فایق هشام مقدمه در فیصلۀ »گورنر هاوس« پشاور، شالودۀ یک ائتلاف را گذاشتند که بر پایۀ آن، بحث بر سر به میان آمدن ادارۀ مؤقت، پس از آن دایر شدن شورای «اهل حل و عقد» حکومت مؤقتی را برای مدت هجده ماه تشکیل دهد. البته که در همین میان انتخابات سراسری نیز دایر گردد. در […]

فایق هشام

مقدمه

در فیصلۀ »گورنر هاوس« پشاور، شالودۀ یک ائتلاف را گذاشتند که بر پایۀ آن، بحث بر سر به میان آمدن ادارۀ مؤقت، پس از آن دایر شدن شورای «اهل حل و عقد» حکومت مؤقتی را برای مدت هجده ماه تشکیل دهد. البته که در همین میان انتخابات سراسری نیز دایر گردد.

در ۸ ثور ۱۳۷۱ که نیروهای تحت فرمان احمدشاه مسعود و متحدین‌اش، کابل را فاتحانه فتح کرد و به پاکسازی شهر از وجود افراد مسلح پرداخت، علاوه از این که مخالفان داخلی را یافت؛ بلکه دنیا علیه این اقدام او عقده گرفته و با نگاه های خصمانه علیه یک دولت نوپا قرار گرفت.

در تاریخ متذکره صبغت الله مجددی بر پایۀ موافقت نامۀ «گورنرهاوس» پشاور که در ۲۴ اپریل۱۹۹۲ صورت گرفت، جانشین رژیم سرنگون شدۀ نجیب الله گردید. بر اساس موافقت نامۀ مذکور، پس از تصدی دو ماهۀ صبغت الله مجددی، چهار ماه استاد ربانی رئیس ادارۀ مؤقت خواهد بود و پس از آن شورای »اهل حل و عقد« به منظور تمدید ادارۀ مؤقت به مدت هجده ماه، اهتمام ورزیده و زمینۀ انتخابات سراسری فراهم می گردد.

پس از سپری شدن تصدی صبغت الله مجددی بر سریر حکومت مؤقت، استاد ربانی به مدت چهار ماه رئیس ادارۀ مؤقت بود. در ۱۲جدی ۱۳۷۱ فیصلۀ شورای »اهل حل و عقد«مدت تصدی استاد ربانی را در حالی به دو سال تمدید کرد که در این شورا به تعداد ۱۳۰۰ تن از نخبه‌گان از اقوام مختلف و احزاب اسلامی از سراسر کشور، حضور داشتند.

با آن که استاد ربانی در رأس قدرت باقی ماند، تمامی عمر حکومت مجاهدین در کابل در زد و خورد و جنگ های تحمیلی سپری گردید. استاد ربانی از زمان آغاز حکومتش که قدرت را تا پس از سرنگونی رژیم طالبان در دست داشت، روزگار دولتش را جز جنگ و دفاع چیز دیگری تشکیل نمی داد. اما با این حال او به بعضی اقدامات شگفت انگیزی دست یازید که در جایش به آن خواهیم پرداخت. او که از ۷ سرطان ۱۳۷۱ قدرت را تحویل گرفته بود، تا اول جدی۱۳۸۰ که قدرت را به ادارۀ مؤقت تسلیم نمود، در حدود ده سال رئیس دولت اسلامی بود.

پیروزی انقلاب و آغاز انحطاط

پس از قرار داد جنیوا، مجاهدین که بزرگترین رقیب غرب را در مأمن شان شکست داده بودند، به باد فراموشی سپرده نشدند، بلکه بدتر از آن دسیسه ها و نقشه های پیدا و پنهانی علیه آنان ریخته شد.

نیروهای مجاهدین به فرماندهی شهید احمدشاه مسعود که جبل السراج را در ۲۳حمل۱۳۷۱ فتح کردند و بعد از یک روز چهاریکار را فتح نمودند، در جبل السراج منتظر تصمیم رهبران جهادی بودند. نیروهای حزب اسلامی در چهارآسیاب جابجا شده بود و همین گونه منتظر امر ثانی بودند. در این میان پیترتامسن سفیر ایالات متحده در امور مجاهدین و بینن سیوان نمایندۀ ملل رضایت نجیب الله را نسبت به میان آمدن حکومتی تحت نظر ملل متحد بدست آوردند. تامسن و سیوان کوشیدند تا نظر شهزاده ترکی را نسبت به راه حل سیاسیِ موردِ موافقت نجیب بدست آورند، اما شهزاده ترکی رضایت نشان نداد و خواست تا از جنگ میان مجاهدین جلوگیری کند و یک حکومت اسلامی را با اشتراک احزاب جهادی به میان آورد.

