عبدالقیوم ملکزاد سه هزار سرو سوخته در زیر خاکستر فراموشی هفتم ثور ۱۳۵۷ هجری- خورشیدی، برابر است با روی کار آمدن رژیم کمونستی و افتادن زمام قدرت به دست گروه وابسته به اتحاد جماهیر شوروی سابق، موسوم به (خلق و پرچم)، در سرزمین اسلامی و حماسه خیز ما افغانستان! گروه هایی که همزمان با تشکیل […]

عبدالقیوم ملکزاد

سه هزار سرو سوخته در زیر خاکستر فراموشی

هفتم ثور ۱۳۵۷ هجری- خورشیدی، برابر است با روی کار آمدن رژیم کمونستی و افتادن زمام قدرت به دست گروه وابسته به اتحاد جماهیر شوروی سابق، موسوم به (خلق و پرچم)، در سرزمین اسلامی و حماسه خیز ما افغانستان!

گروه هایی که همزمان با تشکیل رژیم منحط و خونریزی به نام «حزب دموکراتیک خلق افغانستان!» مست از بادۀ غرور و تکبر شدند، بلا درنگ دست به جنایات گوناگون و بی شماری زدند که در سرفهرست برنامه های سرکوبگرانه، پر از اختناق، وحشتبار و به دور از انسانی شان، پیگرد کوچه به کوچه و خانه به خانه مردم توسط اوباشان بی ایمان و دستگیری گروه گروه از اشخاص و افراد مؤمن و خداجو و به خاک و خون کشانیدن آن عدۀ مردم مظلوم و بیچاره ای از این سرزمین می شد که گناهی جز ملتزم بودن به دین مقدس اسلام و باورمند بودن به ارزش های دینی و انسانی نداشتند؛ یا اینکه چهره هایی بودند دارای نفوذ در میان قاطبۀ مردم که در پیشاپیش آن ها، علمای دینی، اندیشمندان و ارباب فضل و دانش و عرفان قرار داشتند…!

جنایات، سفاکی ها و گسترش عرصه های خونبار وحشت و دهشت، توأم بود با تاختن اهریمن خویان برحریم عزت و آبرو و حیثیت ساکنین این مرزوبوم، هتاکی ها و بی حرمتی ها نسبت به هرگونه شعایر و نماد های مقدسی منوط به دین و عقیده و ارزش های والای ملی!

و این در حالی بود که از آغازین روز های تکوین کودتای سیاه ثور، اکثر مردم با چهره هایی که تازه به میدان آمده و با تازیانۀ وقاحت و بی رحمی، بر مرکب اقتدار چهار نعل می تاختند، شناخت درست و همه جانبه و معرفتی کما هو حقه نداشتند. اما سرعت عملی ضد دینی و مردمی آن ها، خصوصاً اجراآت سفاهت آمیز و تاخت و تاز های شرارت خیز این مشت هرزه- که توام بود با اعمال انواع خشونت و جنایت و ایجاد فشار های گوناگون بالای باشنده گان بیچاره و مظلوم- سبب گردید که مردم به زودی ماهیت اندیشۀ ضد دینی و ضد اخلاقی و نیات سوء و شوم و برنامه های خصمانه و اسلام ستیزانۀ آن ها، پی ببرند و بدین ترتیب با صدای رسای علمای دین و چیز فهمان خدا باور و ارباب فضلی که از قبل با عاملین کودتای شوم و الحادی، شاخت داشتند و ضرورت جهاد در راه خدا برضد آن ها را امری مسلم و شرعی تلقی می کردند…، لبیک گویند و اعلام هماهنگی کنند.

به عبارت دیگر ماهیت اصلی سران منسوب به خلق و  پرچم و وابسته گی شان به حلقه های فکری و عقیدتی لنین و انگلس و مارکس و سایر آدمکشان کرملین، به گونه ای که بعد از روی کار آمدن شان آفتابی تر و بیشتر مبرهن گردید، برای عامۀ ساکنین این سرزمین – خصوصاً آن هایی که با خامه و سواد و دانش بهره مند نبودند- ناشناخته و مکتوم بود.

