پوهنمل سید عنایت الله شاداب هر کسی از ظن خود شد یار من وز درون من نجُست اسرار من ”رومی“ شخصیت های حماسه آفرین و دوران ساز، در تاریخ زندگی ملت ها، بخشی بزرگی از افتخارات تاریخ زندگی آنان را در گذر زمان تشکیل داده و نگاه های پژوهشگران تاریخ ملت ها را به خود […]

پوهنمل سید عنایت الله شاداب

هر کسی از ظن خود شد یار من

وز درون من نجُست اسرار من

”رومی“

شخصیت های حماسه آفرین و دوران ساز، در تاریخ زندگی ملت ها، بخشی بزرگی از افتخارات تاریخ زندگی آنان را در گذر زمان تشکیل داده و نگاه های پژوهشگران تاریخ ملت ها را به خود جلب می کند. ملت های که فاقد قهرمان و قهرمانی های تاریخ ساز باشند،‌ محروم جایگاه مناسبی در جرگۀ زندگی ملت ها بوده و در حاشیۀ تاریخ قرار دارند. از جانب دیگر چهره نگاری تمام عیار قهرمان ها  و شخصیت های تاریخی در میان یک ملت، در گرو شناخت کامل از شخصیت، نحوۀ نگرش و مرحله های زندگی و کارکردهای آنان می باشد.

یک پژوهشگر هم زمانی می تواند از یک شخصیت تاریخ ساز و قهرمان در میان یک ملت تصویری تمام عیار را به نمایش بگذارد که خویشتن را با معیار های یاد شده مجهز کرده باشد، در غیر آن تصویر های ارائه شده از آن شخصیت ها، تصویرهای خواهد بود ناقص و به دور از واقعیت های که  آن قهرمان و یا آن شخصیت در آن زندگی نموده و از آن مایه گرفته است و مسیری برای وی تعین و سرنوشت زندگی ملتش را دگرگون و متحول ساخته است.

شهید مسعود هم که در اثر حماسه آفرینی های منحصر به فرد خود، در برابر تُند باد های تجاوز و اشغال کشورش توسط بیگانگان،‌ در تاریخ معاصر افغانستان لقب قهرمان ملی را (با همه معنی که این کلمه افاده می کند) به خود اختصاص داده است، تا هنوز هم بخش هایی از زوایای زندگی واقعی او به گونۀ واقع گرایانه ترسیم نگردیده و در هالۀ از ابهام قرار دارد.

آری! همین امر باعث گردیده است که قضاوت ها و داوری ها در مورد شخصیت شهید مسعود نارسا بوده و کامل نمی باشد. هرکسی و هر صاحب قلمی شخصیت مسعود را با اثر پذیری از جو حاکم فکری دوران خویش، چنان به تصویر می کشد که تحلیل گران بیگانه از طرز تفکر،‌ محیط پرورش سیاسی و پیوند او با افکار و اندیشه های حاکم زمانش،‌ چنین تصویری را ارائه می دهند.

زمانی که افراد آگاه از زندگی مسعود،‌ تحلیل ”محمود قارییف“ مشاور ارشد نظامی نجیب، از شخصیت مسعود را می خواند، برداشت او از این تحلیل به گونه ای است که هیچ گونه همخوانی با زندگی واقعی مسعود در مرحلۀ آغاز گرایش سیاسی او به نهضت اسلامی افغانستان ندارد. محمود قارییف در تحلیلی از زندگی سیاسی و رزمی مسعود می نویسد: ”… پس از پایان لیسۀ فرانسوی ”استقلال“ درکابل به دانشکدۀ مهندسی (انستیتوت پلیتکنیک کابل) دانشگاه کابل درس خواند. در سال های تحصیل با سازمان جوانان مسلمان همسوی یافت. به خاطر اقدامات ضد دولتی از دانشگاه رانده شد و به درۀ پنجشیر رفت… در آغاز گروه مسلحی را سازمان داد که شبیخون های جسورانه بر تاسیسات دولتی می زدند، پس از سرکوب این گروه و یک رشته شکست ها،‌ مسعود به پاکستان گریخت،‌ در پاکستان او نتوانست با حکمتیار کنار آید،‌ سپس به مصر رفت،‌ مدارکی در دست است که نزدیک به دو سال در برابر اسراییل دوشادوش سازمان آزادی بخش فلسطین رزمید،‌ به سال ۱۹۷۸ به پاکستان برگشت و در آن جا با برهان الدین ربانی دیدار کرد و به جمعیت پیوست…“ (۱)

