وحید مژده با گذشت زمان مشخصه های جدیدی از دنیای یک قطبی تحت زعامت امریکا آشکار تر می شود که برای کشور های ضعیف به مثابۀ زنگ خطر است. یکی از مشخصات دنیای یک قطبی، قبول حق مداخلۀ کشور های قوی تر در امور داخلی کشور های ضعیف است و به خصوص اگر کشور ضعیف […]

وحید مژده

با گذشت زمان مشخصه های جدیدی از دنیای یک قطبی تحت زعامت امریکا آشکار تر می شود که برای کشور های ضعیف به مثابۀ زنگ خطر است. یکی از مشخصات دنیای یک قطبی، قبول حق مداخلۀ کشور های قوی تر در امور داخلی کشور های ضعیف است و به خصوص اگر کشور ضعیف در مجاورت و یا در حوزه ای که کشور قوی آنرا بخشی از حوزۀ منافع و نفوذ خود تعریف می کند قرار داشته باشد، این مداخله بی پرده تر خواهد بود. چنین وضعیتی خود را بصورت روزافزون در منازعات منطقوی نشان می دهد.

اما حدود مداخلۀ یک قدرت منطقوی در کشور ضعیف را نه تنها منافع ملی خودش بر بنیاد تعریفی که از این منافع دارد تعیین می کند، بلکه باید این نکته را نیز در نظر گیرد که این مداخله تا کدام حد با منافع امریکا در منطقۀ محل مداخله توافق یا تعارض دارد. در صورت تعارض منافع، معمولاً قدرت مداخله گر با تعزیرات اقتصادی مواجه شده و حتی به حمایت از تروریسم متهم می شود.

معمولاً مداخلۀ نظامی که منافع امریکا را تهدید کند قابل قبول نیست. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی صدام حسین دچار همین اشتباه شد و با اشغال کویت خود را در ورطه ای گرفتار ساخت که سرانجام سر بر سر این کار نهاد. فدراسیون روسیه با ضمیمه ساختن کریمه با خاک خود، مواجه با تعزیرات اقتصادی از جانب امریکا و متحدینش گردید و اگر از قدرت عظیم نظامی برخوردار نمی بود شاید با حملۀ نظامی امریکا و غرب مواجه می شد اما فشار های اقتصادی و تعزیزاتی که علیه فدراسیون روسیه از جانب غرب اعمال گردید، بر اقتصاد این کشور فشار های زیادی را تحمیل کرد.

ایران نیز با مداخلات در محیط پیرامونی خویش نشان داد که به عنوان یک قدرت منطقوی باید عملکردی پیش گیرانه در برابر خطرات متوقعه در آینده داشته باشد و در تلاش توسعۀ تکنالوژی موشکی خویش گردید که فشار های امریکا بر این کشور همچنان ادامه دارد و بعضی از نهاد ها و موسسات و افراد در لیست سیاه ”حامیان تروریسم“ قرار گرفته اند.

بنابراین می توان نتیجه گرفت که قدرت منطقوی که می تواند در امور داخلی کشور های همسایه مداخله کند باید از توان نظامی لازم، قدرت برتر اقتصادی در مقایسه با کشور یا کشور هایی که در آن مداخله می کند برخوردار باشد و البته برای داشتن دست آزاد در چنین مداخله ها، همسویی با هژمونی امریکا لازمی است.

عربستان سعودی کشوری ثروتمندی در خاورمیانه است که تحت زعامت شاهان سالخورده و بیمار، تا چند سال قبل سیاست بی رمقی را در جهان اسلام دنبال می کرد. این کشور که بعد از الجزایر بزرگترین کشور از حیث مساحت در شرق میانه می باشد با منابع عظیم نفت خویش می توانست در سطح بین المللی نقش پر رنگ تری ایفا نماید اما سیاست محافظه کارانۀ زعمای این کشور موجب شد تا حتی کشور کوچکی چون قطر نیز بتواند در سطح بین المللی از سعودی پیشی گیرد.

سیاست های ایران در طول چند سال گذشته موجب تقویت نفوذ تهران در این منطقه از جهان شد و کار به جایی رسید که در یمن کشور همسایۀ سعودی، شیعیان حوثی دست به تحرکاتی زدند که ریاض آن را در تضاد با منافع خود ارزیابی نموده و در چهارچوب یک ائتلاف نه چندان مستحکم، به یمن حمله کرد.

جنگ یمن که رویارویی تهران و ریاض در سرحد سعودی تلقی می شود، تاحدی ناشی از یک اشتباه محاسبه توسط محمد بن سلمان وزیر دفاع وقت و ولیعهد فعلی سعودی بود. در ابتدا تصور می شد که این جنگ در کوتاه مدت به پایان خواهد رسید، اما اکنون این جنگ وارد سومین سال خود شده بدون اینکه پایانی موفقیت آمیز از آن برای ریاض متصور باشد. جنگی که عربستان سعودی به تخلف از موازین حقوق بشر در آن متهم است.