”حتی اسامه به پشاور پرواز نمود تا میان مسعود و حکمتیار وحدت ایجاد کند. او از پشاور با حکمتیار تماس رادیویی برقرار نمود و از وی خواست تا با مسعود کنار بیاید.

بن لادن و دیگر رهبران اسلام گرا یک صحبت نیم ساعتۀ رادیویی را میان حکمتیار و مسعود ترتیب دادند. مسئلۀ اساسی این بود که این دو فرمانده آیا کابل را در تفاهم باهم به شکل مسالمت آمیز اداره خواهند کرد و یا برسر کنترول آن با هم خواهند جنگید…

بن لادن بار دیگر از طریق رادیو به حکمتیار گفت: با برادرهایش (مسعود و دیگران) یکجا برود. بن لادن به او توصیه کرد که برای یک راه حل مهم که مسعود جزء آن باشد، موافقت کند.“ ۱

”افغانستان در ادارۀ بوش از آجندای کاری خارج شده بود. یک افسر عالی رتبه سی آی ای که در عملیات علیه شوروی در افغانستان سهم گرفته بود، در ملاقاتی با رئیس جمهور بوش از افغانستان ذکر کرد. افسر یادشده می گوید بوش از این موضوع که هنوز کمک سی آی ای به مجاهدین ادامه داشت، متحیر گردید. بوش از این موضع نیز دچار حیرت شده بود که جنگ افغانستان هنوز ادامه داشت. رئیس جمهور پرسید: آیا آن چیز (جنگ در افغانستان) هنوز ادامه دارد؟“ ۲

”در روز ۱۲ دسمبر ۱۹۹۲ پیتر تامسن سفیر ایالات متحده در امور مجاهدین نوشت: این به نفع امریکا است تا با تلاش های گروه های افراطی به خاطر تبدیل کردن افغانستان به یک پایگاه تعلیمی و لوجستیکی جهت راه اندازی فعالیت های تروریستی در منطقه و خارج از آن مقابله کند.“ ۳

به این اساس ایالات متحده تا سال ۲۰۰۱ در افغانستان سفارتش بسته و سفیر نداشت البته که اوضاع را از طریق پاکستان بیشتر رصد می کرد.

غرش‌های آزمندانۀ داخلی و خارجی

سرویس های خبری بی بی سی و صدای امریکا، پیوسته به شلیک ها به واسطۀ سلاح های جنگ تبلیغاتی می پرداختند. گذشته از این در قوای مسلح نیز جلب و جذب با استفاده از طریق کانال های ارتباطی، سعی بر آن می شد تا به هر اندازه یی که باشد این نیروها جذب تنظیم ها شوند. این جلب و جذب تنظیم ها در مراحلی و با مراعات وضعیت و موقعیت جز و تام ها صورت می گرفت که باید مطابق به وضع آن ها یا در وهلۀ اول به تنظیم مورد نظر می پیوستند یا این که برای روز دیگری بکار می رفتند.

حزب وطن به پارچه های متفاوتی تبدیل شده بود. پارچه یی از آن به جانب تنظیمی و پارچۀ دیگری به تنظیم دیگری… اما پارچۀ آخری، به هیچ یک از اطراف متمایل نبود و بی طرفی خود را الی سقوط حکومت نجیب حفظ کرد.

اما نقش دو شاخۀ اول در سپردن و راه دادن تنظیم ها به داخل شهر باعث بی ثباتی گردید و آتش جنگ های بین تنظیمی را شعله ور ساخت.

