احسان الله ”رحمانی“ در آستانۀ فرارسیدن زادروز آخرین پیکبدوش وحی، ناجی بشریّت، داعیهدار راستین عدالت و واژگونکنندۀ بنیانهای ستم، تعصب، استبداد و انحصار قرار داریم. آن پیامبر راستینی که با برافراشتن درفش توحید، آزادی را عنوان کرد و برای درهم شکستن زنجیرهای عبودیت غیر خدا، از دست وپای بندگان خدا، قد علم کرد و با […]
احسان الله ”رحمانی“
در آستانۀ فرارسیدن زادروز آخرین پیکبدوش وحی، ناجی بشریّت، داعیهدار راستین عدالت و واژگونکنندۀ بنیانهای ستم، تعصب، استبداد و انحصار قرار داریم. آن پیامبر راستینی که با برافراشتن درفش توحید، آزادی را عنوان کرد و برای درهم شکستن زنجیرهای عبودیت غیر خدا، از دست وپای بندگان خدا، قد علم کرد و با نواختن سرود رزم و پیکار با طواغیت در همۀ اشکال آن، نخستین درسی را که به مخاطبانش ارایه کرد، آزادی بندگان از بندگی بندگان به بندگی پروردگار بندگان. رهایی بندگان از زیر ستم نظامهای مستبد و ستمکار بهسوی عدالت اسلام و رهایی بشر از تنگنای دنیای محدود و زودگذر به فراخنای دنیا و آخرت بود، که در کارکرد نخستین دستپرودهایش به وضوح قابل مشاهده است؛ ربعی ابن عامر رضیالله عنه بهعنوان نمایندۀ سعد بن ابی وقاص در دربار شاه ایران همین پیام را بدون کم وکاست عنوان کرد.
امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب رضیالله عنه در قضیۀ قبطی و فرزند عمروبن عاص رضیالله عنه والی مصر، پس از قصاص فرزند عمرو بن عاص از اصل آزادی در تفکر اسلامی سخن گفت و همۀ انسانها را آزاد عنوان کرد و اعلان کرد که هیچکس حق ندارد، آنانی را که از مادر، آزاد پا به هستی گذاشتهاند به بردگی بگیرد و سراسر قرآن پر از آیاتیاست که به آزادی بردگان تشویق و ترغیب میکند و آن را فضیلت میداند. این واپسین سفیر الهی در زمین، برای تحققبخشیدن رسالتش به پا خواست و بنیان نظامهای طاغوتی را درهم کوبید و عادلانهترین و دادگرانهترین نظام را بر ویرانسرایش پیافگند که بشریت نظیرش را نه به تجربه نشسته بود و نه هم در مخیلۀ خویش پرورده بود؛ نظامی که تمدّن بزرگ مشرقزمین ارمغان اوست، نظامی مبتنی بر کرامت بشری ”ولقد کرمنا بنی آدم“ نظامی مبتنی بر عزّت اهل ایمان“و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین“ نظامی مبتنی بر عدالت در داوری و حکمیت ”واذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل“ و عدالت در گفتار ”و اذا قلتم فاعدلوا“ و نظامی مبتنی بر عدالت در همۀ اشکال آن ”و لا یجرمنکم شنآن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی“ نظامی مبتنی بر آزادی بشر و برانداختن نظام بردگی و برخورد نیک و عادلانه با مزدور و کارگر ”ثلاثه أنا خَصْمُهُمْ یَوْمَ الْقیامه ، وَمَنْ کنت خَصْمُهُ خَصَمْتُهُ : رَجُلٌ أَعْطَى بِی ثُمَّ غَدَرَ ، وَرَجُلٌ بَاعَ حُرًّا فَأَکَلَ ثَمَنَهُ ، وَرَجُلٌ اسْتَأْجَرَ أَجِیرًا فَاسْتَوْفَى مِنْهُ وَلَمْ یُوفِهِ“ . امّا دیری نپایید که باورهای قبیلوی بر این پناگاه مستضعفان چیره شد و این تفکر نابِ مبتنی بر وحی الهی را مکدر ساخت و با پیافگندن نخستین کاخِ مبتنی بر ارزشهای تباری و برتریطلبی نژادی، بنیانهای عدل و مساوات بشری را که جوهرۀ پیام پیامبر دانسته میشد، متزلزل ساخت و این تفکر ویرانگرِ مبتنی بر برتریطلبی تباری، چنان بر روح و روان جامعۀ اسلامی چیره شد که، دیگر عربیت ذات اسلام تلقی میشد و عربیت و اسلامیت لازمۀ هم پنداشته میشدند و انفکاکناپذیر، و سخنان زیادی مبنی بر فضیلت عرب بافتند و به پیامبر اسلام – این عصارۀ انسانیّت، مبلغ و ممثل راستین ارزشهای وحیانی- نسبت دادند، آن رسولی که حتی مساوات انسانی را در آخرین خطبهاش از یاد نبرد و هرنوع برتری تباری و نژادی را ملغی اعلان کرد و فرمود:
(ای مردم! بیگمان آفریدگار شما یکی و پدر شما نیز یکیاست و همگان فرزندان آدم و آدم از خاک است و در پیشگاه خداوند، گرامیترین کس از شما، پرهیزگارترین شماست. هیچ عربتباری، جز از رهگذر تقوا و پرهیزگاری، بر غیرعربتبار برتری ندارد.)
