عبدالوهاب عمار درامد همه‌ساله با فرا رسیدن ۷ و ۸ ثور، فرصتی پیش می‌آید تا هواداران این دو روز، بحث‌ها و گفت‌وگوهایی را، راه‌اندازی کنند. به بهانۀ نکوداشتِ این روزها، غالباً حرف از مرز استدلال‎‌های راهگشا و نقدهای سازنده، تجاوز می‌کند و طرف‌ها یکدیگر را به چیزهای عجیب و غریبی متهم می‌سازند. اکثراً در پایان […]

عبدالوهاب عمار

درامد

همه‌ساله با فرا رسیدن ۷ و ۸ ثور، فرصتی پیش می‌آید تا هواداران این دو روز، بحث‌ها و گفت‌وگوهایی را، راه‌اندازی کنند. به بهانۀ نکوداشتِ این روزها، غالباً حرف از مرز استدلال‎‌های راهگشا و نقدهای سازنده، تجاوز می‌کند و طرف‌ها یکدیگر را به چیزهای عجیب و غریبی متهم می‌سازند. اکثراً در پایان این نزاع‌های عاطفی، بدون این‌که هیچ‌طرفی برای اندیشه‌ای که به دفاع از آن برخاسته است، سهمی از خُشنودی و قناعتِ درونی را کسب کرده باشد، غریزه‌های گرایش فکری شان، تا ۷و۸ ثور سال آینده، اِرضا و فروکش می‌کند. انگار این شیوۀ بحث (در شبکه‌های اجتماعی) به یکی از ویژگی‌های هواخواهانِ ۷ و ۸ ثور تبدیل شده و چه‌بسا که طبیعت اکثریت بحث‌های فکری و تاریخی در افغانستان همین‌گونه است. هردو طرفِ بحث، به‌ جای نفی یا اثبات منطقی دیدگاهِ خود، به ریش و بروت یکدیگر می‌چسپند و تا می‌توانند، هم خود و هم پیشوایانِ خود را به تمسخر می‌گیرند. قباحتِ چنین بحث‌ها این است که حقایق و واقعیت‌ها در لابه‌لای فرا فگنی‌ها و حاشیه‌روی‌های به‌دور از متن، در هاله‌ای از اِبهام، پنهان می‌ماند. در این مختصر بر آنم تا در سطح بینش خود، نکات قابل دِرنگی را، در بارۀ ارزش‌های ۸ ثور، بایدها و نبایدهای آن، به طور فشرده، خدمت یاران عزیز و بزرگان گران‌قدرمان، پیشکش‌ کنم. اگرچه این مشکل را می‌توان به تمام جَریان‌های چپ و راست تعمیم بخشید، اما مشارٌ الیهِ این نبشته، به طور کُل، جریان‌هایی‌اند که از ۸ ثور تجلیل و خود را به نهضت اسلامی نسبت می‌دهند.

نگاهی به عقب؛

نهضت اسلامی افغانستان اگرچه در شرایط بسیار دُشواری به فعالیت آغاز کرد، اما مؤثریت آن با توجه به شرایط زمانی‌اش بسیار خوب و در خورِ تأمل است. این خود جامعه‌شناسی دقیقِ رهبری نهضت را از اوضاع سیاسی حاکم برآن روزگار، می‌رساند. پس از کودتای کمونیستی ۷ ثور ۱۳۵۷هـ . ش، روندِ طبیعی تاریخ معاصر افغانستان، از مسیر عادی خود، منحرف شد. تعامل منسوبان نهضت اسلامی با حادثه‌ها، از آغازین ‌روزهای جهاد مسلحانه، تا پیروزی انقلاب اسلامی- که عدد ۸ ثور نمادی از این پیروزی است- با وجود یک‌سری شکستگی‌های خُرد و ریز، خیلی منطقی، وقت‌شناسانه، آگاهانه، هوشیارانه و بَروز بوده‌ است. آتش‌بس پنجشیر، مذاکره با امریکا و سفر به مسکو نمونه‌های بارز این تعامل‌ها، در آن شرایط بسیار شکنندِ مبارزه، بیانگر بینش بلند سیاسی مجاهدین است.