همین بود که با گذشت زمانی اندک، جرقه های قیام و  خیزش های مردمی در نقاط مختلف کشور، به درخشش پرداخت و امی و دانشمند از تمام اقشار و اصناف مردمی در صدد پیدا کردن بستر های قیام و مقابلۀ سلحشورانه با آن جرثومه های الحاد و مظاهر بی رحمی و سفاهت- که به عنوان یک بلای فراگیر گریبان عامه را به چنگ گرفته و حق زنده گی را از آن ها سلب کرده بود- مهیا گردید. آنچه مسلم است این می باشد که این امر میسر نمی شد الا با بیدار کردن کافه همدیاران شان و هماهنگ ساختن ساکنان این دیار اعم از شهر نشین و ده نشین و بسیج کردن هر چه بیشتر آن ها برای قیام همراه با تدارک ابزار های قیام و مقابله با نیرو های اهریمنی، ایجاد و استحکام سنگرها و جبهات جهاد در راه خدا و راه اندازی پیکارهای بی امان برضد دشمنان بشریت و اعدای خدا…!

در مقابل، جنایات ددمنشانۀ روس ها و سفاکی های دست نشاندن کرملین با گذشت هر روز شدت بیشتر می یافت، و اقدامات شرارت آمیز و سبوعانۀ آن ها، باعث می گردید تا مراتب نفرت و انزجار نسبت به افرادی که با برافراشتن پرچم ننگین جهالت، و خصومت، گسترس و وسعت چشمگیر می یافت. زمینه های مقابله در برابر اندیشه های سیاه و افکار پلید بی دینی با ایجاد سنگر های دفاع از عقیده و آزادی و رفاه زمانی سرتاسری گردید و نضج و قیام بیشتر یافت که ارتش سرخ به تاریخ ششم جدی، همراه با ساز و برگ پیشترفته نظامی، علناً برحریم کشور ما تاخت و با تمامت وحشت و اوج بی رحمی به سرکوب کردن قیام گران و سنگرنشینان و قتل عام و کشتار پیهم مردم بی گناه پرداخت.

آنچه با به صدا در آمدن آهنگ دلنواز جهاد، توانست درخور توجه باشد و حیرت جهانیان را برانگیزد، همانا قیام های سلحشورانه در پرتو نیت پاک و ارادۀ مصمم و خداجویانۀ مردم در مقابل وحشیان الحاد به منظور به دفاع و حمایت دین و حراست از آزادی و کشورشان بود که تا دیر باز بدین نحو، یعنی با کمال اخلاص و روحیۀ ایثار و شهادت طلبی و پاکی ادامه یافت و این در حالی بود که ابزار یا وسایل رزمی سنگرگزینان عاشق پیشه و مجاهدین سلحشور ما، جز اسلحه های قدیمی و کم کار آمد به جا مانده از نیاکان شان نبود! و یا هم غنایمی که وقتاً فوقتاً با راه اندازی عملیات برضد روس ها و دشمنان وطن (خلق و پرچم) به دسترش شان به عنوان غنیمت قرار می گرفت! اما بزرگترین اسلحۀ گروه های خدا جو، همانا ارادۀ خلل ناپذیر و ایمان راسخ شان بود و طلب رضای خدا!

آری، این گروه به عنوان سپاهیان راستین اسلام، تنها با همین وسایل در برابر طیارات بم افگن، میگ های جنگی و هیلی کوپتر ها و تانک های غول پیکر و انواع اسلحه ثقیله و خفیۀ ارتش سرخ  به نبرد بی امان می پرداختند. پسان تر ها، همین که دامنه جهاد مقدس گسترده ترشد، تعداد محدودی از مجاهدان، با پیمودن راه های دور و دراز و مناطق صعب العبور – گاه پیاده و گاهی با استفاده از حیواناتی که برای حمل وسایل استفاده می شوند، قادر به انتقال سلاح هایی از دیار هجرت به جبهات جهاد می شدند. سلاح هایی که امکانات و زمینه های بهتر و بیشتری را برای نبرد با دشمنان دین و میهن فراهم می گردانید.

در آغازین وهله های جهاد، سنگرهای رزمنده گان اسلام، کوهپایه ها و دره ها و قلل شامخ کشور، برگزیده شده بود و وعده ای هم محلات تجمع و یا پایگاه های رزمی و دفاعی شان را در دل دهات و قریه جات برگزیده بودند؛ یعنی مناطقی که دور از دسترس و حاکمیت رژیم الحادی قرار داشتند که با گذشت چند سال بعد، پایگاه های مجاهدین بسیار نزدیک به محلات تجمع یا قرارگاه های روس ها و حکومت دست نشانده اختیار گردید و این نماینده گی از آن داشت که نیرو های دشمن در برابر مجاهدان بسیار ضعیف و شکوه و عظمت جهاد به صورت چشمگیری در سرتاسر کشور گسترش یافته بود.

