وحید مژده بعد از کودتای ۷ ثور۱۳۵۷ مردم مجاهد افغان علیه رژیم کمونیستی و سپس علیه تجاوز شوروی به پا خاستند و چهارده سال نبرد ملت مجاهد ما با یک ابرقدرت مسلح با پیشرفته ترین جنگ افزار های زمان، سرانجام به بار و بر نشست. مجاهدین روز ۸ ثور ۱۳۷۱ وارد کابل شدند که به […]

وحید مژده

بعد از کودتای ۷ ثور۱۳۵۷ مردم مجاهد افغان علیه رژیم کمونیستی و سپس علیه تجاوز شوروی به پا خاستند و چهارده سال نبرد ملت مجاهد ما با یک ابرقدرت مسلح با پیشرفته ترین جنگ افزار های زمان، سرانجام به بار و بر نشست. مجاهدین روز ۸ ثور ۱۳۷۱ وارد کابل شدند که به این ترتیب به عمر حکومت داکتر نجیب الله پایان دادند.

مجاهدین پیروزمندانه وارد کابل شدند اما کشمکش های به وجود آمده به آنان مجال آن را نداد تا این پیروزی را جشن بگیرند و این شادمانی را با مردمی که سال ها به امید پیروزی لحظه شماری کرده بودند، تقسیم کنند.

جنگی که بعد از این پیروزی بر ملت تحمیل شد، تبعات منفی فراوان ببار آورد و حیثیت مجاهدین را از نیرویی که کشور شان را از اشغال یک ابرقدرت نجات داده بودند به گروه های متفرقی که گویا هدفی جز جنگ و ویرانی ندارند، تنزل داد.

نیرویی که یک ابرقدرت را درهم شکسته بود نمی توانست چنین بی برنامه و ناتوان از تامین وحدت در میان خود شان باشد اما حقیقت این بود که در طول چهارده سال، مجاهدین بیشترین تمرکز را بر جنگ داشتند و در این مورد که بعد از آزادی کشور شان چه کار باید بکنند، فاقد یک اجماع بودند.

از خروج نیروهای روسی از افغانستان تا سقوط رژیم نجیب حدود سه ونیم سال سپری شد. در طول این مدت مجاهدین نه توانستند تا میان خود به تفاهم دست یابند. آن ها در جنگ جلال آباد پیروز نشدند و حکومت های برون مرزی شان نیز در مواجهه با اختلافات داخلی ضعیف و کم رمق شد و از پای درآمد. این ضعف ها از نظر پنهان نبود که می توانست فردای پیروزی به جنگ های تنظیمی بیانجامد اما متاسفانه به آن توجۀ جدی صورت نگرفت.

امروز تعدادی به این باور اند که بعد از شکست شوروی، امریکا دلچسپی خود را نسبت به افغانستان از دست داد و این کشور را به حال خود رها کرد. این مسئله موجب جنگ های بعد از پیروزی مجاهدین شد.

آیا این سخن به این معناست که افغان ها وسیله ای در دست امریکا و غرب بودند تا رقیب اصلی امریکا یعنی شوروی را از میان بردارند و از خود هیچ اراده ای نداشتند؟ بنا براین جهاد افغان ها نه برای کشور خود شان، بلکه برای کشور های دیگر بود و افغان ها در این میدان فقط وسیلۀ بازی بودند. آیا واقعا چنین بود؟

اگر وقایع آن زمان را مرور کنیم در می یابیم که در اخیر دهۀ ۷۰ میلادی امریکا در این منطقۀ حساس از جهان به دو شکست مواجه شد، در ایران رژیم شاه سرنگون گردید و در افغانستان کمونیست ها به قدرت رسیدند. ترس دیگری که امریکا در این مقطع از زمان احساس می کرد این بود که مبادا روس ها به کمک حزب توده به اقدام مشابه افغانستان در ایران دست بزنند که در این صورت منابع عظیم نفت در شرق میانه مورد تهدید شوروی قرار گیرد.

همان بود که مسئلۀ کمک به مجاهدین افغان مورد توجه قرار گرفت اما برنامۀ امریکا در افغانستان طوری بود که روس ها درگیر جنگی طولانی و فرسایشی در افغانستان گردند و کمک به مجاهدین نیز بر بنیاد همین برنامه سازماندهی گردید که برنامه ریزی آن بدست پاکستان بود.

کمک امریکا و غرب با جهاد افغانستان طوری بود تا اتحاد شوروی به تدریج در باتلاق افغانستان فرو برود و شرایط داخلی اتحاد شوروی و اشتباهات رهبران این کشور به این هدف امریکا کمک کرد.