گروه های تبه کار، شبکه های مافیایی فعال در حکومت نجیب، شاغل های بی بند و بار، دزدان حرفه ییِ فعال، قاتلان و قاچاقبران مواد مخدر و شبکه های توزیع آن و نیز زندانیانی که در شبکه ها و گروه های تبه کار فوق عضو بودند؛ همۀ آنان پس از فتح کابل که از زندان ها آزاد شدند، با شبکه های شان، آرامش شهر را ربودند. دزدی ها و جرایم بی شماری را مرتکب شدند که همه بر جبین مجاهدین مهر اتهام وارد می شد. از این هم نباید چشم بست که در برخی از این جرایم برخی افراد خودسر مجاهدین نیز دست داشتند، اما نه به آن حد که از سوی بعضی ها عنوان شده.

خصومت بی پایان همسایه ها

صدور انقلاب و پیروی از خط امام، ایرانی ها در ورای این دو، اهداف خویش را در جهان اسلام بیرون از جمهوری اسلامی می جستند. اما جمهوری اسلامی با همان انقلاب زده گی و تجربۀ انقلاب، در خصوص دولت اسلامی مجاهدین به راهی رفت که شاید دولت های سکولار کمتر از آن کشور عمل کنند.

”وقتی علی اکبر ولایتی وزیر خارجۀ وقت ایران به کابل سفر نمود، مسعود حاضر نشد که با وی ملاقات نماید. این اقدام جمهوری اسلامی ایران را که تا آن زمان خود را به دولت مجاهدین نزدیک تر احساس می کرد، برآشفته ساخت.

علی اکبر ولایتی که برای میانجی گری میان دولت، جنبش ملی و حزب وحدت اسلامی به کابل آمده بود، با خشم کابل را ترک گفت و در نتیجه، غرب کابل (مرکز حزب وحدت) به زودی به سنگر مخالفین دولت تبدیل گردید.“ ۴

”هر چند استاد ربانی در ۲۷سپتمبر ۱۹۹۲ از ایران دیدار نمود و لیست بلند بالایی از نیازهای افغانستان را به جانب ایران تحویل داد ولی جزء وعدۀ کمک چیزی به دست نیاورد. روزنامۀ تهران تایمز به دنبال سفر وزیر امورخارجۀ افغانستان به تهران، در سرمقالۀ خود نوشت: “جمهوری اسلامی ایران نمی تواند پول مالیۀ اتباعش را به کسانی دهد که یکدیگر خود را می کشند…)“ ۵

***

شاید گفته های عزیزاحمد خان که هنگام حکومت نجیب سفیر پاکستان در ترکیه بود، اظهارات آن زمان وی در عدم نارضایتی پاکستان از حکومت مجاهدین کمک کند: ”جای سیاف، ربانی و حکمتیار و سایر رهبران جهادی در گوشۀ مسجد است. این ها نه سیاستمدار اند و نه حق رسیدن به قدرت سیاسی را در افغانستان دارند.“

پاکستان پس از پیروزی مجاهدین و ورود نیروهای مجاهدین به کابل، مداخلات خود را در امور مجاهدین افزایش داد. پاکستان در واقع از نظر قومی هم مخالف حاکمیت پشتون ها بود و هم مخالف حاکمیت تاجیک ها. چرا که موجودیت یک دولتی که در رأس آن شخص پشتون باشد، خطر جدی برای داعیۀ پشتونستان و خط دیورند خواهد بود و همین گونه از حاکمیت تاجیک ها (جمعیت اسلامی که در شمال کشور بیشتر نفوذ دارد)، هم واهمه اش را پنهان نمی داشت این حزب بیشتر از نیات شوم پاکستان آگاه بود و اقداماتی را جهت بیشتر دور شدن از این کشور را به شکل سیستماتیک ادامه می داد.

اما دولتی که خلاف میل پاکستان بر سر اقتدار بود، پاکستان را به آن داشت تا از مداخلاتش علیه آن دولت کوتاه نیاید. جنگ در کابل چرخۀ مؤفقیت پاکستان را می چرخاند. جنگی که هر لحظه اش و هر ثانیۀ آن به نفع پاکستانی ها بود و لذا کابل میان مجاهدین در آتش می سوخت. فرصت هایی که برای پاکستانی ها از لحاظ اشتباهات مجاهدین به وجود آمد، دست پاکستان را در مداخلاتش در کشور ما باز تر می کرد.