یکی از بزرگترین و معروف ترین پایگاه های نبرد برضد روس ها و مزدوران شان، در آغازین روز های دمیدن آفتاب جهاد مقدس، مربوط به جبهات چند ولایت همجوار (فاریاب، سرپل و جوزجان و…) منطقه ای بود به نام «جرقدوق» واقع در ولسوالی درزاب (قبلاً یکی از واحد های اداری فاریاب و متعاقباً سرپل)!

در این منطقه – که به لحاظ دارا بودن چاه های گاز و دستگاه های استخراج گاز و محل پایپ لاین های نفتی، از شهرت بیشتری برخوردار است- افزون بر سی و دو جبهه – که از آن ها به نام کمیته نیز یاد می شد- به وسیلۀ فرماندهانی از ولایات فاریاب، شبرغان و سرپل و…، تاسیس شده بود. هر کمیته، یا جبهه تعداد بی شماری از مجاهدان را تحت عناوین و اسمای مختلف – که بیشتر آنها نام گرامی پیام آور عزیز اسلام و با غزوات سرنوشت ساز آن حضرت (صلی الله علیه وسلم) تمین یافته بود و یا هم با گزینش اسمای صحابۀ کرام با الهام از کارنامه های درخشان آن ها ایجاد شده بود و…، مربوط می شد به چندین تنظیم جهادی، که هر فرمانده از صد الی چندین صد مجاهد را تحت اداره و فرمان خود  داشتند که مجموع آن ها بالغ بر دو هزار مجاهد می شد.

با تاکید یاد آور باید شد که فرماندهان جبهات مستقر در «جرقدوق» تنها به یک جریان سیاسی- اسلامی و یا جهادی مربوط نمی شدند؛ بلکه شامل بسیاری از تنظیم های جهادی عمدتاً جمعیت اسلامی افغانستان و در ردۀ بعدی مربوط به حرکت اسلامی مولوی محمد نبی محمدی می گردید. تمام قوماندانان در آن روزگار – که شمع فروزان عشق جهاد واقعی در سینه های شان به تلالو می پرداخت- در فضای نسبتاً صمیمی و با هماهنگی برادرانه و اتحاد و همدلی درخور وصف باهم در آمیخته بودند.

 همانگونه که گفته آمدیم، در منطقۀ جرقدوق منسوبین جمیعت اسلامی بیشترین سنگر را برای خود اختصاص داده بودند، سایر احزاب جهادی چون حرکت مولوی محمدی، محاذ ملی، جبهۀ ملی و حزب اسلامی نیز در این موقعیت به ایجاد پایگاه مبادرت ورزیده بودند. معهذا در این جمع، بیشتر جبهات از سنگرگزینان مربوط به ولایت فاریاب بود. بعد از فاریاب تعدادی از جبهات و سنگرگزینان منسوب بودند به مجاهدین ولایت جوزجان که به روایتی تعداد آن ها، به هجده کمیته بالغ می شد و چندین کمیتۀ دیگر مربوط می شد به فرماندهانی از سرپل…!

اینک این قلم به نقل از شاهدان  و یا مجاهدان بجا مانده از سنگرهای مستقر در جرقدوق، که اکثر آن ها الحمد لله تا فعلاً با وصف عالمی از مشکلات و رنج های اقتصادی، در قید حیات به سر می برند- سزاوار می داند تا یاد آور گردد که چه کسانی در جرقدوق جبهاتی را فعال ساخته و نقش اساسی را در قبال رهبری گروه هایی از مجاهدین را به عنوان آمر یا فرماندۀ جبهه یا کمیته عهده دار بودند؟ هرچند از  احتمال  بعید نخواهد بود که نام بعضی از سنگرداران نامدار، به دلیل گذشت زمان، از قلم باز مانده خواهند بود که بدین وسیله پیش از پیش معذرت خود را در زمینه ابزار داشته، امیدوار هستم که دوستان دیگر معلومات و آگاهی های شان را با من شریک سازند تا در تکمیل این فصل بزرگی از تاریخ جهاد و خصوصاً تراژیدی عظیم و خونینی که منجر به شهادت بیشتر از سه هزار مجاهد و مردم مناطق مربوط به جرقدوق به وسیلۀ روس ها گردید، توفیقات مزیدی را رفیق خود سازم.

