نویسنده: جواد نورمحمّدی به نظر میرسد هر گروهی که در جامعه بخواهد به فعالیت اصلاحی بپردازد، ناگزیر از مواجهه با میراث اسلامی است که از خلال اعصار و قرون به ما رسیده است و لزوماً بایستی موضعی در قبال آن اتّخاذ نماید و بدیهی است پارهای از مشکلاتی که در جوامع اسلامی رایج است، نشأت […]
نویسنده: جواد نورمحمّدی
به نظر میرسد هر گروهی که در جامعه بخواهد به فعالیت اصلاحی بپردازد، ناگزیر از مواجهه با میراث اسلامی است که از خلال اعصار و قرون به ما رسیده است و لزوماً بایستی موضعی در قبال آن اتّخاذ نماید و بدیهی است پارهای از مشکلاتی که در جوامع اسلامی رایج است، نشأت گرفته از نحوهی برخورد ما با میراث اسلامی ماست. در حقیقت بحران هویتی که به علل مختلف دامنگیر جوامع اسلامیگردیده، مسلمین ( وغیر مسلمانان ساکن این جوامع) را به تکاپو واداشته تا راههای برونرفت از این بحران را جستوجو نمایند و از این رهگذر توجه بسیاری از آنان را به سمت میراث اسلامی بازمانده از گذشته جلب نموده است.
در این میان موضع این فعّالان در قبال میراث تاریخی در طیفی از پذیرش کامل تا نفی کامل میراث در سیلان است. از دید برخی ماهیت زندگی آدمیان تغییرناپذیر است و لذا ماهیت مسائل آنان نیز همواره یکسان بوده و در نتیجه پاسخها نیز قابل تعمیم از عصری به اعصار دیگر خواهد بود. در این دیدگاه آن چه مربوط به میراث مسلمانان است، بهویژه هرچه در تاریخ به عقب بازگردیم، از اصالت و لذا از صحّت و حقّانیّت بیشتری برخوردار بوده و لذا شایستهی پیروی و الگوبرداری است. این دیدگاه (که البته بیشتر جنبههای دینی میراث را پررنگ میبیند) درصدد بازسازی نحوهی زیست پیشینیان این امّت در همهی جوانب آن در زمانهی حاضر است.
این دیدگاه که تقلیلگراست و بهعنوان انحراف، بقیّهی بخشهای میراث را به حساب نمیآورد و نقش آنها را در شکلگیری هویّت امروزین ما نادیده میگیرد، خواهان بازگشت به سرچشمههاست، آن هم با تفسیری که خود از این سرچشمهها ارائه میکند. آنان عصری طلایی را به تصویر میکشند که در آن همه چیز بر جادهی راستی سیر میکند و البته در این میان چنانچه نقطهی تاریکی نیز مشاهده میشود محصول دشمنان خارجی دانسته میشود. همچنین نگاهی محدود به میراث داشته و با نفی قسمتی از آن و بزرگ کردن بخش دیگری از آن درصدد برونرفت جوامع اسلامی از مشکلات و بحرانهایی هستند که با آن دست به گریبان است. از شاخصههای آن نیز توجه اندک به دستاوردهای بشری و تجارب دیگر جوامع در حل مشکلاتشان است. آنان میراث اسلامی را چون انبانی فرض میکنند که پاسخ به تمامی سؤالات و جواب تمامی مشکلات در آن وجود داشته و ما را از رجوع به دیگران بینیاز میسازد. در این نگاه نقد میراث (بخش طلایی آن) نکوهیده است و توجیهات خاصّی نیز برای نقاط تاریک آن فراهم میگردد تا آن را از نقد مصون نگاه دارد.
این نوع نگاه معمولاً نهتنها برطرفکنندهی مشکلات هویّتی جوامع اسلامی نیست بلکه با تحریم نوآوریها و یا سختگیری دربارهی آن چه آن را تفسیر درست از میراث میداند و حتی در برخی از موارد استفاده از خشونت (چه کلامی همچون تکفیر و چه غیرکلامی همچون دست بردن به اسلحه) بر مشکلات و معضلات جوامع اسلامی میافزاید و گاه خود به مشکل تبدیل میشود. آنچه این دیدگاه نمیتواند آن را به درستی درک نماید همان ماهیّت سیّال زندگی بشری است و اینکه هر عصری پرسشها و مسایل خاص خود را تولید میکند و جوابهایی از سنخ همان پرسشها میطلبد. پدیدههای مدرنی همچون زیست تکنولوژیک، شهروندی، مدرنیته، عصر ارتباطات، جهانی شدن و امثال اینها، مسایل و نحوهی زیست خاص به خود را تولید میکنند و هیچگاه نمیتوان پاسخهایی که در میراث اسلامی برای مسایل عصری دیگر و در زمینه و بافتی متفاوت تولید شده است را با جهشی فرا تاریخی، پاسخ مسایل معاصر فرض نمود و درصدد برآمد تا آنها را در عصری با شرایط زیستی متفاوت تکرار و بازسازی نمود.
