فقیری پیوسته به گذشته سوابق کمونیست ها : مردم ما از سالها پیش و حتی از دورۀ سلطنت به خوبی می دیدند و می دانستند که افراد کمونیست  به اصطلاح روشنفکر و مطابق مود روز، با شقیقه‌های دراز و بروت های انبوه ، هرگز نه نماز می خواند و نه روزه می گرفتند … این […]

فقیری

پیوسته به گذشته

سوابق کمونیست ها : مردم ما از سالها پیش و حتی از دورۀ سلطنت به خوبی می دیدند و می دانستند که افراد کمونیست  به اصطلاح روشنفکر و مطابق مود روز، با شقیقه‌های دراز و بروت های انبوه ، هرگز نه نماز می خواند و نه روزه می گرفتند … این ها به پیروی از رهبران بزرگ خویش ( مارکس و لینین) ادعا داشتند که دین تریاک ملت هاست و دین سبب عقب افتاده‌گی است و باید از دین و نماز و روزه و اعتقادات دینی فاصله گرفت تا روشنفکر و مترقی خود را جلوه داد .. همین کمونیست ها بودند که قرآنکریم را از منزل سوم لیلیه مرکزی دانشگاه به زیر افگندن و در فاکولتۀ ساینس ضمن گفتگو با محصلین ادعا کردند که حضرت عیسی علیه السلام شراب می نوشید و پیامبر ما مبلغ نظام برده داری بود و…ما که در آن زمان اطفال صنف دوم و سوم مکتب بودیم هرگز ندیدیم که کمونیست ها نماز بخوانند و یا روزه بگیرند و ما شاهد روزه خوری این ها نیز بودیم … در سوم عقرب ۱۳۵۰ در تظاهرات مهترلام لغمان، پرچمی ها را در حال روزه خوری دیده بودند و در اثر قهر و خشم مردم یکتن از آنان زیر ضربات چوب و سنگ مردم کشته شد… مردم لغمان سگ‌ها را پرچمی و خلقی نام نهاده بودند و به مستراح ماسکو می گفتند! اما چه توهین و اذیتی به سگ ها که ملحد و کافر بدتر از حیوان است و خدا آنان را بدتر از حیوان خطاب کرده است … مردم ما شاهد اهانت علمای دین، توسط کمونیست ها بودند و برخی از افراد خویش را به نام نامزدان مترقی در انتخابات دورۀ سلطنتی معرفی می کردند !

با کودتای داوود خان که به یاری و همدستی کمونیست ها صورت پذیرفته بود، کمونیست ها بیشتر از پیش با جرأت شده و کفر و نفاق شان بیشتر شد. آنان با جرئت از رژیم کودتایی دفاع می کردند و در اولین بهار و دومین بهار نظام جمهوری، پیام‌ها می دادند و در اجتماعات شرکت کردند در اکثر دستگیری هایی مخالفان رژیم کودتایی و استبدادی داوود، صاحب منصبان کمونیست و عمدتاً پرچمی ها نقش داشتند و در کتاب‌های درسی  دۀ هفتاد و هشتاد به چاپ رسیده، به صورت واضح از اقدام خویش تعریف و آن را به صورت خاطرۀ سیاسی درج کرده اند… شعری که از بارق در جریدۀ پرچم در سال ۱۳۴۹ نشر شده بود و در سالروز تولد لینین گفته بود.

از ما درود باد به آن حزب پیشتاز،

بر خلق قهرمان

و ز ما درود باد به آن رهبر بزرگ

بر  لنین کبیر

انعکاس این شعر، موجب خشم مردم مسلمان در سرتاسر کشور گردید. مردم ما که درود را مختص به پیامبر می دانستند ولی درود را به لنین کفر عظیم و نابخشودنی می پنداشتند و از ولایات به مرکز جمع شدند و تحت رهبری علمای دینی در مسجد پل خشتی تحصن اختیار کردند. رهبری این تظاهرات را عمدتاً علما و محصلین مسلمان دانشگاه کابل به عهده داشت و پس  از سرکوب این قیام، مولوی حبیب الرحمن شهید از ولایت لغمان به مدت ۹ ماه به حسب رفت، تعداد دیگر از علما نیز زندانی شدند و اکثر شان توسط پولیس به ولایات منتقل گردیدند. این در حالی بود که رژیم سلطنتی، بارق شفیعی را برای مدتی به خارج از کشور فرستاد و حتی برای یک روز از ترس شوری او را  زندانی نساخت!… تملق ها و چاپلوسی های کمونیست ها از جمله بوسیدن دست پادشاه وقت محمد ظاهر شاه در میدان هوایی و بیانات ببرک در شورا برای ازدیاد بودجه در بار و شاه را ترقی ترین پادشاه در دنیا خواندن و … همه و همه از نیرنگ های شیطانی کمونیست ها بود و خود را برای غصب قدرت توسط داوود خان آماده ساختند و یک گام بزرگ در راه وابستگی بیشتر به شوروی برداشتند.