مقدمتاً اینک نام تعدادی از فرماندهان زبده ای که در آن روزگار به ایجاد کمیته یا جبهه در آن منطقه مبادرت ورزیده بودند:

آغا صاحب سیدمحمد اکبر شاکر هاشمی، مولوی میر لوگری، فرمانده غلام حیدر جوزجانی، فرمانده ذوالفقار، فرمانده یا آمر حاجی درویزه، نظر پهلوان جرقدوقی، فرمانده عبدالقیوم چریک، فرمانده اولجه بای، فرمانده چوغن یا آمر چوغن، قوماندان عبدالرحمن پهلوان، اوجر پهلوان اندخویی، عطا مراد قوماندان، آمر مرادی، محمد امان قوماندان، یوسف قوماندان مشهور به سلجوقی، امان چریک، محمد علم بای، مله بای عرب، قاری دولت، پنجی بای، مله خان، مخی پهلوان، امین شوله، امین پهلوان، قیوم چریک، قلیچ پهلوان، خیر محمد چریک، مولوی حضرتقل خواجه دوکه ای، سراج الدین صیادی، محمد  یعقوب قوماندان، محمدصادق قوماندان، مولوی قاضی شریف، مولوی محمد ظریف، حاجی نورالله فدوی، قوماندان محمد یوسف درزابی، انجنیر محمد برات احمدی، حاجی بایمراد، ملا رستم، حاجی عبدالمومن، حاجی خدای نظر و….!

اینک شمه ای از تراژیدی بزرگی که در جرقدوق رخ داد؛ تراژیدی المناک و خونباری که متاسفانه بنا به دلایل متعدد انعکاس آن از پوشش مطبوعاتی و رسانه ای داخلی و خارجیان به دور ماند:

یکی از روز های اواخر سال سیزده پنجاه و هشت هجری خورشیدی بود که روس ها با آگاهی از استقرار بیش از (۳۲) سنگر بزرگ مجاهدان در جرقدوق، آماده گی وسیعی را برای مقابله با مجاهدان آن سامان و تار و مارکردن سنگرهای آن ها، روی  دست می گیرد. درست هنگامی که سپیده، تازه دامن خود را به افق می گستراند، ناگهان از چندین استقامت قوای بی شمار مسلح دشمن (روسها و رژیم دست نشانده) با انواع اسلحۀ بزرگ و ثقیل به حمایۀ ده ها طیاره جیت و و ده ها هلی کوپتر و سایر طیاره های جنگی که اکثر آن ها (به دلیل نزدیکی مسافه) مستقیماً از ترمیز و…، پرواز کرده بودند، به سوی درزاب در حرکت می افتند و فضای جرقدوق را مثل ابرهای بهاری فرا می گیرند و راه های ورود به آن را گونۀ سیل های وحشناک یکقلم می پوشانند و به غرش در می آیند. قوای دشمن همزمان با رسیدن شان به اطراف پایگاه مجاهدان، جنگ کم نظیر و  شدیدی را آغاز می کنند.  سنگینی نبرد چنان است که تا هنوز بدان پیمانه نظیرش در جبهات کشور اتفاق نیفتاده است. جنگی با نیروی مهاجم بزرگ حملات بزرگ شان را بلا وقفه بالای سنگر های مجاهدین راه می اندازند. تعداد طیاره هایی که فضا را انباشته اند و پیهم بمب و آتش و باروت می ریزند، از شمار بیرون است. طیاراتی که بدون هیچ نوع درنگ سنگر ها و نشیمن گاه های مردم بیچاره را وحشیانه درهم می کوبند و خروار ها بمب سنگین و مرمی ها و باروت ها را به زمین می ریزند . به گونه ای که ریزش مرمی های برخاسته از اسلحه ثقیله که از چندین استقامت زمین حمله ور شده اند، کمتر از ریزش باران های تند بهاری و افتادن ژاله ها از دل ابر های ربیعی نیست؛ طوری که تا آن دم، هیچ منطقه ای از مناطق کشور وحشتی بدین بزرگی و جنگ شدیدی بدین گسترده گی را از سوی روس ها و مزدوران شان برعلیه مجاهدین کشور ما، به خاطر ندارد.

ساعت های طولانی است که نبرد بلا وقفه ادامه دارد و هزاران نفر یا به خلعت برین شهادت آراسته شده اند و یا هم مجروح و دست و پا بریده به هر سو، پرتاب شده اند که رسیده گی به آن ها کاملاً محال و غیرممکن شده است.