این تصمیم‌ها در آغاز، باعث برافروخته ‌شدن انتقادهای تندی در داخل جریان شده بود، اما گذشت روزگار عقلانی‌بودن تصمیم رهبری نهضت را ثابت ساخت. در مرحلۀ جهاد، رهبری نهضت، در کنار تنظیم امور مجاهدینی که در سنگرهای گرمِ نبرد علیه قشون سرخ بودند، فعالیت‌های فرهنگی را هم خیلی سازمان‌یافته، دنبال می‌‎کرد، چه‌بسا که این بُعد فعالیت‌شان بعد از نبردِ مسلحانه، در پیروزی انقلاب تأثیر بسزایی داشته است. در عین زمان، جنگ دشمن تنها در سنگرها خلاصه نمی‌شد، بل دستِ دشمن متجاوِز تا کمپ‌های مهاجرین و درمیان تنظیم‌های جهادی، دراز بوده و همواره سنگ‌اندازی و مزاحمت می‌کرده است. شاید نفوذ برخی از عناصری که بعدها باعث بدنامی صفوف پاکِ مجاهدین شدند، از همین برهه صورت گرفته باشد.

پس از ۸ ثور؛

بعد از ۸ ثور، انقلاب اسلامی وارد یک مرحلۀ بسیار خطرناک تاریخی شد؛ مرحله‌ای که درآن، مجاهدین، با واقعیت‌هایی‌که از قبل برایش هیچ آمادگی نداشتند، مواجِه شدند. این شرایط، شرایطی بود که می‌توان گفت: هیچ‌ خانه‌ای در افغانستان نبود که درآن، یک میل سِلاح نمی‌بود. مهارکردن کشوری که ۱۴سال جنگ را پشت سرگذاشته و هیچ پشتی‌بانی و حمایت بیرونی‌ را هم با خود ندارد، محال بود. این درحالی‌ است که ما از۱۴سال بدین‌سو در سایۀ نظامی زندگی می‌کنیم، که تمام دنیا از گوش‌ها و دستانش محکم گرفته تا سرِ پایش بایستد، اما هنوزهم در لجن دست و پا می‌زند.

دُشواری‌های‌ انقلاب اسلامی که همزمان با آغاز جهاد مسلحانه علیه ارتش سرخ و پیش از آن، اندکی بعد از کودتای محمد داوودخان، کلید خورده بود، بعد از ۸ ثور، با توطیه‌های بسیار مرگبار آغاز یافت. مجاهدین، که اکثریت کادرهای‌شان، پیش از دورۀ جهاد، تجربۀ سیاسی و حکومت‌داری را نداشتند، بعد از ۸ ثور، خود را در یک فضای متفاوت و سرگشته، یافتند. از سویِ دیگر با آغاز کارِ دولت اسلامی، هیچ فرصتی برای آنان داده نشد، تا آزموده شوند و مورد قضاوت قرار گیرند، از همین‌روی به باور بنده، اکثریت انتقادهایی‌که از دولت اسلامی صورت می‌گیرد مبنای منطقی ندارد. و همچنان مجاهدین بعد از ۸ ثور مورد بی‌مهری و حتا تحریم دوستانِ منطقه‌ای و همکارانِ بین المللی خود قرار گرفتند، اگر پیش از پیروزی، تنها با اتحاد جماهیر شوروی وقت طرف بودند، اما بعد از پیروزی، قدرت‌هایی‌که نمی‌خواستند مسلمانان در افغانستان یک حکومت اسلامی را تشکیل بدهند، نیز به صفِ مخالفان دولت اسلامی پیوستند. اینجا نمی‌خواهم به آسیب‌شناسی جنگ‌های تحمیلی دوران مجاهدین بپردازم، بل با یادآوریِ گذرایِ این مشکل‌ها، می‌خواهم دلایل و انگیزه‌های انقطاعِ فکری-تربیتی، میان نهضت اسلامی و نسل پس از جهاد- که هنوز ادامه دارد- را جست‌وجو کنم.