رژیم استبدادی داوود خان: باکودتای بدون خونریزی داوود خان، کمونیست های پرچمی و خلقی، همه به شور آمده و در هر اداره و مکتب و دانشگاه به رقص پایکوبی پرداختند. همه از انقلاب ۲۶ سرطان حرف می زدند، شعار می دادند و در فکر اشغال مناصب دولتی بودند، وزارت داخله را فیض محمد پرچمی وزارت معارف را نعمت الله پژواک به عهده گرفت. این دو پرچمی به زودی و لسوال ها،  والی ها، مدیران معارف و مدیران لیسه ها را از پرچمی ها مقرر و افراد مسلمان را به ولایات و ولسوالی های دور دست جبراً فرستادند… تمجید و ستایش از داوود در هر جریده و مجله و رادیو رواج یافت و شاعران پرچمی و خلقی بسیار اشعار بی معنی در مدح رهبر انقلاب گفتند.

افراد معروف و شخصیت های برجسته ضد نظام را کمونیست ها دستگیر و به زندان ها سپردند.میوند وال صدراعظم سابق را به نام کودتاچی دستگیر و بعد تبلیغ کردند که خودکشی کرده است!

پوهاند غفورمحمد نیازی رئیس شرعیات استاد سیاف و جمع کثیری از اعضای جمعیت اسلامی را  در مرکز و ولایات دستگیر و دست بسته به کودتاچیان هفت ثور سپرده و بدون محاکمه تیرباران شدند … کمونیست ها راه دراز را به زودی سپری کرده و آمادۀ قدرت سیاسی شده بودند! داوود در آخرین روزهای حکمروایی فقط تعداد از کمونیست های پرچم و خلق را دستگیرکرد، نظامی های این گروه که تازه به دستور شوروی اتحاد کرده بودند که در ۷ و ۸ ثور کودتای خونین و ننگین ثور نظام داوود خان را سرنگون او و خانواده اش را قتل عام کردند و پاسخ همه احسان‌ها و نوازش های او را دادند…

کودتای خونین ثور: کمونیست ها با خدعه و نیرنگ و با تمجید و ستایش داوود خان از او ترفیعات گرفته و در مناصب بلند تقرر یافتند. داوود هرگز افسران کمونیست را درجریان گرفتاری افراد ملکی، دستگیر نکرد و این از بزرگترین اشتباه های او بود. رادیو بی بی سی و ساواک رژیم شاهنشاهی ایران از وقوع کودتا داوود خان را اطلاع داده بودند..

جمعه خان محمدی وزیر معادن و صنایع داوود خان که در زمان کرزی نیز این سمت را داشت و طی سفر به عشق آباد و از راه مشهد در جنرال قونسلگری مشهد در جمع ما دیپلومات ها گفت : داوود خان را خدا بیامرزد.جنت ها نصیب او شود. او آمر ما بود ولی حیف که از سیاست چیزی نمی فهمید ! این داوری افراد خود داوود در مورد او بود…امروز و بخصوص دورۀ  کرزی که موج تمجید و ستایش از داوود خان رواج یافته بود و استخوان های او و خانواده او را در یافت کرده و در یک تپه دوباره به خاک سپردند و در این موج ، تعدادی از افراد حکومتی و نویسندگان نیز همگام شدند و شفاخانه چهارصد بستر نیز به نام او شهید سردار محمد داوود خان مسمی شد و نام یکی از سرک ها در احمد شاه مینه نیز به نام او گردید…

اما قوت نظامی و اردوی مجهز او نتوانست که جلو شورش چند خلقی و پرچمی و افراد جگرن و دگروال را بگیرد و جنرال ها دربرابر کودتا چیانی به زانو در آمده و به خاک و خون کشیده شدند…

بالآخره پس از مقاومت دو روزه نظام داوودخان، با کشته شدن او، برادر و خانواده و اطفال کوچک او به پایانی رسید و رژیم ددمنشانه کمونیست ها به پیروزی رسید… در نخستین ماه های پیروزی، پرچمی ها کنار گذاشته شدند و سفرای شان در لندن، پراک و تهران و …