بعد از یمن نوبت به کشور کوچک قطر رسید که باید تحت فشار سعودی و متحدین منطقه ای اش قرار می گرفت تا حد خود را بشناسد و خلاف منافع سعودی عمل نکند و اکنون به نظر می رسد که نوبت لبنان است.

در ۴ نوامبر خبرگزاری ها خبری را به نشر سپردند که غیر منتظره بود؛ سعد حریری صدراعظم لبنان در سفری به عربستان سعودی از سمت خود استعفا داد. استعفای وی خارج از کشورش این احتمال را قوت بخشید که سعودی ها به زور وی را وادار به کناره گیری از این سمت کردند.

سعد حریری تابعیت عربستان سعودی را نیز داراست و سفر وی به سعودی که به استعفایش انجامید نیز فقط چند روز بعد از سفر قبلی اش به ریاض صورت گرفت. خبرگزاری های بین المللی گزارش دادند که مقامات سعودی از وی برای سفر به ریاض دعوت کردند اما وقتی وی به میدان هوایی رسید، به جای اینکه مورد استقبال رسمی قرار گیرد، با نیروهای انتظامی سعودی مواجه شد که طیارۀ وی را محاصره کرده بودند. به گزارش رویترز و به نقل از منابع نزدیک به حریری، بعد از آن تیلفون وی از نزدش گرفته شد و رابطه اش با جهان خارج قطع گردید تا اینکه فردای آنروز با حاضر شدن در تلویزیون سعودی متن استعفا نامۀ خود را قرائت کرد.

گفته شده که او بعد از رسیدن به ریاض به نزد محمد بن سلمان ولیعهد سعودی برده شد و بعد از ملاقات، استعفا نامه ای را بدستش دادند تا قرائت کند. استعفا نامه حاوی انتقاد های تند از ایران و حزب الله لبنان بود.

این جریان نشان داد که سعودی ها در استعفای سعد الحریری دخالت داشتند اما حریری بعدا ضمن رد هرگونه فشار گفت که لبنان در پرتگاه خطرناکی قرار گرفته که ناشی از رقابت میان ایران و سعودی است. لبنان کشور کوچک و ضعیفی است و توان درگیر شدن در چنین جنگ های نیابتی و رقابت های منطقوی را ندارد.

وی گفت که فضای سیاسی در لبنان شبیه به زمانی است که به کشته شدن پدرش رفیق الحریری انجامید. وی گفت که عده ای در صدد ترور وی اند.

روزنامۀ الاخبار چاپ بیروت جزئیات بیشتری از ماجرای استعفای حریری به نشر سپرده است. الاخبار نوشته است که بعد از پخش قرائت استعفا نامه، بازجویی از حریری در مورد پروندۀ یک میلیارد دالر کمک ملک عبدالله پادشاه سابق عربستان به منظور تقویت نیروهای امنیتی لبنان و اختلاس حریری در این کمک و سایر موارد فساد و قرض هایی که شرکت های مربوط حریری از بانک های سعودی گرفته و باز گردانیده نشده، آغاز شده است.

شایعاتی هم وجود دارد که سعودی ها در صدد اند تا بهاالحریری برادر سعدالحریری را جانشین وی سازند اما بها از قبول این خواست خودداری ورزیده است.

آیا باید پذیرفت که کشور های قوی تر منطقه حق دارند تا در جهت تحکیم نفوذ خود بر کشور های ضعیف از هر حربه ای سود ببرند؟ آیا چنین مجوزی کشور های ضعیف منطقه را به عرصۀ جنگ های نیابتی میان کشور های قوی تر مبدل نخواهد ساخت؟ با تاسف از سیاست های حاکم بر عرصۀ بین المللی چنین نتیجه بدست می آید.

با چنین شرایطی در عرصۀ بین المللی، تا چه حد می توان امیدوار بود که افغانستان از چنگال خونین جنگ های نیابتی میان کشور های منطقه و همسایه نجات یابد؟ عکس العمل تند پاکستانی ها در برابر تیلرسن وزیر خارجۀ امریکا و تغییر موضع امریکا در برابر پاکستان از فشار نظامی و اقتصادی به کمک اقتصادی، نمایانگر چنین وضعی در روابط بین المللی است.

به عنوان مثال پاکستان حق دارد هم مناطق سرحدی افغانستان را موشک باران کند و مردم غیرنظامی را بکشد و آواره سازد و هم مقامات سفارت افغانستان در اسلام آباد را احضار نماید و اعتراض کند. با توجه به چنین وضع، آنهایی که با کمال سادگی منتظر فشار بر پاکستان بودند باید فکر دیگری به حال این کشور بکنند.