آری! پس از پیروزی انقلاب اسلامی، متأسفانه مجاهدین، به حدی سرگرم کشمکش‌های سیاسی شدند که دیگر هیچ فرصتی برای از سرگیری برنامه‌های تربیتیِ نیم‌بندی‌که رشته‌اش تقریبا پس از کودتای داوودخان گسسته بود، نیافتند؛ یا بهتر است بگویِم: دام‌هایی که برای‌شان تنیده شده بود، این فرصت را به آنان نداد.

یاد داشت معترضه؛

یک نکته را نباید ناگفته بگذریم، شماری از عزیزانی‌که در راه خدا، هیچ خاری درپای‌شان نخلیده و هیچ آبی در دل‌شان نجنبیده‌است، گاهی بی‌انصافانه بزرگان خود را مورد نکوهش قرار می‌دهند و چنان حماسی می‌شوند که انگار از فتح ایوان مداین برگشته باشند یا حد اقل، قیام‌های ۲۴حوت هرات و ۳ حوتِ کابل را سازماندهی کرده باشند. این دوستان، اصلاً به زاویه‌ای که پیش‌تَرک، اشاره شد، چشمی ندارند و عمق توطیه را در نیافته‌اند – البته بخشی از این ملامتی به بزرگان‌‌مان بر می‌گردد که بازگو نکرده‌اند- یاد مان باشد که در این میان نقدهای واردی هم هست، اما چنین نقدهایی به سرزنش هنگام آتش‌سوزی و غرق‌شدن، می‌ماند.

انقطاع فکری؛

سخن‌مان بر سر انقطاعِ فکری و تربیتی در نهضت اسلامی است. اگرچه کشمکش‌های تحمیلی پس از۸ ثور فرصت نداد تا مجاهدین با تشکیل دولت اسلامی، آزمون خود را بدهند، اما خوش‌بختانه فصل جدید و با شکوهی را زیر عنوان»مقاومت« علیه تروریزم بین المللی، در تاریخ معاصر کشور گشود. در این بُرهۀ تاریخی، از نظر تربیتی، گسستی‌که ایجاد شده بود، بدبختانه به انقطاع و حتا، تا سرحد فقدان رسید، اللهم الا این‌که کدام فرماندهی به گونۀ خودجوش آموزه‌هایی را در سنگر، به خوردِ سربازانِ خود می‌داد.

