فایق هشام شهر کندز به روز دوشنبه ۶ میزان به دست طالبان سقوط کرد. والی آن ولایت در تاجیکستان بسر میبرد و رئیس امنیت ملی آن در کابل. طالبان در یک حمله غافلگیرانه از هر گوشه و کنار و از هر کوچه و پس کوچه بر شهر هجوم آوردند و نتیجتاً شهر مهم و استراتژیک […]
فایق هشام
شهر کندز به روز دوشنبه ۶ میزان به دست طالبان سقوط کرد. والی آن ولایت در تاجیکستان بسر میبرد و رئیس امنیت ملی آن در کابل. طالبان در یک حمله غافلگیرانه از هر گوشه و کنار و از هر کوچه و پس کوچه بر شهر هجوم آوردند و نتیجتاً شهر مهم و استراتژیک کندز (کهن دژ) بدست مخالفان سقوط کرد.
طالبان در مدت سه روزه تسلط شان بر کندز، بهسان هلاکوخان به حساب نمبر جنایات شان دیگر هم افزودند وهم در بخش جنایت و وحشت رکورد شکستاندند. گویی شغالها از کوهها پایین آمدهاند و در شهر هیچ نگهبان و افراد بازدارنده نیست و هرچه دل شغالها خواست انجام دادند و داشتههای مردم را با خود بردند و آنچه را برده نتوانستند به آتش کشیدند و حتی مایحتاج آینده خویش را نیز به پناهگاههای خویش انتقال دادند.
نیروهای دولتی بجز از دو یا سه نقطه از سایر نقاط عقب نشینی کردند. آنان ناظر ناتوان از آنچه بودند که بر ساکنان شهر قندز از سوی ”مخالفان سیاسی“ روا داشته میشد. در حالیکه خون در رگهای شان میدمید و خیلی خشمگین بودند و طاقت و حوصله برای شان نمانده بود – با آنکه توان بازپسگیری را داشتند؛ اما ارگ تنها به دلیل مصئونیت غیر نظامیان، شهر را به دست جنایتکاران گذاشت.
در اولین روز سقوط کندز محمد اشرف غنی گفت: کندز تحت مدیریت است! اما این سخن در هالهیی از ابهام قرار گرفت؛ که آیا امارت چند روزۀ مخالفان سیاسیاش را برسمیت شناخته است یا اینکه هنوز هم تسلط کامل دولتی در آنجا پا برجاست؟
زمانیکه ارگ فرمان جنگ تهاجمی بر ضد طالبان را اصدار نکرد، در طول همین سه روز طالبان بهره کافی بردند – در خانههایی که صاحبان آن آواره شده بودند سنگر گرفتند، در مزارع ماین فرش کردند، به تقویت پایگاههای شان پرداختند، خطوط جبهههایشان را در حول و حوش کندز تقویت کردند، بر نیروهای کمکی که در مناطقی از بغلان به صوب کندز در حرکت بودند کمین زدند و در نقاطیکه آخرین پایگاههای نیروهای دولتی بود هم هجوم بردند.
در پایتخت هوای دیگری مستولی بود – ارگ که گشودن گره کندز را در دست داشت بیتفاوت نشسته بود، بر ولسی جرگه حال و هوای دیگری حاکم بود فقط دو نماینده جنایات طالبان را در کندز توجیه کردند و سایر نمایندگان بر این دو نماینده خشمگین شدند، سران مجاهدان و فرماندهان شان از آمادگی برای نجات کندز خبر دادند و تنها یک کتله مجاهدان خبر از داشتن ۲۲هزار عضو و ۵ هزار فرماندۀ مجاهد را نمود. تعداد انبوهی از مجاهدان از شمال کابل راهی کندز شدند و ولایتهای همجوار کندز هم از آمادهگی نیروهای مجاهدان برای جنگ بر ضد طالبان خبر دادند و بر هر گوشه و کنار کشور جوّ ضد طالبانی حاکم بود.
رئیس جمهور در پاسخ به سوالهای خبرنگاران در نشست خبری چنان خندید که گویی عید باشد یا کدام روز خجستۀ ملی.
اما سه دست در نا امن سازی شمال و خصوصاً در سقوط شهر کندز نقش بزرگی را ایفا کردند که ذیلاً بدانها میپردازم:
۱- طالبان: طالبان در زمره گروههای تروریستی قرار دارد و تعریفی که از تروریزم ارایه میتوان کرد اینست که ”تروریسم فاقد دین، ملیت، مذهب، اندیشه، تفکر و حتی فاقد قایل بودن به کرامت انسانیست“.
