای ۲ اردو در حوت ۱۳۸۱، فرماندهی امنیۀ پروان در ۱۳۸۳، فرماندهی امنیۀ بغلان در ۱۳۸۵ و نهایتاً فرماندهی امنیۀ کندز در سال ۱۳۸۹ از مناصب بالای حکومتی‌ای است که او پس از سقوط طالبان مؤفقانه وظایفش را انجام داده بود.

وقتی در ۱۹قوس۱۳۸۸، آقای کرزی نا امنی را در شمال پروژۀ نیروهای خارجی خوانده و گفته بود که هواپیماها و چرخبال های قوای خارجی مخالفان مسلح را شبانگاه به ولایت های شمال منتقل می سازد – آن هم به ولایت کندز. این مولانای سیدخیلی بود که برای ولایت استراتژیک کندز (کهن دژ) درنظر گرفته شد تا آن ولایت را آرام بسازد و آرامش رفته را باز آورد.

آنانی که به تحقیر و توهین مجاهدان از خود پشت کار نشان داده بودند، از کنترول اوضاع و مدیریت اوضاع ناکام بدر آمدند. آنان صرف برای دفاتر آن هم محافظت شده یک مدیر نه چندان مدبر بودند. او درحالی به این منصب منصوب گردید که کلیدی ترین نهادهای محلی با چک ها و دیوارهای سمنتی، محافظت می شد و مخالفان مسلح دولت تنها از شهر دور بودند.

زمانی‌که شهید سیدخیلی آهنگ کندز کرد، در راه با سیزده کمین مخالفان برخورد. با رسیدن مولانای سیدخیلی و تدبیری که او برای کنترول یک ولایت قابل سقوط با استفاده از اندوخته های تجربی اش در دست گرفت، در ظرف پنج و نیم ماه از تعیین شدنش، آرامش را به این ولایت بازگرداند. به روایت یکی از دوستان صاحب این قلم، از نزدیکان وی که در گروپ طالبان فعالیت می نمود، در جنگی که میان او و نیروهای دولتی رخ داده بود، پس از این که آخرین تیرهایش باقی مانده بود، از نیروهای طرف مقابل تقاضای آمدن سیدخیلی را نمود. زمانی که سیدخیلی رسید در همان باغی که در محاصره قرار داشت با سیدخیلی گفتگو و متعاقباً او را فرماندۀ امنیۀ کندز قانع ساخت و او دیگر هیچ گاهی دست به سلاح نبرد.

برای او اعطای رتبه ها… مهم نبود جز آوردن ثبات و آرامش در محل توظیف شده اش. او در شهر ناامن دیروز کندز که آرامش را باز برایش برگشتانده بود، بی مهابا به آسانی قدم می زد، در دید و وادیدهایش محدودیت هایی را وضع نمی کرد، سلیقه های حزبی و ملیتی و سمتی را ارج نمی گذاشت و با غنی و فقیر در رفتار و کردارش یکسان بود. تا حدی مردم کندز از او راضی بودند که برایش لقبی مهم تر از ”مولانای افغان“ را نیافتند.با شهادتش افغانستان یکی از دیگر فرزندان صدیق خود را دست داد و از داشتن یکی از دروازه بان های شمالش محروم گردید. نهایتاً با شهادتش آرامش و سکون این‌ولاء را با خود بُرد طوری که شش سال از شهادتش می گذرد و شمال در نبود او چنان در آتش ناامنی می سوزد و چنان در اقیانوس ناامنی و خونریزی و قصابی شناور است، که دوبار کندز به طور ویران گرانه و ظالمانه به دست مخالفان مسلح سقوط کرد.

مولانای سیدخیلی بالاخره در ۱۹حوت۱۳۸۹ به ساعت ۷ شب بی باکانه در یکی از چوک های ولایت کندز در حالی که ایستاده بود و پایپی بر دستش و سرک را آب پاشی می نمود، هدف یک واسکت‌دار انتحاری قرار گرفت و به دیار شهدا شتافت و در سنخ هم‌رزمانش ملحق گردید.

 خدایش بیامرزد و به برکت خون شهدا کشور ما را از مصایب و بلاها و بحران‌ها نجات بخشد.