این انقطاع، از نظر تربیتی و فکری بالای نسل پس از جهاد و مقاومت، تأثیر ناگوار و آسیب‌های کشنده‌ای را برجا گذاشت. آثار این آسیب‌ها را می‌توان در چهرۀ نسل نو، به‌ویژه نسلی‌که پس از مقاومت آغاز و در ۱۴سال گذشته به نحوی تبارز کرده و میدانی شده است، مشاهده کرد. جوانان چیزفهم این نسل، از نظر فکری با ارزش‌های ۸ ثور فاصلۀ زیادی دارند، حتا گاهی تشخیص این جوانان، از آنانی‌که درگذشته پدران‌شان علیه پدران آنان جهاد کرده بودند، دُشوار است. و احیانا کار پدران خود را اشتباه هم می‌انگارند، جالب این است که بخش بزرگ مدافعان ۸ ثور همین قماش اند که خود یک پارادوکس فکری است. شاید این سخن به مذاق شماری، خوش نیفتد اما واقعیت را باید گفت، اگر خودمان را خودمان نقد نکنیم، باید منتظر دشنام دیگران باشیم. خوب حالا بخواهیم یا نخواهیم چنین یک گسستی از نظر فکری و سازمانی، صورت گرفته است. پرسش این است: کسانی‌که از ۸ ثور دفاع می‌کنند، مسوول پاسخ‌گویی اشتباه‌های گذشته‌اند یا مکلف اند از ارزش‌های ۸ ثور دِفاع کنند؟ تجربۀ سال‌های گذشته نشان داده که دفاع از اشتباه‌های گذشته و توجیه و تأویل آن، جز افزایش بد بینی و این‌که هنوز نسل نو را به کارنامه‌های درخشان گذشته، بدگمان‌تر بسازد، هیچ دردی را درمان نکرده‌ است. چه‌بسا که مردم به این باور رسیده‌اند، که برخوردِ بزرگان جهادی با قضایای مربوط به ارزش‌های جهادی، خیلی موسَمی و مربوط به زمان بوده است؛ یعنی جهاد و ارزش‌های جهادی، زمانی به یادشان آمده که حتماً، خاری درپای‌شان خلیده و دستی به گریبان شان دراز شده است. دفاع از ارزش‌های ۸ ثور اما، چیزی ‌است که همیش در میان خلطِ بحث‌ها، کج‌بحثی‌ها و فرا فگنی‌ها نهان مانده ‌است. آنچه که اینجا علامۀ بزرگ پرسشی را پیش روی‌مان می‌گذارد این است که چرا، نسل جدیدِ پاسداران ۸ ثور، با وجود حق ‌به‌جانب‌ بودن ‌شان، در گفت‌وگوها، ظاهراً کم می‌آرند، سرانجام فاتحان دیروز را چه آفت زده است؟ اگرچه در بحث‌هایی که به مناسبت ۸ ثور و مناسبت‌های دیگر، راه‌اندازی می‌شود، معمولاً مسیر پرسش و پاسخ و اهداف، از قبل تعیین شده است ولی علت درونی و خودی را هم نمی‌توان انکار کرد، به گفتِۀ حافظ:

نه من ز بی‌عملی در جهان ملولم و بس

ملالتِ علماهم، زعلم بی عمل است.۱

شاید انگیزه‌های زیادی داشته باشد، اما در اینجا فقط به دو عامل اساسی انگشت می‌گذارم:

نخست؛ عدم بازخوانی روایت هشت ثور:

یکی از عامل‌هایی‌که در افت‌وخیز، شگوفایی و فروپاشیِ جَریان‌ها و سازمان‌ها، نقش بسزایی دارد، همانا بازنگری کارهای گذشته، با خوانش نقادانه و مدِّ نظرداشتنِ واقعیت‌های روزگار است. روایت ۸ ثور نیز در تاریخ نهضت اسلامی و جهاد مردم افغانستان، باید توسط خودِ بزرگان، فرهنگیان، نویسندگانِ جهاد، به‌دور از هرنوع گرایشی، مورد مداقَّه قرار می‌گرفت، که به گونۀ لازم چنین کاری صورت نگرفت. انکار نمی‌کنیم که جسته و گریخته، هم در این بخش و هم در بخش‌های دیگر، کارهایی صورت گرفته، اما به دلیل این‌که این کارها در سطح فردی انجام شده و در چهارچوب یک سازمان منظم نبوده است، تأثیرش ملموس نیست. در حالی‌که قرآن کریم، سرشار از پندهایی است که مسلمانان را به کاستی‌ها و کمبودی‌های‌شان، مُلتَفِت می‌سازد و به قول داکتر محمد مورو دانشمند مصری:

«قرآن کریم تنها به روایت نبردها بسنده نکرده بل، آن ‌را تجزیه و تحلیل نموده و بالای اسباب قوَّت و ضُعف و عوامل پیروزی و شکست، تمرکز کرده و حتا جوِّ روانیِ حاکم بر رزمندگان مسلمان، از قبیل لحظه‌های بیم، شک و تردید و مختل‌شدن توازُنِ قُوّا را، نیز ثبت کرده است.«۲

امیدوارم آن روز دور نباشد که شاهد یک تلاش مشترک و سازمان‌یافته‌ای برای بازخوانی روایت ۸ ثور باشیم و ما ذلک علی الله بعزیز.