طالبان پس از چهارده سال، نخستین باریست که به سقوط یکشهر استراتژیک و مهم دستیافتند. گفته می شود آنان در خانه اشخاصی که در ظاهر همکار و همآهنگ دولتاند؛ اما در اصل با طالبان همنوا و همنظر و همپیماناند، جا گرفتند و شهر را مورد حمله قرار دادند.
طالبان تنها نبودند در این جنایت؛ بلکه همپهلوی های دیگر شان همچنان با آنان بودند و آنان شریک جرم و جرایم طالبان اند.
ستون پنجمِ مرکزی: در نظام تعدادی سنگ حمایت از دولت را به سینه میزنند و مُهرِ مِهرِ دولت را در جبین خویش حک کردهاند؛ اما در اصل ریشههای شان از جاهای دیگری آب میخورد و وفادار به اجانباند. به همینها اصطلاحی بکار میرود که در جنگ داخلی هسپانیا رایج گردید (ستون پنجم).
گروه مزبور بنابر تبعیض، تعصب و عقدههایی که نسبت به مجاهدان دارند؛ تشکیل دهنده بخشی از مسأله اند که دستانشان منزه از مسأله نیست.
مربیان، راهنمایان و مشاوران کار کُشته: این بخش که تشکیل دهنده مثلث شوم سقوط کندز است؛ عبارت از جنرالان و نظامیان کارکُشته پاکستانیست. معاون لوی درستیز کشور که در کندز جنگ را رهبری میکند از کشته شدن دو تن از این جنرالان و فرار یکی از آنان خبر داد. گزارشهای رسیده از کندز حاکی از آنست که پس از بازپسگیری شهر کندز از سوی قوای دولتی، طالبان در لباس افراد آواره و ملکیِ فریاد زن، جنرالان گیرمانده در شهر را ذریعۀ تابوت بهعنوان مردهگان و تعداد دیگر شان را ذریعۀ حجاب اسلامی/افغانی (چادری) از شهر بیرون کردهاند.
موجودیت جنرالان پاکستانی در کنار طالبان در بُعد ملی و بینالمللی بیشتر طشت رسوایی پاکستان را از بام به زمین میاندازد که طشت رسوایی دیگر پاکستان همانا مردن فضیحت بار ملا عمر در پاکستان است که آبروی چندان داشته پاکستان بهزمین ریخت.
موجودیت جنرالان پاکستانی در کندز در کنار طالبان بیپیشینه نیست. در آخرین سالهای دولت اسلامی افغانستان حدود دوهزار نیروی قطعه اس. اس. جی ( گروه خدمات ویژه) توسط طیاره به کندز انتقال داده شد و بعداً ملبس با لباسِ پیراهن و تنبان خیره رنگِ خاکی، اغلب شان با ریشهای تراشیده به خط مقدم در ولسوالیهای دشت ارچی و خواجهغار مستقر شده بودند که موجبات تقویت جبهههای جنگی طالبان را فراهم کرد. اما پس از حمله امریکا بر کشور، امریکاییها در توافق با پرویز مشرف، این قطعه از طریق هوا ذریعۀ طیارههای نظامی پاکستان و در فضای امن به آن کشور انتقال داده شد.
جهان غرب که قریب به یکونیم دهه میشود در افغانستان حضور داردند؛ هیچگاهی به پاکستان، بهعنوان کشور مداخلهگر و متجاوز ندیدهاند؛ بیشتر به این کشور بهعنوان دوست سرکش و شریر نگاه کردهاند و امتیازات فوقالعادهیی را بهاین کشور دادهاند که سبب تقویت اردوی این کشور و همچنان شعلهور شدن و قوی شدن طالبان و جبهههای شان در افغانستان شده است.
در اخیر خطاب به دولت و آنانیکه از بهر عقدهمندی و انتقامگیری کشور شان را در زیر پای دشمنان افغانستان میگذارند: ”کسیکه در شناخت دوست و دشمن داخلی و دوست و دشمن خارجی دچار خطا شود؛ هرگز طعم و لذت پیروزی را که نهتنها چشیده نمیتواند، بلکه دیگر هم ضعیف، ناتوان، بیچاره و دچار انواع بدبختیها میگردد.“
Thursday, 2 May , 2024