من جمله ببرک، اناهیتا ، نور احمد نور و نجیب به خیانت و چور دارایی هایی دولت از وظایف سکبدوش و به مرکز فراخوانده شدند اما این ها همه به شوروی پناه بردند و تا ۶ جدی در آنجا بودند … کشمند و قادر به جرم اقدام به کودتا دستگیر ولی از ترس روس ها اعدام نشدند و در ۶ جدی و آوردن پرچمی ها آزاد گردیدند … تره‌کی با آن همه ستایش‌ها و بزرگ سازی ها، ناگهان از صحنه غایب شد و حفیظ الله امین گفت که داکتر نیست و تره‌کی بیمار است ! تره‌کی را هرگز در رسانه ها نشان ندادند و یک شب در اخبار رادیویی در وسط اخبار گفته شدکه تره‌کی فوت کرده است! … ماجرا را پس از ۶جدی، ببرک و همرهان پرچمی و خلقی او در رادیو بیان داشتند که چگونه مزدوران امین بابا تره کی را کشتند… قوای ابر قدرت جهانخوار شوروی به افغانستان حمله کرد و دنیا افغانستان را در حلقوم شوروی ها دیدند و امریکا به شوروی گفت که قدم را جلوتر نگذارند ! یعنی افغانستان را گرفتی و جلوتر نیا پاکستان را اشغال نکن!

بزرگی جهاد و هیبت مجاهدین: جهاد سرتاسری مردم مسلمان افغانستان، هر ماه و هر سال در حال قوت و بزرگی بود… در سطح بین المللی نیز همه ساله در شورای امنیت ملل متحد بر تعداد مخالفان شوروی وقت افزوده می شد… پس دنیا مخالف تهاجم و حضور شوروی در افغانستان بود.سیاست‌های گور باچف «پرستوریکا وگلاسنوست» شاهد تغییرات مهم در شوروی و دنیا شد… گور باچف بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق را به ماسکو فراخواند و تصمیم اش را در مورد خروج اردوی شوروی از افغانستان اعلام کرد.

ببرک در جواب گفت که اگر بیرون شوید بار دیگر مجبور خواهید شد که تا یک میلیون عسکر را به افغانستان بیاورید! اما نجیب که فرد چهار یا پنج کمونیست ها بود، تصمیم گورباچف را پذیرفت و اعلام کرد که ما در عدم حضور شوروی ها از خود دفاع می کنیم و همان بود که در همان جلسه و در مسکو، نجیب به جای ببرک تعیین گردید و این واقعیت را همه افراد همان گروه در کتاب ها و خاطره های خود نوشته اند… نجیب چهره عوض کرد و با لنگی ظاهر شد و از مسلمانی و نماز خوانی و.. آغاز کرد و اشتباه های کلان های کمونیست ها را از تره کی تا ببر ک بیان داشت… او که اعدام بزرگان مجاهدین را در محکمه غیابی اعلام کرده بود، همه را بخشید و به مسعود بزرگ پیام داد که در ملل متحد نیم بیانیه را من می خوانم و نیم دیگر را شما بخوانید ! با صدها حیل و نیرنگ و عذر وزاری به رهبران جهاد پیام ها داد و توبه ها کرد و نام حزب دموکراتیک خلق را به حزب وطن مبدل ساخت و تبلیغات کمونیستی را از مکاتب و اداره ها برداشت و سازمان های اولیه حزبی را بست و تا حدودی به مطبوعات آزادی داد و احزاب سیاسی غیر حکومتی را تاسیس کرد و ظاهراً به دموکراسی گام برداشت… اما جهاد ادامه داشت و مجاهدین فریب این نیرنگ ها را نخوردند و کودتای تنی نیز در همکاری با یک بخش از مجاهدین شکست خورد و رژیم نجیب  و اردو به اضمحلال نسبی رو  برو بود و از داخل حزب نیز فراکسیون های مخالف ظاهر گردید و در نهایت نه اردو منظم ماند و نه ملیشه ها و با خروج شوروی ها راه رژیم نیز به سوی تباهی و ویرانی نزدیک و نزدیکتر می شد و آزادی ولایات یک پی دیگر آغاز شد و کابل آخرین ولایتی بود که در اثر اختلافات عمیق و درونی رژیم و فشار مجاهدان و فرار نجیب به مرحلۀ سقوط کامل رسید و شورای جهادی جای رژیم فرسوده نجیب را گرفت.