پوهندوی سیدعنایت‌الله شاداب بازخوانی تاریخ ملت های زنده در درازای تاریخ و گذر زمان، بازگو کنندۀ این حقیقت است که حیات ملت ها در گرو افتخارات و قهرمانی های فرزندان آن ها است، عمر ملت های فاقد افتخارات به سان عمر افرادی می باشد که مدت عمر طبیعی خود را سپری کرده و بدون اینکه […]

پوهندوی سیدعنایت‌الله شاداب

بازخوانی تاریخ ملت های زنده در درازای تاریخ و گذر زمان، بازگو کنندۀ این حقیقت است که حیات ملت ها در گرو افتخارات و قهرمانی های فرزندان آن ها است، عمر ملت های فاقد افتخارات به سان عمر افرادی می باشد که مدت عمر طبیعی خود را سپری کرده و بدون اینکه نام درخور شأن یک ملت به آن ها داده شود، روانۀ موزیم تاریخ می گردند.

این گونه ملت ها، نه توان دست و پنجه نرم کردن با خوشی ها و ناخوشی های زمان را دارند و نه در برابر تند باد های گذرا توان مقاومت را، و بدون اینکه نامی از آن ها گرفته شود و حماسۀ از آن ها نقل گردد، دفن تاریخ می شوند.

مردم غیور و سرفراز میهن اسلامی ما، با الهام گیری از ستیغه های کوه های آسمان سای پامیر و هندوکش و بابا و افتخارات تاریخی و باور های آزادی بخش اسلامی خویش، همان گونه که در تاریخ معاصر خود، در برابر استعمار انگلیس حماسه های آفریدند، در برابر نیرو های اشغالگر و متجاوز اتحاد شوروی دامن بر زدند و جانبازانه رزمیدند و با نذر جان و مال شان وارد میدان کارزار دفاع از میهن و آزادی خویش شدند و حماسه های خلق کردند، و در نهایت ارتش تا دندان مسلح امپراتوری داس و چکش را نه تنها از وطن راندند، بلکه آخرین میخ را هم بر تابوت این امپراتوری چنان کوبیدند که: ”نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان“ و دامان پاک میهن آزاده گان را از لوث تجاوز و اشغال، پاک کردند.

در تاریخ زنده گی ملت های ماندگار، از جمله سرزمین افغانستان، رستاخیز های فراوانی رخ داده که همزمان با ذکر آن ها این حماسه ها تداعی می شوند. اما قیام و رستاخیز ملت ما در برابر تجاوز اتحاد شوروی، رنگ و بوی دیگری دارد.

این قیام عظیم و سترگ، قیام یک ملت است نه قیام یک قوم و قبیلۀ خاص و نه قیام یک گروه و منطقۀ خاص، قیامی که همه اقوام ساکن این کشور با الهام گیری از کوه های عقاب آشیان و دریا های خروشان خویش، با همه دار و ندار خویش در راه پیروزی این خیزش بزرگ نقش آفرینی کردند.

همین ویژه گی ها و شاخص ها اند که این رستاخیز عظیم ملی را از سایر قیام های آزادی خواهانه و رهایی بخش در این سرزمین متبارز می سازند.

اگر در قیام های آزادی خواهی در برابر نیرو های استعماری متجاوز انگلیس، لقب غازی به اشخاص انگشت شماری داده شده و رشادت های ادعای آنان را به توصیف و تعریف می گرفتند، در این رستاخیز و جهاد بزرگ در برابر نیرو های متجاوز روس، لقب غازی و مجاهد را همۀ ملت کمایی کردند.

 در قیام های مجاهدین در برابر نیرو های مهاجم انگلیس از کسانی قهرمان و امیر ساخته شد که زنده گی آنان در بیرون از کشور در برابر هزاران پرسش قرار دارد.

اکثریت اقوام ساکن این کشور از این افتخارات آگاهی نداشتند و تنها هر سال ضمن نمایش های دولتی در اول ماه سنبلۀ هر سال به نام جشن استقلال تجلیل به عمل می آمد و مردم همین قدر می دانستند امروز جشن است.