 پاکستانی ها با قرار گرفتن در عقب حمایت از تحریک طالبان و استفاده از مجاهدین عرب و افراد داوطلب پاکستانی به نفع طالبان، از بخش زیادی از هزینۀ جنگ و نیروی انسانی خود را عقب کشیدند.

 ”پاکستان در آغاز تحریک طالبان، جمعی از این گونه افراد را که بیشتر از جناح خلق بودند، به صف طالبان فرستاد تا آنان را در این رابطه یاری دهند. این افراد که به دقت انتخاب شده بودند، در ابتدا نقش مهمی در پیروزی های طالبان بازی کردند، چون طالبان شناختی از سابقۀ این افراد نداشتند، پس از فتح کابل آنان را در بعضی از پست های مهم در وزارت دفاع و وزارت امنیت که در ابتدا وزارت احتساب نامیده می شد – به کار گماشتند…

محمد ظاهر سوله مل معاون وزیر دفاع، غلام جیلانی قوماندان قوای هوایی و مدافعۀ هوایی، محمد عیسی، معاون قوماندان قوای هوایی و مدافعۀ هوایی، شیرآقا، سرانجنیر غند ۳۲۲ قوای هوایی، عبدالرحمان ولد عبدالکریم، سر انجنیر قوای هوایی، خان محمد، پیژندوال وزارت دفاع،و عضو کمیسیون تشکیلات، دگروال شفق، رئیس اداری وزارت دفاع، شیرمحمد کریمی، رئیس تشکیلات وزارت دفاع، تورن جنرال مصباح الله و بد محمد واصل، آمر میدان هوایی کابل، محمدهاشم، عضو کمیسیون تشکیلات، فدا محمد تنی، رئیس ارکان ریاست انجنیری، زلمی دلاورزاده، قوماندان مرکز تعلیمی وزارت احتساب، نصیراحمد، معاون تخنیک مرکز تعلیمی وزارت احتساب، کریم، مدیر اسناد و ارتباط مرکز تعلیمی وزارت احتساب، عبدالغنی، معاون وزارت احتساب، عبدالعزیز ولد کومیدان، آمر تخنیک قول اردوی نمبر ۱ وزارت دفاع، عبدالعزیز، آمر پیژند قول اردوی مرکزی، فاروق، آمر لوجستیک و سرور، آمر دیپوی لوجستیک قول اردوی مرکزی، نوازخان، پسرخاله شهنواز تنی سر مشاور وزارت احتساب، آدم خان سرپرست ادارۀ ۱۲ احتساب، حامد، رئیس اسناد و ارتباطات وزارت احتساب (سابق منشی کمیتۀ ولایتی قندهار) عبدالغنی کوهی، رئیس لوجستیک قوای هوایی و مدافعۀ هوایی…“ ۶

احمدشاه مسعود شهید در رابطه به دخالت ها و حمایت از گروه های نفوذی ایران و پاکستان که بالاخره به تضعیف و سقوط دولت مجاهدین از پایتخت انجامید، به تاریخ ۲ دسمبر ۱۹۹۳ در مصاحبه یی با مجلۀ الوطن العربی گفت: ”ما در حقیقت نه با حزب اسلامی و حزب وحدت، بلکه با پاکستان و ایران می جنگیم“.

اقدامی از اقدامات شگفت انگیز

دولت تاجیکستان که ده سال شانه به شانه با روس ها علیه افغان ها جنگیده بود، در ۹ سپتمبر ۱۹۹۱ اعلام استقلال از اتحاد جماهیر شوروی نمود. اما چیزی در حدود یک سال پس از اعلام استقلال جنگ میان مخالفان و دولت تاجیکستان در این کشور درگرفت. پایگاه ها و مقرهای اصلی مجاهدین تاجیکستانی در افغانستان بود و مهاجران آن نیز.