چیزی که در نبرد بزرگ متذکره شکفت انگیز تلقی می شود، این است که در اختیار تمام مجاهدین دو هزار نفری، صرف یک دستگاه سلاح ثقیله به نام «دهشکه » وجود دارد و بس که سپاهیان اسلام تنها با همین یک دهشکه به یاری خدا می توانند بیشتر از چهارده (۱۴) فروند هلی کوپتر را سقوط دهند.

منطقۀ جرقدوق – طوری که متذکر شدیم-  روزگاری می شد به عنوان یکی از پایگاه های بزرگ برای مجاهدان چندین تنظیم جهادی درآمده بود. این پایگاه بزرگ انباشته از کوه بچه های خاکی نه چندان رفیع و بلند بود؛ مجاهدان آن جا تنها به دلیل مهیا بودن چندین مغاره خاکی، برای گزینش سنگر مناسب تلقی کرده بودند. در حالی که درهم کوبیدن این مغاره ها یا سمچ ها در برابر بمباردمان های وحشیانۀ هوایی و صدها توپ و تانگ       ص۷

دشمن از قدرت مقاومت و استحکام  بیشتری نمی توانستند برخوردار باشند و به عنوان یک منطقۀ سوق الجیشی مناسب شمرده آیند. از همین خاطر درآن نبرد بزرگی که از سوی دشمن فیصله ساز وانمود شده بود، تمام بیشتر از سی و چند سنگر کاملاً منهدم شده و یا حد اقل دهانه های مغاره کاملا مسدود شده بودند و زمینۀ ترک سنگر ها را برای صدهای مجاهد گیر مانده در میان سمچ هایی که با اثر بمبارد ها مسدود شده بود، منتفی و محال و باعث عدم توفیق عقب نشینی آن ها از سنگر ها گردیده بود.

آری، در تراژیدی بزرگی که در جرقدوق اتفاق افتاد، اتفاقی که قتل عام مردم  به دست وحشیان کمونیزم را به نمایش گذاشت، بیشتر از سه هزار سرو قامت دیار ما به گناه دفاع از عقیده و ایمان و آزادی و سربلندی، به خاک و خون افتادند. یکی از دردناکی های آن در این است که هیچ رسانه ای از آن یاد نکرد و از هیچ حنجره ای جز جنجرۀ خود مردم مظلوم محل، صدایی بلند نشد.

داستان این تراژِیدی بزرگ ایجاب نوشتن یک کتاب حجیم را می کند که امیدوارم به یاری خدا و با دیدار با برخی از فرماندهان و مردم منطقه این نقیصه به وسیله این قلم تا حدی مرفوع گردد. (ان شاءالله)

اما به طور فشرده باید متذکر شد که در این یکی از سه – چهار نبرد بزرگ مجاهدین با روس ها و مزدوران آن ها-  نبردی عظیم و گسترده و پر تلفاتی که منجر به تار و مار شدن بیش از سی و دو سنگر یا پایگاه مقاوم سپاهیان اسلام گردید، بیشتر از (نه صد و چهل الی یک هزار) مجاهد جام شهادت سر کشیده و بیشتر از دو هزار و چند نفر از مردم اهالی جرقدوق به اثر بمباردمان روس ها و غلامان شان مظلومانه شهید شدندو این تلفات علاوه از ویرانی تمامی خانه های مسکونی مردم محل است که در مجاورت با سنگرهای مجاهدین قرار داشتند. مردم بیچاره ای که زنده گی روزمره شان با استفاده از مواشی دست دست شان سپری می گردید که همه آن ها در آن روز از بین رفته بودند…!

طوری که راویان روایت می کنند، اکثر مردم اعم از مجاهدین و مردم عادی منطقه، به اثر استعمال گازهای زهری از سوی روس ها، جان های عزیز شان را از دست داده بودند، البته بیشتر مجاهدین متاسفانه به دلیل افتادن در داخل سمچ ها و یا مغاره هایی که دهانه های آن ها به اثر ریزش بمب ها و اصابت توپ و راکت و هاوان و امثال آن  مسدود شده بودند، جان های شیرین شان را از دست داده بودند که بعداً به دلیل کثرت شهدا علمای محل فتوی داده بودند که برای آن ها جنازه های دسته جمعی ادا شود.

روان پاک آن شهدای مظلوم و همه شهدای جهاد در راه خدا را شاد می خواهیم. به امید روزی که کشور از لوث کلیه اجانب و مزدوران بی رحم و سفاکان، پاک و مردم در یک فضای آرام و مملو از عزت و آبرو زنده گی به سر برند. آمین