در جهاد افغانستان هر جناحی اهداف خاص خود را داشت. مجاهدین به آزادی کشور شان می اندیشیدند و گمان می کردند که وقتی شوروی در افغانستان شکست بخورد، دیگر هیچ کشوری جرئت مداخله در افغانستان را نخواهد کرد اما غرب هدف دیگری داشت. این سخن را ده ها سال بعد یکی از مقامات آن زمان امریکا به صراحت گفت، هدف ما این بود که روس ها هم ویتنام خود شان را داشته باشند. گرفتن انتقام از شکست در ویتنام یکی از اهداف امریکا بود.

هرچند مجاهدین از وحدت کامل برخوردار نبودند اما با وجود این مشکل بزرگ، در نتیجۀ چهارده سال جهاد، روس ها در برابر این ملت ناچار به قبول شکست شدند. توافقات ژنیو راه را برای خروج آبرومندانۀ ارتش سرخ از افغانستان فراهم کرد. جنگی که برای رهبران کرملین در زمان زمامداری برژنف کم مصرف بود، برای جانشینانش به تدریج پرمصرف و سرانجام کمر شکن شد.

امریکا و در مجموع غرب به اتحاد شوروی و اروپای شرقی به چشم یک بازار پر منفعت نگاه می کردند که در های آن به وسیلۀ رژیم کمونیستی بروی امتعۀ تجارتی غرب بسته شده است. از نظر امریکا و غرب ما افغان ها ابزاری برای شکستن این در بسته و گشودن آن بروی سرمایه داران غربی بودیم. وقتی اتحاد شوروی از هم پاشید، این که غرب آرزوی بازشدنش را داشت باز شد و از آن به بعد ابزار شکنندۀ این در نیز بی مصرف گردید. غرب افغانستان را به فراموشی سپرد.

با فروپاشی اتحادشوروی، تلاش های غرب برای به فراموشی سپردن حماسۀ جهاد برای آنست تا تجربۀ شکست یک ابرقدرت بدست مردمی پابرهنه و فقیر، سرمشق جوامع مشابه قرار نگیرد. مسلمانان باید بدانند که از مقاومت علیه تجاوز چیزی بدست نمی آورند و باید با اشغال بیگانه بسازند.

اما نباید گناه همه مشکلات را به گردن دیگران انداخت. شکی نیست که مجاهدین نیز پس از سرنگونی اتحاد شوروی، در درک درست تحولات جهانی مشکل داشتند. آن ها هنوز هم با معیار های دوران جنگ سرد وضع را تحلیل می کردند. مجاهدین بعد از این پیروزی سخت مغرور شدند و گمان کردند که دنیای غرب به کمک آنان خواهند شتافت. رونالد ریگان رئیس جمهور وقت امریکا گفته بود که جنگ افغانستان جنگ ما و جهاد افغانستان جهاد ماست و مجاهدین گمان داشتند که چنین سخنان به معنی کمک کشورهای خارجی بعد از پیروزی به مردم افغانستان خواهد بود. آن ها قدرت کشور های همسایه در داخل افغانستان را ضعیف ارزیابی کردند. قدرت طلبی تعدادی از رهبران مجاهدین نیز مزید بر علت شد و آتش جنگ های میان گروهی شعله ور گردید.

هشت ثور به ما آموخت که تکیه بر کمک خارجی راه حل مشکل هیچ کشوری نیست. این گونه کمک ها فقط تا زمانی ادامه خواهد داشت که اهداف خارجی ها برآورده شود. اتحادشوروی وقتی دید که دیگر امکان دفاع از دوستان خود را در افغانستان ندارد، آن ها را تنها گذاشت و غربی ها هم که خود را حامی جهاد ملت افغانستان می دانستند، بعد از این که به هدف خود یعنی شکست اتحادشوروی رسیدند، افغان ها را تنها گذاشتند و حتی همان مجاهدینی را که در زمان جهاد مدافعان حریم آزادی می خواندند، تروریست خواندند.

جهاد افغانستان را می توان بی مانند ترین تجلی‌ وحدت ملی میان مردمان این کشور خواند. در این دور بود که مردم ما بصورت یک دست و با احساس مشترک برای دفاع از آزادی کشور شان حاضر بدادن قربانی شدند. هیچ دسیسه ای نتوانست این وحدت را خدشه دار سازد که البته بدون چنین وحدتی،‌ مقاومت در برابر تجاوز یک ابرقدرت ناممکن بود. اینکه به این احساس مقدس خیانت شد مسئلۀ دیگری است اما باید بدانیم که تا بار دیگر با چنان احساس همبسته گی دست در دست هم ندهیم و امید ما این باشد که گره کور مشکل ما را خارجی ها باز کنند، هرگز به صلح و ثبات و در نتیجه به رفاه و سعادت دست نخواهیم یافت.

”همچو آیینه مشو محو جمال دگران

از دل و دیده فرو شوی خیال دگران

در جهان بال و پر خویش گشودن آموز

که پریدن نتوان با پر و بال دگران!“