دولت مجاهدین با آن که با دردسرهای بی شماری داشت، اما اقدام به حل قضیۀ جنگ در تاجیکستان همت گماشت. این اقدام دولت اسلامی مجاهدین، از اقدامات شگفت انگیزی است که در سال اول تصدی استاد ربانی بر ریاست دولت اسلامی مجاهدین صورت گرفت. استاد شهید در سال ۱۹۹۲ با سفر به این کشور نشان از عزم دولتش در ارتباط به برقراری صلح و آرامش در کشور همسایه اش، گذاشت. استاد شهید  طرف های درگیر و مخالف را به کشور دعوت نمود و پس از آن سید عبدالله نوری رهبر مخالفان و رئیس نهضت اسلامی تاجیکستان و امام علی رحمان رئیس جمهور این کشور در ۱۷ می ۱۹۹۵مهمان دولت اسلامی مجاهدین بودند. مهمانانی که هردو به تنهایی با هم دیدند و به دور از فضای شنود صدا و کدام اقدام کشفی این ملاقات صورت گرفت. حتی این که در قصر ستور وزارت خارجه، استاد ربانی دست سیدعبدالله نوری را بر دست امام علی رحمان نهاد و دو طرف اعلامیۀ مشترک را امضا کردند. این مذاکرات حتی پس از سقوط کابل به دست طالبان، در خوستده فرخارِ تخار میان سید عبدالله نوری و امام علی رحمان در ۱۲ دسمبر ۱۹۹۶ با تلاش های دولت اسلامی مجاهدین فراهم گردید که منجر به توافق در مورد اجرای آتش بس در طویل دره و قراتگین، گردید. بالاخره در ۲۷ جون ۱۹۹۷ پیمان نهایی صلح میان سیدعبدالله نوری و امام علی رحمان در مسکو به امضا رسید و جنگ های پنج ساله میان طرفین به پایان رسید.

سر انجام ”مجاهدین با سیستم های موشکی دفاع هوایی و پرتاب نارنجک، زیر کنترول مشترک سازمان ملل و نیروهای حافظ صلح جمعی، جامعۀ دولت های مشترک المنافع و وزارت دفاع تاجیکستان به کشور خود بازگشتند.“ ۷

اشتباهات

جامعۀ بین المللی فشارهایی بیشتری را بالای دولت مجاهدین اعمال کرد و دولت مجاهدین به اساس این فشارها مجبور به اجرای خواست های جامعۀ بین المللی گردید. مشکلی از این مشکلات، حضور برادران عرب مجاهد بود که در طول دوران جهاد در پهلوی مجاهدین افغان مجاهدت نموده بودند. به تعدادی از آنان تذکرۀ افغانی و به تعدادی پاسپورت افغانی اعطا شده بود. در کتاب افغانستان و پنج سال سلطۀ طالبان آمده است که یکی از اعضای القاعده به نویسندۀ کتاب مزبور گفته است:

”بعد از به قدت رسیدن مجاهدین در کابل، ما عرب ها تحت فشار قرار گرفتیم که باید افغانستان را ترک کنیم. در پاکستان نیز عرب ها را دستگیر و به کشورهای عربی تحویل می دادند و استاد ربانی نیز در مورد تحویل ما به کشورهای عربی معاهده یی را با مصر بسته بود. ما چند نفر را به نماینده گی نزد استاد سیاف فرستادیم و به وی گفتیم که ما همسنگران دوران جهاد شما هستیم. همان هم سنگرانی که روزی خود شما می گفتید بعد از آزادی افغانستان با ما یکجا به فلسطین به جهاد خواهید رفت در حالی که امروز استاد ربانی ما را به دشمنان ما تحویل می دهد و شما خاموش هستید.

استاد سیاف در جواب به تفصیل سخن گفت از جمله این که: افغانستان کشوری است که طی چهارده سال جنگ به کلی ویران شده و مردم به مشکلات و مصایب فراوان مواجه اند. مردم از دولت جدید انتظار دارند که به حل مشکلات شان بپردازد، در حالی که این کار بدون کمک و یاری جامعۀ بین المللی ممکن نیست. دیروز که شما در کنار ما بودید، ما دولت نبودیم ولی امروز جامعۀ جهانی از دولت اسلامی انتظار دارد که در هر مورد مسؤولانه عمل کند، در غیر آن صورت، همین دولت اسلامی که ثمرۀ جهاد ما و شماست نیز از میان خواهد رفت. جامعۀ جهانی از ما می خواهد که عرب ها از افغانستان بیرون شوند و ما نیز به شما کمک می کنیم تا به کشورهای خودتان بازگردید و بعد هر زمان که خواسته باشید، به صورت قانونی به افغانستان بیایید تا برای دولت افغانستان نیز مشکل ایجاد نشود. ولی حضور شما به شکل گروه های مسلح و درگیر شدن شما به مسائل تنظیمی و کشمکش های گروه های افغان نه به خیر شماست و نه به خیر ملت افغانستان.“ ۸