دوم؛ عدم بازگویی روایت هشت ثور:

در تاریخ بشر، بازگویی روایت‌ها، انتقال داستان‌ها، افسانه‌ها و اسطوره‌ها، از نسلی به نسل دیگر، یک امر طبیعی و مورد توجه تمام ملت‌ها بوده است. چه‌بسا که اگر این سنت فطری و دیرینه در بین انسان‌ها نبود، شاید هیچ تمدنی شکل نمی‌گرفت. آری چه بسیاراند ملت‌هایی‌که از کوچک‌ترین دست‌آوردها، بزرگ‌ترین میراث‌های فرهنگی و تمدنی را می‌سازند و به نسل‌های آینده‌ شان انتقال می‌دهند و بدان‌وسیله، بقا و تداوم ملت‌های خود را تضمین می‌کنند.

با توجه به این اصل و با در نظرداشت عظمت و شکوهی‌که جهاد رهایی‌بخش مردم افغانستان داشت، متأسفانه این حماسۀ بزرگ طوری‌که باید، بازگو نشده‌ و کارهایی‌که صورت گرفته بسیار اندک و ناچیز است. یهودیان عقیده دارند:» وقتی‌که روایت‌ها به شکل متواتر تکرار شوند، اگر دروغ هم باشند، در مسیرتاریخ، به یک حقیقت تبدیل می‌شوند.«۳

بله، یهودیان به دروغ‌های خود چنین یک باوری دارند، اما روایت ارزش‌های مربوط به ۸ ثور نیازمند هیچ مبالغه، پردازش، اسطوره‌سازی و اغراق نیست. فرهنگیانِ جهاد، آنانی‌که بر اکثرِ رخ‌دادها، لحظه‌ به‌لحظه، اِشراف دارند و خود از نزدیک حضور داشتند، تا هنوز این میراث بزرگ را، حد اقل در سطح و سویۀ خودشان، مکتوب و بازگو نکرده‌اند. این خود نقطۀ ضعفِ دیگر هواداران ۸ ثور است که هنوز هم برای جبران آن فرصت هست، در غیرآن، نسل آینده از گذشته‌اش بریده و به جای نکوداشت ۸ ثور به نکوهش گذشتگان خود خواهند پرداخت.

چیزهای تیت و پریشانی‌که تا اینجا گفته شد، هیچ‌گاهی به معنای ندانستن فضل بزرگان و انکارِ شأنِ آنان نیست، حتا بنده، خود را به گردِ پای کسانی‌که پاسی از شب و لحظه‌ای از روز را در جهاد سپری کرده‌اند، برابر نمی‌کنم، چه رسد به آنانی که خود در این راه پیر شده اند، فقط می‌خواهم بگویم که مبادا به اثر قدر نشناسی خُردان و بی‌مهری و نادیده گرفتن بزرگان، گران‌بهاترین افتخار یک ملت، درخشان‌ترین روایت تاریخ و«نبأ عظیمِ» قرن بیستم، نا گفته بماند. به امید آن‌که چنان مباد، بیست‌ و چهارمین سال‌گشت پیروزی انقلاب اسلامی، گرامی باد.

پانوشت:

۱ . حافظ شیرازی

۲ .نگاه: انتصر الأفغان و سقط المنجل و السندان، د. محمد مورو، المختار الإسلامی، الطبعه الأولی، ص:۷۷٫

۳ . نگاه: الیهود و العالم، فاروق محمد نجلا، دارُ البشیر، الطبعه الأولی، ۲۰۰۶م ص: ۱۶۱٫