این تفکرِ بنیانبرانداز بود که از نخستین روزهای سربرآوردنش تخم بیاعتمادی و نفاق را در میان امّت اسلامی کاشت و پیکرۀ مفهومی بنام امّت اسلامی را هدف قرار داد و بستر را برای جریانهای شعوبیگری فراهم ساخت، و این جریانها هر روز یکی پیدیگری در شرق اسلامی سر برآوردند و سرانجام آخرین میخ را بر تابوت دولت تباری اموی کوبیدند و بنی عباس را بر سرنوشت این امّت رنجور و محزون حاکم ساختند؛ علیرغم تلاشهای دولت نسبتا اسلامی و نسبتا غیرتباری عباسی برای وحدت امّت اسلامی و احیای اقتدار واحد مسلمانان، دیگر آن اقتدار بیرقیب رو به ضعف نهاد و سرانجام با هجوم مغول به تاریخ پیوست، پس از حملۀ مغول دیگر امّت اسلامی از داشتن اقتدار واحد به کلی محروم شد، دولتهایی هم که به نام اسلام شکل گرفت، همه دولتهای فرقهیی با گرایشهای سخت نژادی و تباری و زبانی بودند؛ دولت صفویه نمایندۀ فرقۀ شیعۀ اثناعشریه و دولت عثمانی هم نمایندۀ بخشی از اهل سنّت با قرائت حنفی و منش صوفیگری.
گرچه سواد اعظم مسلمین (اهل سنّت) با وجود کمیها و کاستیهای زیادی که در دولت عثمانی به مشاهده میرسید، به آن بهعنوان رمز وحدت و پایگاه سیاسی خویش مینگرستند؛ امّا این دولت نتوانست که جوانههای تبارگرایی حاکم بر حکومت خویش را که میراث قرنها تعصب و تبارگرایی در میان امّت اسلامی بود، در نطفه خنثی کند و در زیر سایۀ فکر و اندیشۀ ناب اسلامی بر قلمرو امّت اسلامی و مسلمانان حکم براند، همین بود که روز تاروز این جوانهها رو به فربهی نهاد و نزاعهای تباری را زیر نام ترک و عرب بار دیگر شعلهور ساخت، که این آتش فتنه، دولت عثمانی را هم در کام خویش فروبرد و امّت اسلامی را از داشتن آن پایگاه هرچند بیمار و ضعیف هم محروم ساخت، و امّت از آن روز به بعد به مرثیهسرایی مصروف شد؛ تا اینکه چهارسال پس از آن به سال ۱۹۲۸ امام حسن البنا رحمه الله علیه پرچمِ بیداری اسلامی را که سیدجمالالدین افغانی یک قرن پیش برافراشته بود، با طرح مکانیزم عصری و مدرن بر افراشت و نهضت اخوان المسلمین را برای احیای امّت اسلامی بنا نهاد که بار دیگر جهان اسلام را از خواب غفلت بیدار ساخت و در گوشه گوشۀ جهان اسلام، جنبشهای بیداری اسلامی سربرآوردند که یکی از حماسهآفرینترین آنان نهضت اسلامی افغانستان بود که در سال ۱۳۳۶هـ.ش توسط شهید پوهاند غلام محمّد نیازی رحمه الله علیه و یارانش پایهگذاری شد و در سال ۱۳۵۲هـ.ش با تغییردادن نام به جمعیّت اسلامی، رهبری آن از جانب بنیانگذار این نهضت و اعضای آن به پرفیسور برهانالدین ربانی رهبر جِهاد و مقاوَمت و شهید صلح مردم افغانستان سپرده شد و شهید پوهاند غلام محمّد نیازی رحمه الله در نقش مرشد ناظر بر کارکرد نهضت در پشت صحنه قرار گرفت.