در این تحلیل چند نکته  را باید در محراق توجه قرارداد که با واقعیت زندگی مسعود همخوانی ندارد بر خلاف گفته محمود قارییف، مسعود در سال ۱۳۵۳ پس از اینکه انجنیر حکمتیار بعد از زندانی شدن انجنیر حبیب الرحمن (مسوول تامین ارتباط با نظامیان) این مسوولیت را به دوش گرفته و بر خلاف آراء اکثریت برادران در دو نشستی که اولی در کابل تحت ریاست انجنیر حبیب الرحمن در منزل انجنیر کریم دایر گردیده بود و نشستی دومی که در خواجه چنگال تالقان برگزار شده بود تصمیم حرکت قیام های نا عاقبت اندیشانه در تخار و بدخشان و هرات را گرفت که در نتیجۀ این قیام ها،‌ داکتر محمد عمر در کشم بدخشان، سید عبدالرحمن در تخار و انجنیر سیف الدین در هرات دستگیر شدند، در نتیجۀ این تصمیم و عواقب ناگوار آن است که به همه محصلان مربوط جمعیت دستور داده می شود، پوهنتون را ترک گویند و انجنیر مسعود هم پوهنتون را ترک می گوید.

قیام مسلحانۀ انجنیر مسعود برضد نظام داوود، همان قیام سال ۱۳۵۴ است که با تعدادی از محصلان از پاکستان به پنجشیر آمده و قیامی را به راه می اندازد که تعدادی زیادی شهید و تعدادی هم از جمله انجنیر مسعود،‌ عزیز مراد و صفی الله از هرات و …. منطقه را ترک گفته و دوباره با پاکستان برگشتند. البته همزمان با این قیام،‌ قیام های در لغمان و جاهای دیگر هم صورت گرفت که تعداد زیادی از برادران مربوط جمعیت شهید شدند.

شکست این قیام ها در لغمان و پنجشیر منجر به آن شد که جوانانی که با شور و احساسات جوانی در این قیام ها شرکت کرده بودند،‌در برابر این تصامیم نا عاقبت اندیشانه از خود واکنش نشان دهند و موضع استاد را در قیام مسلحانه درآن وقت موضعی تلقی کردند دورنگرانه و عاقبت اندیشانه. همین امر باعث شد که آقای حکمتیار در سال ۱۳۵۴ از جمعیت انشعاب کرده و سازمانی را به نام حزب اسلامی بنیاد نهاد که در یادداشت های برادر محمد علی رحمانی به تفصیل از آن سخن رفته است.

نکتۀ دیگری هم که در تحلیل محمود قارییف جلب توجه می کند،  این است که انجنیر مسعود به مصر رفته و از آن طریق همراه با سازمان آزادی بخش فلسطین در برابر اسراییل جنگیده است، سخنی است به دور از واقعیت.

انجنیر مسعود بنا به ارتباط های که با افسران نظامی از طریق آشنایان پدرش به حیث یک افسر نظامی  و شهید جگرن غوث- که در اوایل جهاد مسوولیت کمیتۀ نظامی جمعیت را داشت- همواره در رفت و آمد به افغانستان بود و او هرگز نه مصر رفته و نه هم در سازمان آزادی بخش فلسطین بر ضد اسراییل جنگیده بود. مصر در آن دوران بنا به مخالفتی که با جنبش اسلامی اخوان المسلمین داشت هرگز به جوانان دارای گرایش به اندیشۀ اخوان اجازه نمی داد که وارد مصر شوند. از طرفی دیگر در دوران بوتو جمعیت و منسوبان او در پشاور کاملاً مخفیانه گشت و گزار داشتند و زمینۀ این که آنان از طریق پاکستان به کشور های دیگر بروند، هرگز میسر نبود.

نکتۀ دیگر هم که در تحلیل محمود قارییف قابل تامل است این نکته می باشد که مسعود بعد از بازگشت از مصر با برهان الدین ربانی دیدار کرده و بعداً به جمعیت پیوست و روانۀ پنجشیر گردید.

این نکته هم کاملاً از حقیقت به دور است زیرا همان گونه که از یادداشت های استاد شهید هویدا است، انجنیر مسعود از طریق انجنیر حبیب الرحمن منشی جمعیت اسلامی افغانستان به استاد ربانی معرفی شده و به جمعیت پیوسته و از آن وقت به بعد انجنیر مسعود همواره در ارتباط با استاد بوده است. این که انجنیر مسعود در پاکستان با استاد دیدار نموده و به جمعیت پیوسته باشد، سخنی است غیر واقعی و حرفی است بی بنیاد.

صاحب این قلم به این باور است که باید در ترسیم شخصیت قهرمان ملی انجنیر مسعود از لابلای مصاحبه های با مجاهدان و یاوران نظامی، گارد تشریفاتی، فرهنگیان همنشین انجنیر مسعود و از خلال یادداشت های او که در اختیار رئیس بنیاد شهید مسعود، احمد ولی مسعود است پرداخت و نوشته های دیگران را -چه داخلی و چه خارجی- باید در روشنایی این گونه مصاحبه ها مورد ارزیابی قرار داد و بدین وسیله زمینۀ آن فراهم خواهد گردید که چهرۀ واقعی قهرمان ملی به نمایش درآید.