فقیری  احزاب و جریان های سیاسی را می توان از دو جهت شناخت: مرام‌نامه یا اساس‌نامۀ آن و یا شیوه و طرز رهبری آنان. جمعیت اسلامی افغانستان به حیث یک حزب سیاسی از بدو پیدایش دارای مشخصه های بود که در دو مورد فوق می شود، آن را مطالعه کرد.  اکنون از سال های دورۀ […]

فقیری

 احزاب و جریان های سیاسی را می توان از دو جهت شناخت: مرام‌نامه یا اساس‌نامۀ آن و یا شیوه و طرز رهبری آنان. جمعیت اسلامی افغانستان به حیث یک حزب سیاسی از بدو پیدایش دارای مشخصه های بود که در دو مورد فوق می شود، آن را مطالعه کرد.

 اکنون از سال های دورۀ شاهی و دیکتاتوری داوود خانی و بعد دوران جهاد و بعد مقاومت مردم می گذریم و فقط به چند سال پسین روزگار خویش مکث می نماییم:

کسانی که مرام نامه و اساس نامۀ جمعیت اسلامی را خوانده اند و یا اگر نخوانده اند، می توانند دریافت کنند، کسانی که رهبری خردمندانۀ استاد شهید را درک کرده و یا از آن شنیده اند، به خوبی می توانند در زمینه های آموزش و شیوۀ پرورش افراد از دید آن رهبر عظیم الشان، دو باره مطالعه نمایند.

 من به حیث فردی از جمعیت اسلامی که کودکی و نوجوانی خویش را در صفوف نهضت و جمعیت سپری کرده ام و تا هنوز به این موقف قرار دارم، و بنا به حکم رهبر شهید، از اعضای شورای رهبری جمعیت اسلامی در دورۀ جدید هستم (بعد از سال ۱۳۸۰) به جرئت و قاطعیت می توانم نکته ها و خصوصیات جمعیت اسلامی را از دو دیدگاه یاد شده چنین بررسی نمایم:

 ۱- جمعیت اسلامی، مانند بیشتر تنظیم های جهادی، افغانستان شمول بود و هست! جمعیت اسلامی هرگز به یک یا دو ولایت و یا یک سمت تکیه نداشت و همه باهم برادر بودیم. در سال های جهاد، بیشتر هم فکران نمی دانستند که فلان از کدام ولایت و یا کدام قوم است؟ حتی مشکل زبان ها نیز میان جمعیتی ها حل بود. به مشکل می توان زبان مادری یک فرد را فهمید و یا از چهرۀ افراد می توان حدس زد!

این از واقعیت های بسیار بزرگ دوران جهاد مقدس و با غرور افغانستان و باید فرزندان با شهامت این وطن، خاطرات شکوهمند دورۀ جهاد و سربلندی را نسل به نسل های دیگر انتقال دهند.

۲- گذشته از صراحت مرام و اساس نامه جمعیت اسلامی، تدبیر و هوشمندی رهبر شهید و گرانقدر ما در طول این سال ها، بیانگر درک درست و اصیل از اسلام و جامعۀ اسلامی بود که رهبر معظم همه را به طور یکسان می دید و حتی در برخی از موارد به مردم و زبان های دیگر سرزمین ، بیشتر از پیش احترام قایل بود! همه به یاد دارند که رهبر شهید ما تاچه اندازه مردم مجاهدین ولایت کنرها را دوست می داشت و به آنان وقت می داد.

همه شنیده اند که رهبر شهید ما چه حکایت ها و سرگذشت های به یادماندنی از مردم دلیر لوی پکتیا و قندهار داشت و به آنان ارج و احترام می گذاشت!

ما همه دیده ایم و شنیده ایم که رهبر شهید ما با چه خوش رویی و علاقه با مردم و مجاهدین ولایت لغمان، رفتار می کرد و گاهی از خویشاوندی خویش با این مردم نیز یاد آوری می کرد!

از این ولایت هایی که ذکر شد، اکثر قریب به اتفاق مردم آن پشتون و از مناطق محروم کشور بودند و هستند!

از ولایات دیگر و اقوام برادر دیگر نمی شود که در اینجا ذکر کرد و همه برادران و خواهران از آن آگاه اند.

فقط به یک حکایت از شورای مشورتی راولپندی، اشاره می نمایم:

در جمع افراد جمعیت اسلامی در مدینۀ الحجاج راولپندی و یک شب قبل از رأی گیری، یک فرد از جمعیت در حضور رهبر به ایراد و انتقاد از پوهاند محمد جان احمد زی برخاست و خشم گینانه چنین گفت: او برادر بنیادگرا! خدا بنیادت را بگیرد… آیا مردم شمال مسلمان نیستند؟ آیا در خون مردم شمال، آب خلط شده است؟ آیا کافی نیست که به مدت دوصد سال بر ما حکومت کردید؟ و…

استاد شهید که عادت داشتند تا هر منتقد حرف های خود را پوره بگوید و آن را می شنیدند اما آن شب نتوانستند انتظار بکشند و با صدای بلند فریاد کشیدند: خاموش! خاموش! و با احساسات حرف های او را قطع کرده و چنین فرمودند:

شما باید به حیث یک فردی از شمال افغانستان به حیث مسلمان و مجاهد جمعیتی از جنوب و شرق افغانستان دفاع کنید… کی گفته که پشتون ها دوصد سال برما حکومت کرده اند؟ این دروغ شاخدار را کی گفته؟ دلیل و شاهد بیاورند… دوصد سال یک خاندان برما حکومت کرده است و نه یک قوم! خاندانی که ما و شما حتی یک حرف پشتو را از آن ها نشنیده ایم… آیا شما از جنوبی خبر دارید؟ آیا به مشرقی رفته اید؟ مردم در کوه های کنرها و جنوبی هنوز هم در مغاره ها زنده گی می کنند. مردم فقیر و نامدار اند ولی در شمال کشور ما، فراوانی و آبادانی است… مراکز صنعتی و فابریکه ها است… جوانان مشرقی و جنوبی برای آموزش فرزندان شمال افغانستان به حیث معلم استخدام می شدند و به خدمت می رفتند… آیا همه گان از این خصوصیت های شمال و جنوب آگاهی ندارند؟

این بود راه جمعیت، راه درست و آشکار! ما این راه را انتخاب کرده ایم، راهی که شمال و جنوب ندارد! راهی که شرق و غرب ندارد و راهی که قول فیلسوف شرق علامه محمد اقبال:

مرزبوم او به جز اسلام نیست!

ویا:

نه افغانیم و نی ترک و تتاریم

چمن زادیم و از یک شاخساریم

تمیز رنگ و بو بر ما حرام است

که ما پروردۀ یک نو بهاریم

ما مسلمانیم متعلق به یک قوم نیستیم… ما زادۀ چمن اسلام و از شاخسار توحید هستیم… ما رنگ و بو را نمی شناسیم و پرورش یافتۀ یک نوبهار اخوت و برادری و سعادت و انصاف در روی کرۀ زمین ایم.

کسانی که جمعیت اسلامی افغانستان را نشناخته اند، باید به درستی و صداقت این راه درست و آشکار را بشناسند و آن را از مرام جمعیت و یا از فرموده ها و یا عمل رهبر خردمند و شهید صلح و نجات افغانستان، دریابند و مطابق به آن عمل کنند.