ترجیح ناشناخته ها

مجاهدین از ماهیت طالبان آگاه نبودند. متأسفانه که تکتیک های جنگی میان دولت اسلامی و احزاب مخالف آن که میان هم به تبادل آتش آنهم در حد بالا می پرداختند، در همین میان علاوه از این که به ظهور گروه های سومی می انجامد بلکه هر طرفی می کوشد با استفاده از تکتیک هایی طرف مقابل خود را تضعیف نماید. این تکتیک از سوی دولت اسلامی در ارتباط به تضعیف ماشین جنگی حزب اسلامی صورت گرفت و وقتی طالبان به یک نیروی کاملاً مجهز با سلاح ها و نیروها مبدل شدند دیگر از کنترول برآمدند و پروای هیچ چیزی را نکردند و پیروزی های پیهم را آنان نصیب شدند.

علت ظهور طالبان و به سقوط مواجه شدن دولت اسلامی که بعدها حزب اسلامی هم به اساس موافقت نامۀ سروبی با دولت اسلامی یک جا شده بود، همه و همه بی ثباتی و فضای متشنج میان مجاهدین بود که با هرگونه تلاشی دست آوردی نداشت.

در وادی تنهایی

 جهان دیگر پس از نجات از هیولای بزرگ (اتحاد جماهیر شوروی) به ملت مجاهد افغانستان و این مأمن سلحشوران پشت کرد و برخی خموشی اختیار کردند و برخی دیگر نقشه های مهلکی را در کشور ما تطبیق کردند. هم جهان اسلام دیگر ما را در وادی تنهای تنها رها کردند و هم آنان که هنگام جهاد سنگ دوام دوستی با مجاهدین را به سینه می کوفتند، از ما رو گشتاندند و ناظر و مشاهد بی احساس وقایع جاری در کشور ما شدند.

استاد ربانی در ارتباط به نقش ایالات متحده در نپذیرفتن دولت مجاهدین و مداخلات آن کشور و متحدانش و دیگر کشورها چنین فرمود: ”آن ها (امریکایی ها) می خواستند که نظام و حکومتی بر مبنای نظر خودشان پیاده شود. نه بر مبنای آن داعیه یی که مردم افغانستان قیام کرده بودند تا حکومتی متکی به ارزش های دینی، روحیۀ استقلال خواهی، غرور ملی و آزادمنشی تشکیل بدهند…

مجاهدین وقتی در کابل صاحب حکومت شدند، در یک وضعی قرار گرفتند که، خود را تنها احساس کردند. در حالتی که ما دیدیم حتی پلان های انسانی را کسی عمل نمی کرد. حتی کشورهای اسلامی و عربی چون امارات، کویت و عربستان سعودی که مکتب، مسجد، مدرسه و کلینیک می ساختند همه را نیمه تمام رها کردند و رفتند…

… چه شکل این دولت نوبنیاد سقوط داده شود. تا این طور نشان داده شود که ملت هایی که بخواهند خودشان حکومت بسازند و بر اساس فرمایش و هدایت کشورهای بزرگ و قدرتمند دنیا حکومت نسازند، هیچ گاه حکومت ساخته نمی توانند.“ ۹

منابع

جنگ اشباح، ستیوکول، ترجمۀ انجنیر اسحاق، صص۲۲۹ – ۲۳۰٫

همان منبع، ص۲۲۰٫

همان منبع، ص ۲۳۲٫

کارنامۀ مسعود، عبدالحفیظ منصور ،ص۲۵۴٫

روابط سیاسی ایران و افغانستان در قرن بیستم، وحید مژده، ص ۳۳۳٫

افغانستان و پنج سال سلطۀ طالبان، وحید مژده، صص ۹۹- ۱۰۰٫

جنگ داخلی تاجیکستان، آشوت مانوچهریان، ص ۱۵۶٫

افغانستان و پنج سال سلطۀ طالبان، وحید مژده، صص ۶۱ – ۶۲٫

همان منبع، ص ۱۴۳٫