این نهضت نوپا در نخستین روزهای پاگذاشتنش در صحنۀ مبارزات، از خود درخشندهگی و متانت غیر قابل وصف نشان داد و دشمنان فکری خویش را پس از یک رو در رویی در حالت دفاعی قرار داد، و خواب را از چشمان داعیهداران مکتب الحاد و پیروان اندیشۀ مارکسیزم – لینینزم ربود و آنان را به چارهجویی واداشت که پس از کند وکاویهای زیاد به این نتیجه دست یافتند که جز از طریق ایجاد اختلاف در میان این صف نمیتوان بر آنان چیره شد، همین بود که حزب دموکراتیک خلق، اشخاص معلوم الحالی را وارد صف مرصوص نهضت اسلامی کرد و در این صف شگاف ایجاد کرد و انشعابات در نهضت آغاز شد؛ اما این انشعابات هم نتوانست که جلو پیروزی برقآسای نهضت اسلامی را در پیکار با الحاد بگیرد و سرانجام سنّت الهی در پیکار میان حق و باطل تحقق یافت و نهضت اسلامی افغانستان به پیروزی رسید؛ اما در نخستین سپیدهدم صبح پیروزی، به موانعی از جانب داعیهداران برتری تباری رو بهرو شد که سرانجام به مداخلۀ نظامی ناتو و حضور جامعۀ جهانی در سرزمین مجاهددوست و شهیدپرور ما انجامید و سرنوشت کشور به گونۀ دیگری رقم خورد، و دشمنان جِهاد و اسلام از این فُرصت پیشآمده استفادۀ اعظمی را بردند و در تبانی با افزونطلبان تباری به قلع و قمع فرزندان صادق این سرزمین و قهرمانان راستینی دست زدند که تنها چشم امید مردم ما بودند و با برداشتن بازیگران اصلی نسل جِهاد، افزونخواهی خویش را بسط دادند و در راه نهادینهشدن اهداف پلیدشان از هیچ وسیلهای دریغ نکردند و به هیچ چیز هم رحم نکردند، و بار دیگر به کورۀ تعصب نفت پاشیدند و آن را به شکل بیسابقهای شعلهور ساختند که تنها چوب سوخت آن، رزمندگان مؤمن افغانستان از همۀ اقوام شریفِ با هم برادرِ ساکن در کشور بود و از آن تنها تکنوکراتهای وابسته به غرب، کمونستان وابسته به شرق و عناصر فاسد اقوام مختلف سود بردند، و سرانجام عناصر جهادی و صالح، موضوعیت خویش را از دست دادند و نقش اسلام و هویت اسلامی در تصمیمگیریهای کلان کشور کمرونق شد، و آنانی هم که داعیۀ برتریخواهی تباری خویش را در نقاب اسلام و ایمان پنهان کرده بودند و دولت نوپای اسلامی را در سپیدهدم شکلگیریاش با شعارهای (یا اسلام کامل و یا هیچ) برهم زدند دیگر نقش اسلام و ایمان را کمرنگ دیده نقاب اسلام را از چهرۀ خویش برداشتند و با چهرۀ عریان افزونطلبی وارد کارزار مبارزات کشور شدند و برای تقویت ”هیچ“ دست به کار شدند و خیلی صریح داشتههای خویش را که سالها در دل پرورده بودند و در اجتماعات عمومی یا بیان نمیکردند و یا هم اگر بیان میکردند، آن هم در لفافه، صریح و روشن در حضورداشت رسانههای همهگانی عنوان کردند و به آن افتخار کردند. و دیگر در سایۀ نعمات بانوی مسیحی ”اسلام کامل“ به باد فراموشی سپرده شد؛ و ملّت ما یکبار دیگر طعم تلخ تعصب و افزونخواهی تباری را چشیدند و بربادی غیرقابل جبران را به دو چشم خویش مشاهده کردند.
امروز بشر برای نجات از این مهلکه، بیشتر از هر روزی نیازمندتر به رسالت پیامبر صلیالله علیه وسلم است؛ امّا مع الاسف که مسلمانان به کارهای شکلی مصروف شدند، به جای اینکه به همهگانیسازی رسالت پیامبر صلیالله علیه وسلم و عمل به سنّت آنحضرت بپردازند به تغییر نگارههای رخنامههایشان مصروف شدند و جوهرۀ رسالت پیامبر صلیالله علیه وسلم را از یاد بردند. تنها راه نجات مسلمانان از این مهلکه این است که یکبار دیگر با طرد رهبرنمایان تفوقطلب و متعصب -که در حقیقت در نقش بلندگویان استعمار عمل میکنند-، گفتمان هویّت اسلامی را احیا کنند و برای وحدت امّت اسلامی و اعادۀ شکوه از دست رفتهشان دست به کار شوند، تا باشد که وعدههای الهی تحقق یابد و جهان در زیر سایۀ زعامت صالحان لحظاتی بیارامد. و ما ذلک علی الله بعزیز.
Sunday, 28 April , 2024