در نقطهی مقابل، دیدگاه کسانی قرار دارد که بهطور کامل به نفی میراث پرداخته و با برچسب «تاریخ مصرف گذشته» از آن در میگذرند و تنها نگاهی به بیرون و دستاوردهای دیگران داشته و در صدد برمیآیند تا ارتباط خود را با میراث به کلی قطع نموده و بهنوعی رشتههایی که آنان را به گذشتهاشان پیوند میدهد، قطع نمایند. اینان دستاوردهای نوین آدمیان را نافی میراث تلقی کرده و گاه کورکورانه و بدون توجه به بسترهای لازم پدیدار شدن این پدیدهها در مبدأ، به اخذ کامل و غیرنقّادانهی این دستاوردها میاندیشند و تصویر غیرواقعی و گاه تکبعدی از این دستاوردها و زمینههای پیدایششان دارند. حتی بخشی از این افراد نفی دین را عامل پیشرفت دیگران و میراث دینی را عامل عقبماندگی خودشان فرض میکنند و لذا خواستار قطع ارتباط جامعه با دین و نفی میراث دینی هستند و درصدد برمیآیند جامعهی مسلمین را از ریشههای تاریخیاش جدا سازند و بدیهی است که این کار تنها بر عمق بحران هویّت این جوامع میافزاید.
این دیدگاه نیز به لحاظ عدم درک صحیح میراث تاریخی و نیز به خاطر درک نادرست از غرب و دستاوردهای تمدّنیش، دچار آرمانگرایی و آیندهنگری غیرواقعگرایانه شده و به علت نداشتن تصویری صحیح از جامعه و نیازهای عصری آن با استقبال چندانی در جامعه مواجه نشده و نقش چندانی در تغییرات اجتماعی ایفا نمیکند.
میراث اسلامی در کلیّت آن، گذشتهی ما را و از رهگذر آن، هویت و اکنون ما را میسازد. بدون بذل توجه به میراث اسلامی، چیستی و کیستی ما نیز پوشیده خواهد ماند و حتی ریشهی بسیاری از مسایل و مشکلات حال حاضر ما نیز پنهان خواهد شد. ما در پاسخ به مسایل معاصرمان نمیتوانیم میراث اسلامی را که ریشههای عمیق در درون ما و جوامعمان دارد نادیده گرفته یا آن را نفی کنیم و از سویی نیز نمیتوانیم آن را همانگونه که هست در زمانهی حاضر بازتولید نماییم؛ بلکه میراث اسلامی مجموعهای از ارزشها، تجارب و دستاوردهای بشری است که اثرات آن همواره با ماست. این میراث نه کاملاً تاریک است و نه کاملاً بیعیب و نقص و ما برای شناخت صحیح آن، که بخشی از هویت ما بهشمار میرود، نیازمند موضعی انتقادی نسبت به آن هستیم. در حقیقت نقد میراث، صرفاً نقد گذشتهی تاریخی نیست بلکه نقد اکنون ما و نقد کیستی و چیستی ماست.
گام اول در این راه، شناخت صحیح ماهیّت عصر حاضر و مسایل آن است. یک مسلمان بدون شناخت صحیح تمدن معاصر نمیتواند تعامل مثبتی با جهان پیرامون خود داشته باشد، ضمن اینکه امروزه هر مسئلهای که در هر گوشه از دنیا رخ دهد، به سرعت ماهیتی جهانی پیداکرده و تشریک مساعی همگان را در حل معضلات آن میطلبد. گام بعدی شناخت همهجانبهی میراث است، با تمامی سایه روشنهای آن و البته باید نه همچون برخی هرچه از گذشتگان به ما رسیده را وحی منزل تلقّی نمود و آن را از دایرهی انتقاد خارج کرد و نه همانند عدّهای با خواندن چند آیه و حدیث، دست به فتوا زد و به دستآویز آن کلّ میراث فکری اندیشمندان امّت را زیر سوال برد و نه مانند گروهی مجذوب داشتههای دیگران شد و به نفی کل میراث حکم داد.
آنچه گروههای سنّتگرا، سکولار و بنیادگرا را در یک راستا علیه میراث تاریخی و همچنین علیه جوامع امروز ما قرار میدهد، عدم شناخت صحیح از میراث و نیز اقتضائات مکانی-زمانی است که این امر موجب میشود تا همهی آنان در شکلگیری فضایی مملو از خشونت گفتاری و فیزیکی، بهعنوان پشتیبان یکدیگر عمل کرده و در این میان کوششهای اصلاحی با مشی مسالمتآمیز را سرکوب و حاشیهنشین نمایند.آنچه در این فضا حکم فرماست، نه استدلال و دلیل بلکه احساسات غریزی بشری است. این امر تنها افزایش چالشها و تهدیدها برای همزیستی مسالمتآمیز در جوامع ما را در پی داشته است. ما برای حل مسایل و بحرانهای هویتی معاصرمان نیازمند شناختی واقعگرایانه از میراث و همچنین بافت واقعیتی که در آن حضور داریم، هستیم. ضمن اینکه باید در تعامل با دیگر فرهنگها و ملل بتوانیم از تجارب و دستاوردهای مثبت آنها استفاده نماییم و همهی این امور مستلزم فعالیتی جمعی است؛ زیرا یک فرد یا گروه محدود به تنهایی قادر به انجام چنین پروژهی عظیمی نخواهد بود.
Sunday, 5 May , 2024