اما این رستاخیزی که هشت ثور ۱۳۷۱ به حیث نماد پیروزی یک ملت با دادن بیش از یک میلیون شهید و چند میلیون معلول در دل ها ریشه دارد، هیچ خانواده در سراسر این سرزمین وجود ندارد که عکس یک شهید از خانوادۀ خود را و یا یک عکس از تاکزار ها و کشت زار های سوخته و خانه های ویران خود را در خانه اش نداشته باشد و در برابر آن ها اشک نریزد، و افتخار نکند. رمز تجلیل و بزرگداشت از هشت ثور هم به حیث یک روز ملی و تاریخی در همین نقطه نهفته است که درخت پیروزی آن به خون های پاک فرد فرد این ملت آبیاری گردیده و به ثمر نشسته است.

حقا که از هشت ثور ۱۳۷۱ باید به حیث نماد پیروزی یک ملت پا برهنه، در برابر یکی از بزرگترین ارتش های بزرگ جهان تجلیل به عمل آید.

و اما بی مهری نظام نسبت به این روز تاریخی:

تجلیل و بزرگداشت ازاین افتخار که خود برآیند قربانی های میلیون های شهید و معلول است، چنان کمرنگ است که گویی در طول این چند دهه هیچ حادثۀ در این کشور به وقوع نه پیوسته و بال گنجشکی هم نه ریخته است.

تجلیل و بزرگداشت از این روز تاریخی که با یک حادثۀ تیر اندازی به محل برگزاری این تجلیل – که دانسته نشد چه دست های در ورای آن قرار داشت – از جادۀ معروف عیدگاه به داخل حصار های ارگ کشانده شد، ارگ ها که کرسی نشینان آن بعد از تحول اخیر، یا در برابر این افتخار و مجاهدان سر به کف آن، مسلحانه جنگیده بودند و یا هم کسانی اند به جای اینکه از این رستاخیز ملی و فرزندان قهرمان ملت خود ستایش کنند، این افتخارات را به پای دیگران بسته کرده و هر صبح و شام به آستان ولی نعمتانی جبهه سایی می کنند که آنان را به گونۀ مستقیم جاگزین این مقام ها کردند. کسانی تجلیل هشت ثور را از جاده عیدگاه به ارگ کشاندند که تحمل دیدن نمایش رسم گذشت نماد های از فداکاری مجاهدانی را که هزاران کیلومتر را با قدم های شتر و قاطر و الاغ طی می کردند، نداشته اند و این تجلیل را در حصار دیوار های کاخی قرار دادند که توسط نیروهای بیگانگان حفظ می شود. هشت ثور خود با شعار آزادی از سلطۀ بیگانه براه افتیده بود. نماد های بی مهری این نظام در برابر تجلیل از هشت ثور را می توان اینگونه به تصویر کشید:

اساساً در هر کشوری به ویژه در جهان معاصر افتخاراتی تاریخی وجود دارند که جزء هویت ملی آن کشور را تشکیل می دهند و سران هر نظامی بی احترامی در برابر این افتخارات را به حیث خیانت ملی در محراق توجه قرار می دهند. اما در این سرزمین و در پیش سران این نظام بنا به همان ضرب المثل مشهور“هر زمان خر مهره را با دُر برابر می کنند“ و یا ”پیش جانانۀ ما کشمش و پندانه یکیست“ عکس های رفیق نجیب و ببرک در جاده ها و سرک نصب می گردد، کسانی که یکی ”نجیب“ به نام فرزند مو طلایی کاجی بی یاد می شود و دیگران هم در دستگاه های استخباراتی کشور شورا ها مقام های خاصی دارند، کودتایی هفت ثوری که وزیر خارجۀ آن شاه محمد دوست هنگام رفتن به مجمع عمومی ملل متحد به مسکو خواسته می شود و گرومیکو وزیر خارجۀ وقت اتحاد شوروی نکات ده گانه ای را بنا به یاد داشت های گروموف به او گوش زد می کند تا در بیانیۀ خود آن ها را در مجمع عمومی ملل متحد بخواند، ولی با این همه هفت ثور در برابر هشت ثور قرار داده می شود و مزدوران دستگاه های استخباراتی که در دوران جهاد در این سرد خانه ها زنده گی می کردند، همه گلو پاره کرده و هشت ثور و مجاهدین را آماج تبلیغات نا روایی قرار می دهند.